خلاصه داستان : آندرس سنتنو، کارگر جوان کارخانه، شب‌هایش را در شیفت‌های طولانی کار می‌کند و او را در حالت خواب آلودگی مداوم قرار می‌دهد. آندرس راه خود را گم کرده و رویاهای نوجوانی خود را فراموش کرده است. وارد شدن به قطعه ای از زندگی خودش...

A young factory worker who has lost his way and forgotten his teenage dreams, will soon realize that although he hasn’t made the right choices, it’s still not to late to make amends; accompanied by a new friendship that will encourage him to move forward.

خلاصه داستان : دو زن که زندگی مشترکی را با هم داشته اند با بیماری یکی از آنها مواجه می شوند. زن بیمار تصمیم می گیرد هیچ درمانی را دنبال نکند و هر دو به خانه ای کوچک در جنگل نقل مکان می کنند تا روزی که مرگ به زندگیشان برسد.

Two women who have spent their whole lives together must deal with the illness affecting one of them. The sick woman decides not to have treatment and they move into a cabin in the woods to wait for the day that death will come into their lives. The situation sees the resurfacing of the love that time had buried under the routine. Gradually their relationship will strengthen as death bides its time outside the cabin.