خلاصه داستان : سومرو که دوقلوهایش را در جوانی رها کرده، با تاجر ثروتمندی به اسم صمد ازدواج می‌کند. نوح و ملک یعنی دوقلوها، سالها بعد متوجه می شوند که مادرشان کیست و به کاپادوکیه می‌روند. در عمارت باشکوهی که به آن می رسند، نوح با سویلای و ملک با جهان، پسر صمد از ازدواج اولش روبرو می‌شوند....

Sumru left the children she gave birth to at a young age and built a new life and family for herself. Melek and Nuh learn their mother's identity from their grandmother's final words and set out to find her. Sumru, who is now married to one of Cappadocia's wealthiest businessmen, Samet, continues her lavish life with the children she had with him. However, she has different plans regarding Samet's son from his first marriage, Cihan. The paths of Melek and Nuh, who are seeking to confront their mother, will unexpectedly cross with Cihan and his reluctant fiancée, Sevilay.

خلاصه داستان : داستان یک مکانیک ماشین جوان که در میانه یک رابطه عاشقانه به سر می برد. او سعی دارد از مردم محله کولی فقیرنشین خود در برابر یک گانگستر که مردم محلی را وحشت زده می کند، محافظت کند...

Salih is a mechanic and the son of a respected barber named Ali. A woman named Tina arrives at Cholera Street, where she takes up residence and works as a prostitute.

خلاصه داستان : هلیل ابراهیم که در جوانی پدرش را به خاطر خونخواهی از دست داده و به استانبول تبعید شده بود، 20 سال بعد به عنوان یک جوان خوش تیپ و قوی به زادگاهش در دریای سیاه باز می گردد. در اینجا او با یاسمین، دختر مورد علاقه اش ازدواج می کند و زندگی جدید خود را...

When he was a little child, Halil İbrahim lost his father due to a blood feud and was exiled to Istanbul. Twenty years later, he returns to his homeland in the Karadeniz region as a handsome, powerful young man. He plans to marry the girl he loves, Yasemin, and start a new life. However, events do not allow this. Halil İbrahim embarks on a journey of revenge, and his life will change completely when he encounters Zeynep from the Leto family.

خلاصه داستان : خلاصه داستان : این سریال داستان سلیم، متخصص امنیت سایبری را نقل می‌کند که بخاطر مجازات نشدن قاتلین دخترش از سیستم عدالت کشور ناامید می‌شود و سعی می‌کند خودش به تنهایی عدالت را برقرار کند…

خلاصه داستان : به سرنوشتت لبخند بزن داستان زندگی دو دختر جوان که در پرورشگاه بزرگ شدن رو نقل میکنه. ادا و یارن که در یک پرورشگاه در بورسا بزرگ شدن، همدیگه رو خواهر هم دونستن. یارن دوست داره کنکور بده و از پزشکی قبول بشه ولی ادا حتی دبیرستان رو هم نیمه تموم رها کرد. این دو...

خلاصه داستان : یک هنرمند جوان خود را موظف می بیند که داستان عشق خود را برای پنهان کردن یک راز خانوادگی قربانی کند...

Two separate worlds lie on two sides of the road in a seaside town. Both too close and way too far from each other. What happens when two young people from these worlds fall in love? Kemal is one of the three children of a moderate family that lives in one of the inner neighborhoods of the town. His hand to mouth world has pinned all hopes on him. The motive of this world is not high aims, it’s to make a living and survive. It’s Kemal’s last year in mine engineering. His dreams are restricted with the truth and he doesn’t believe in miracles. Especially in miracles like love. Kemal is soon tested with his disbelief and Nihan hops into his monotonous life. After that day Kemal’s world turns upside down and he loses control.

خلاصه داستان : دو مرد جوان، دو انسان متفاوت، دو قربانی از جاهای مختلفی آمدند کنار هم قرار گرفتند با لجبازی و خشم علیه یه تله ای که فکر میکنند سرنوشت و تصادفه مجادله میکنند… دنبال گذشته ای میفتند که دور مانده بود… حساب دفترهای های قدیمی، دعواهای کثیف، دروغ های کوچک و بزرگ رو میپرسند در زندگی...

Two different young men coming together from different places stand side by side and fight against a conspiracy.