خلاصه داستان : در یک عمارت مخروبه آتنی ، چهار گروه از قبیله های خوش تیپ منتظر هستند تا اتفاقی در زندگی آنها بیفتد. همانطور که دولت حلقه را روی آنها محکم می کند ، تفنگ های ساچمه ای حرف آخر را می زنند. آیا این غزل غمگین دسته شیرین است؟

The diary of the life and death of a group of "amoral" young people, who have reached the point of no return and seek something to believe in and to die for. Their behavior brings them to the attention of the State. A discreet surveillance begins. A vigilante group monitors their house, headed by a nameless blonde man.

خلاصه داستان : زنی به تنهایی وارد شهری دورافتاده می شود و تلاش میکند با وارد شدن به گشتی های صبح از منطقه ممنوعه عبور کند. او یکی از آخرین نگهبانان شهر را می بیند و سپس هر دو سعی میکنند با یادآوری گذشته به منطقه نفوذ کنند....

A deserted city is the setting, where a woman walks alone trying to approach and enter the forbidden zone. Traps and the morning patrol lurk everywhere. Electronic voices summon the (non-existent) people to abandon the city. Can a love affair in this place survive?