خلاصه داستان : لیدیا در حالی که تنها فرزندش، والریا را باردار بود، توانست از دیکتاتوری سرکوبگر آرژانتین به اسپانیا بگریزد. 36 سال بعد، او توسط سیستم قضایی آرژانتین احضار می شود تا در پرونده ای که به تبعیدش ختم شد شهادت دهد.

خلاصه داستان : در حالی که پدر و مادرش برای تابستان دور هستند، دنی 16 ساله بهترین دوستش، نیکوی سرکوب ناپذیر را دعوت می کند تا برای تعطیلات بماند...

While his parents are away for the summer, 16-year-old Dani invites his best friend, the irrepressible Nico, to stay for the holidays. Jealously rears its head when Nico appears more interested in the local girls than in Dani. Hot summer nights and too many joints lead to experimentation which neither boy can talk about, a situation complicated by the appearance of the older and openly gay Julián, a published writer and old friend of Dani’s father.