خلاصه داستان : در سن 35 سالگی ، اجه دستیار مدیر کل شرکتی است که پوشک بچه تولید می کند. رابطه خوشبختی با معشوقش آلپردارد. به دلایل اجه ، آنها نمی توانند ازدواج کنند. در همین لحظه ، روزگار 10 ساله ، عضو باند ضربتی که به طور غیر منتظره وارد زندگی آنها می شود ، همه چیز...

At the age of 35, Ece is the assistant general manager of a company that produces baby diapers. There is a happy relationship with her lover Alper. Because of Ece, they can not get married. At this very moment, the 10-year-old Ruzgar, a snatching gang member who unexpectedly enters their lives, will change everything. The heroes who try to beat the street gang are thrown into an adventure that will make them a great family.

خلاصه داستان : صحنه: محله فقیرنشین استانبول. یک دختر زیبا، جوان و بی خانمان در یک قتل وحشیانه و وحشتناک کشته می شود. هیچ کس نمی داند او از کجا آمده است، اگرچه شایعات زیادی وجود دارد. شش نفر از مردم محله توسط پلیس بازجویی می شوند و تاریخ مخفی محله به این ترتیب فاش می شود. 9...

In a poor neighbourhood of Istanbul, a young homeless girl has been found dead. Six people from the neighbourhood are being interrogated. While the police camera is recording, these six witnesses find themselves caught in manipulation and abuse, forcing them to give away their innermost secrets.

خلاصه داستان : این فیلم که ادامه ای بر عنوان «Vizontele» است نگاهی به کودتای نظامی سال 1980 در دهکده ای واقع در جنوب شرقی ترکیه می افکند.

Guner Sernikli is a government official who, with his wife and their wheelchair bound daughter, has been assigned as the head librarian to this isolated province, virtually an exile since there is no library in the village. The family is warmly welcome, but these are the years of political anarchy and leftist/rightist clashes in big cities and the youth of the village inevitably follow the tides. They arrive in Vizontele, just as the situation is becoming really absurd. Guner brings wisdom; his daughter Tuba brings beauty, innocence and love. Some like the Mayor, Nazmi Dogan and crazy Emin appreciate these things but they are in the minority and confusion continues to reign. The story is based on the memories of writer-director Yılmaz Erdoğan of the last summer of his childhood in Hakkâri, Turkey in 1980.

خلاصه داستان : یوسف مدیر کنسروسازی ساردین معنای زندگی خود را پس از از دست دادن همسرش دگرگون میبیند. وقتی با فریده ملاقات می کند ، اهمیت فرزندش ، عارف را می شناسد و زندگی خود را دوباره دنبال می کند …

After his wife's sudden death, a man takes care of his son living with a disability with help from a new employee at his struggling factory.

خلاصه داستان : فیلیز یک تبلیغ کننده است و برای تهیه یک سخنرانی در مورد شکلات به اردو می رود، جایی که دوران کودکی او در آنجا سپری شده است. با این حال، حوادث مرموز در روستا کار را دشوار می کند. داستان جالبی با ورود فیلیز اف...

خلاصه داستان : خلاصه داستان : پدر برهودار از مافیا پول قرض میگیره، که بعد از مرگش این بدهی به پسرش به ارث میرسه. برهودار که در تکاپوی جمع کردن پوله، اتفاقات غیرمنتظره پشت سرهم میوفته. قفل ساز محله مون یعنی برهودار، در مسیر خلاص شدن از شر مافیا، با داستان عشق و روابط خانوادگی و دوستانه اش...

After his father’s death, poor Berhudar is left dealing with his father’s huge debt to the mob. In one of his many attempts to find a way out of his problem, he meets Ezel. He hopes she will help him get out of the mess he is in. Little does he know the she’s dealing with a very similar trouble...

خلاصه داستان : خلاصه داستان : این داستان ورژن ترکی فیلم 50 قرار اول است که به صورت کمدی به تصویر کشیده شده و داستان دختری است که بعد از تصادف حافظه کوتاه مدت خودش رو از دست میده و هر روز حافظه اش دوباره به همان روز تصادف برمیگرده و اتفاقات روز گذشته رو از یاد میبره....

