خلاصه داستان : شخصی توسط قاضی از شهر اخراج میشود. و استنلی و الیور وارد داستان میشوند

Ordered out of town by angry Judge Beaumont, vagrants Stanley and Oliver meet a congenial drunk who invites them to stay at his luxurious mansion. The drunk can't find his key, but the boys find a way in, sending the surprised woman inside into a faint.

خلاصه داستان : در زمستانی سرد، نوازندگان خیابانی استنلی و اولیور درآمد زیادی بدست نیاورده و ابزار آلات خود را در درگیری با یک زن از دست می دهند. اما وقتی کیفی پر از پول پیدا می کنند، شانس دوباره به آنها رو کرده و...

Street musicians Stan and Ollie have no success earning money in the dead of winter in a bad neighborhood. Their instruments are destroyed in an argument with a woman, but their luck seems to turn when Stan finds a wallet.

خلاصه داستان : اولیور هاردی (Ollie) قصد دارد رادیویی را روی پشت‌بام خانه‌اش نصب کند، چون همسرش از او خواسته این کار را انجام دهد. او از دوست بی‌دست‌و‌پایش استن لورل (Stan) کمک می‌گیرد، و این آغاز مجموعه‌ای از اتفاقات فاجعه‌بار و فوق‌العاده خنده‌دار است.

Ollie can't find his hat, much to the amusement of his wife and maid. Then Ollie and Stan attempt to install a rooftop radio antenna.