خلاصه داستان : سال های جنگ جهانی دوم. جوانی به نام »میلوش« (نکار) کاری در یک ایستگاه کوچک راه آهن به دست می آورد. او با »ماشا« (بندووا) یکی از کارکنان قطار، رابطه ای صمیمانه پیدا می کند و به او علاقه مند می شود...

At a village railway station in occupied Czechoslovakia, a bumbling dispatcher’s apprentice longs to liberate himself from his virginity. Oblivious to the war and the resistance that surrounds him, this young man embarks on a journey of sexual awakening and self-discovery, encountering a universe of frustration, eroticism, and adventure within his sleepy backwater depot.

خلاصه داستان : کلارا و ویکتوریا خواهرانی هستند که پدرشان را از دست میدهند،و بیشتر دارایش را به کلارا میبخشد. هنگامی که کلارا با مردی که خواهرش دوست دارد،وراد رابطه می شود، ویکتوریا نقشه میکشد که او را به قتل برساند ...

Jealous of her vapidly "good" sister's popularity, poisonous Viktoria doses pretty Klara's tea with a slow-acting fatal substance. As the latter grows hysterically weak, the former finds success increasingly compromised by guilt, blackmail, and the pesky need to kill others lest she be exposed.