خلاصه داستان : این سریال داستان سه زن را روایت می‌کند که هیچ وجه مشترکی جز کار در یک محل کار ندارند ولی بعد از این که نقشی که در زندگی مشترکشان برای خود تعریف کرده بودند را از دست می‌دهند، به یکدیگر تکیه می‌دهند و سر پا می‌مانند…

It will tell the story of three women who have nothing in common except working at the same workplace, and who hold on to each other to survive after the roles they assigned to themselves in their marriage are taken away from them.

خلاصه داستان : ملک( طوبا بویوکستان) یک زن زیبا و جوان که دارای یک زندگی شاد با شوهر دوست داشتنی اش به همراه دو فرزند است. او دارای یک مغازه شیرینی فروشی است و تمام طول روز به طبخ کیک های خوشمزه می پردازد. از سوی دیگر شوهرش علی (ایکر آکسوم) در دانشگاه به عنوان یک معلم تاریخ...

An innocent pastrycook Melek gets accused of injuring an important politician's son. Her loving husband Ali wants to help his wife to escape from prison.

خلاصه داستان : خلاصه داستان : داستان درباره مردی به نام “ماهسون” است که به کار قمارخونه‌ی غیرقانونی مشغول است. به همین دلیل به سختی با حمله‌ی پلیس‌ها سر و کله می‌زند. ماهسون برای اینکه بتواند کار قمارخانه را ادامه دهد، تصمیم می‌گیرد یک حزب سیاسی ساختگی به راه بیندازد…

Mahsun runs an illegal casino. For this reason, it is very difficult to cope with police raids. Mahsun, who wants to continue to run the casino, decides to establish a fake political party for this purpose. Thus, the casino will be able to continue operating in secret. However, this idea drags both himself and his friends into various adventures.

خلاصه داستان : سریال ترکی «Kizilcik Serbeti» به فارسی «شربت زغال اخته» یا «حفظ آبرو» داستان عاشقانه و درباره‌ی عشق دو جوان از دو خانواده‌ی با ارزش‌ها و تربیت‌های متفاوت است. دوغا«سیلا تورک اوغلو» و فاتح «دوگوکان گونگور» با هم ازدواج می‌کنند و این آغاز مشکلات است.

خلاصه داستان : دقیقاً وقتی که میگی همه چیز تموم شد نباید به معجزه ای که جلو درتون هست جواب رد بدین دفنه پیشنهاد بازی عشق 6 ماهـه رو قبول میکند بخاطر همین مجبوره یکی از آدم های موفق کشور رو عاشق خودش کنه . کسی که واقعاً تو این راه همراه اوست کسی هست که عاشقش شد...

When Defne's brother gets into debt and is held captive, Defne is forced to accept an offer in exchange for the money. She has to make omer, a wealthy shoe designer who owns a company, fall in love with her and marry her.