خلاصه داستان : پس از چندین سال همزیستی در لیسبون (پرتغال) ، نیکلاس و ماری در شرف طلاق هستند. با این حال ، آنها تصمیم می گیرند برای عروسی یکی از بهترین دوستان خود با هم به پاریس بروند. به محض ورود ، آنها جدایی خود را اعلام می کنند ، خبری که برای همه شگفت انگیز است...

A French couple has been living in Lisbon for years, and they return to Paris for a friend's wedding. They announce to another friend they are having dinner with that they are going to split.

خلاصه داستان : ژاک از دومینیک یک فرزند دارد: لولا. معشوقه او هایدی است و آنها صاحب فرزند می شوند.

Jacques returns after a long absence to his wife Dominique and their daughter Lola in their isolated house, located on a hillside in Provence. Dominique is crouching and crying. She had asked Jacques to go because she could not stand him seeing her crying. Jacques powerlessly witnesses the excesses of Dominique's emotions. She understands that he loves another woman, and ousts him again...

خلاصه داستان : او ساعت های زیادی را زیر لامپ های خورشید گذراند یک کارگردان جوان در حال ساخت فیلمی با دوستش کریستا است (ما را به یاد رابطه واقعی بین گارل و نیکو می اندازد). در فیلم-در-فیلم دو زوج وجود دارد، یکی واقعی، یکی خیالی، و فیلم - که از طریق پنج رویا روایت می شود -...

A young film director is turning a movie with his friend Christa. In the film-within-the-film there are two couples, one real, one imagined , and the film - told through five dreams - is as much the story of a film on-production, as the birth of a child.