خلاصه داستان : چهار دانشجوی دانشگاه از مناطق مختلف کشور زندگی مشترک را آغاز می کنند و با گذر از موانع زندگی و عشق ، به بهترین دوستان تبدیل می شوند…

خلاصه داستان : چهار دانشجوی دانشگاه از مناطق مختلف کشور زندگی مشترک را آغاز می کنند و با گذر از موانع زندگی و عشق ، به بهترین دوستان تبدیل می شوند…
خلاصه داستان : فراح فزا يکي از جوان هاي بهزيستي بود که به دليل اينکه 18 سال را تمام کرده بودند بايد بهزيستي را ترک ميکرد.. ولي يه فرقي با بقيه داشت،بي کس نبود…حتي اگه ندونه يه خانواده ي بزرگي داشت و به حدي که نميتونست فکرش رو بکنه ثرونمند بود…جان يگيت 29 ساله بود مثل فراح مامان...
The only thing that can be called real fortune in the world where everybody's fortune is pursuing is; A story about love. Ferah Feza was one of the thousands of young people who had to fill the age of 18 every year and have to leave their dorm. But there was an important difference from the others, she was not alone. She had a great family, yet she did not even know it, and she was so rich she could not even imagine. Can Yigit was 29 years old. Just like Ferah, he had lost his parents. He grew up like a child, but under the wings of an important business man around the country, he was able to do whatever he wanted, no matter what his son was like. In this age there was a man and money that no one could easily have, and this great family ruled. Can and Ferah stayed in the middle of a fight made for a huge fortune that can not be shared.
خلاصه داستان : لونت و سودا با یه عشق بزرگ با هم ازدواج کردن ولی 18 سال پیش از هم جدا شدن . لونت که طمعش تموم شدنی نداشت باعث شد به این زندگی خرم ولی کوچک پایان بده . سودا که عاشقانه همسرش را دوست داشت درست روزی که قصد داشت خبر حامله بودنش را به لونت...
خلاصه داستان : مهری یک کمیسر پلیس و یه مادر داغداره. سال ها پیش بعد از خودکشی دخترش مجبور میشه یه تصمیم مهم بگیره و این تصمیم باعث میشه که همسر و پسرش اونو ترک کنن و اون همراه با نوه اش که تنها یادگار دخترشه به زندگی ادامه بده. سال ها بعد وقتی مسبب مرگ دخترش، اژدر...
خلاصه داستان : عزیز که توسط پدر و مادرش به عنوان رئیس شرکت انتخاب شده و غرق در کارشه روزی با یه اتفاق با فریده آشنا میشه و عاشقش میشه اتفاقی که هیچکدوم از اونها نمیتونن فراموش کنن و عزیز از لحظه ای که عاشق فریده شد فهمید تو چه تو دنیایی قرار گرفته و سعی داره از...
7 بار نامزد دریافت جایزه
خلاصه داستان : در این سریال “زینب” پس از اینکه پول زیادی پیدا میکند، خانواده کوکسل را مورد هدف قرار میدهد. “اونور” پسر بزرگ این خانواده میباشد، “حمید” پدر خانواده و “شاهیکا” همسر دوم حمید، “نسلیهان” دختر بزرگ خانواده و “امید” دختر کوچک خانواده هستند. شاهیکا به دلیل اینکه همیشه میخواسته فرزندی پسر داشته باشد، نام دختر دومش...
Alina Boz gives life to a babysitter named "Zeynep". Zeynep, who grew up facing many challenges, partly due to her useless father, will face the biggest test when she stumbles upon a bag of cash