خلاصه داستان : در روز عروسی خود ، آنتوان عاشق دیوانه با لئه ، مادر شوهرش شد....

At the altar where he is marrying Séverine, the groom, Antoine, gets his first glimpse of her mother, Léa, and suffers what the French call a coup de foudre which we know as love at first sight.

خلاصه داستان : یک تاکسی به ظاهر ساده در سراسر پاریس به یک مراقبه عمیق در مورد واقعیت های راننده که زندگی شخصی اش درهم ریخته است و کرایه او تبدیل می شود، زنی سالخورده که گرمای او گذشته تکان دهنده اش را رد می کند.

A seemingly simple taxi ride across Paris evolves into a profound meditation on the realities of the driver, whose personal life is in shambles, and his fare, an elderly woman whose warmth belies her shocking past.

خلاصه داستان : یک شب به طور تصادفی ، یک روسپی جوان وارد زندگی یک زوج بورژوایی مدرن اما معمولی می شود. او که به دام افتاده ، مورد ضرب و شتم قرار گرفته و تهدید شده است ، با کمک یک بانوی مرفه به مبارزه ادامه می دهد

A bourgeois couple, modern yet conventional. One night by accident, a young prostitute barges into their lives. Hounded down, beaten up, threatened, she will continue to struggle, with the help of a well off lady, first for her survival-her resurrection-then for her dignity and freedom. Stormy encounters for everyone involved.

خلاصه داستان : جوزف، رقصنده پرشور هیپ هاپ، از ورود به شرکت پدرش برای امتحان شانس خود در پاریس امتناع می ورزد. او با دوست دخترش اما و بهترین دوستش کریم به خدمه پاریس می پیوندد...

After his crew breaks up, a gifted but insecure hip-hop dancer teaches at a top ballet school in Paris, where he falls for an aspiring ballerina.

خلاصه داستان : ولنتین دوکن یک معمار باتجربه و معروف است که دارای رازی بزرگ می‌باشد. به همین منظور او ادعای یتیم بودن دارد چون خجالت می‌کشد که بگوید پسر یک معالمه‌گر آهن قراضه در شمال فرانسه است و…

Valentin D is a hot designer architect who claims to be an orphan because he is too ashamed to admit he is the son of working-class scrap metal merchants from the north of France.

خلاصه داستان : جولی، با وجود اینکه زندگی آرامی در یک شهر کوچک و زیبا در جنوب فرانسه دارد، اما مدتی است که احساس افسردگی می کند. برای بهتر شدن حالش، فیلیپه آبرامز، رئیس اداره پست تلاش می کند تا او را به یک سفر ببرد. اما او به مشکل برخورد کرده و از شهر تبعید می شود...

Although living a comfortable life in Salon-de-Provence, a charming town in the South of France, Julie has been feeling depressed for a while. To please her, Philippe Abrams, a post office administrator, her husband, tries to obtain a transfer to a seaside town, on the French Riviera, at any cost. The trouble is that he is caught red-handed while trying to scam an inspector. Philippe is immediately banished to the distant unheard of town of Bergues, in the Far North of France...