خلاصه داستان : جمال گوکدمير پسري با عرضه و پر تلاش هست که هر کاري ميکند تا پدر بيمار و مادرش در رفاه زندگي بکنن ولي در يک شب همه چيز عوض ميشود و جمال وقتي ميرسه خونش ميبينه پدرش داره آخرين نفس هاش رو ميکشه و پدرش در آخرين لحظات عمرش به او ميگويد که يه عمو...
It tells the story of Cemal, a poor and ambitious young man who lives in Adana, what he can sacrifice for money and power.