خلاصه داستان : مالا احمد، رهبر قدیمی از یک قبیله ترکیه از سرطان رنج می برد. در حالی که در حال اجرا به دور از شیمی درمانی اجباری در بیمارستان او ناگهان خود را در یک خانه سالمندان که در آن می یابد…

Beyaz Melek’ filmi; bir aşkın öyküsüdür.Bu aşk öyküsü, iki insanın birbirine duyduğu aşk değil, bir grup insanın hayata ve birbirlerine duyduğu aşkın ve sevginin hikayesidir.Filmde, doğudan batıya, mekteplisinden köylüsüne, gencinden yaşlısına sevginin her türlü motifi hem duygusal hem de esprili bir dille anlatılır.

خلاصه داستان : فیلمی در مورد معرفی تلویزیون به مردم روستایی کوچک در جنوب آناتولی در سال 1974. فیلم تلاشهای "امین" و "نظمی" را برای پخش برنامه های تلویزیونی در روستا را دنبال می کند...

The story takes place in a small town (called Hakkari) in Turkey at the beginning of the 70's. The time has come to bring technology into that small town. The first Television (or called Visiontele by the citizens) arrives and the chaos begins.

خلاصه داستان : حقه‌بازی جوان توسط فرازمینی‌ها دزدیده می‌شود و او با گول زدن رئیس سیاره گورا روح انسانیت را نشان می‌دهد.

Carpet dealer and UFO photo forger Arif is abducted by aliens and must outwit the evil commander-in-chief of G.O.R.A., the planet where he is being held.

خلاصه داستان : یک بوکسور سابق عاشق یک زن نابینا می شود و شروع به ساختن زندگی جدیدی می کند، اما گذشته تاریک او باز می گردد تا هر دوی آنها را به خطر بیندازد.

The passionate love between a former boxer and a beautiful blind woman.

خلاصه داستان : نحوه ملاقات یک وکیل نترس و یک دادستان مشهور در جریان تحقیقات جنایی را دنبال می کند...

A lawyer and a prosecutor, whose paths cross with a murder case, will have to work together to find the murderer, and this will create an irreversible breaking point in their lives.

خلاصه داستان : این فیلم داستان دنیز دانش آموز سال آخر دبیرستان هست که با دیدن روزگار نظم زندگی اون بهم میخوره و عاشق اون میشه. روزگار عشق و گیرایی صدای دنیز رو کشف میکنه. اول صداشو میشنوه و بدون اینکه اونو ببینه عاشقش میشه.‌‌ دنیز دختر ۱۷ ساله شادابیه که فقط به درس اهمیت میده و چشمش...

Ruzgar is a new cool boy in the school.Deniz is the girl who he heard in the cellphone,singing.Then they fall in love with each other. Selin is Deniz's bestie will support them but,their love relationship is gonna be complicated.

خلاصه داستان : یک صبح بهاری معمولی، “گربه بد”، “شراف الدین” و محافظانش، “مرغ دریایی” و “رضا موشه” برای منقل کباب شبانه خودشون رو آماده میکنن. بیا و ببین که ظرف همون روز بلایی نمیمونه که سر شِرو (شراف الدین) نیومده باشه! ابتدا از طرف باباش “تونگوچ” از خونه بیرون انداخته میشه بعدش هم باعث مردن کسی میشه...

A foul-mouthed cat and its gang cross paths with humans.

خلاصه داستان : سال ها بعد، کوزی مجبور می شود به همراه دخترانش به زادگاهش، منطقه دریای سیاه نقل مکان کند. به عنوان همسایه با یلدیز که در گذشته او را رها کرده بود. یلدیز قصد دارد به هر قیمتی شده آنها را به استانبول بازگرداند.

Yildiz has loved Kuzey for as long as she has known. She has seen no one but him. Families are also friendly to each other. Kuzey and Yildiz are engaged. But when Kuzey goes to Istanbul to study at university, he forgets all his words and sets sail for new love. When this is learned by his family, Kuzey is excommunicated by everyone in the village, including his own family. Kuzey married the woman he loved. He had three children. Twenty years later, he experienced the pain that Yildiz experienced. He was abandoned by the woman he loved. Kuzey returns to his hometown with his three daughters. Yildiz swore to send him where he came from.