خلاصه داستان : “عسل تلخ” روایت کننده یک شاعر که بوسیله پزشک خود ، از مرگش با خبر میشود ، بعد از این اتفاق با دختر کاتالیز و قرمز پوشی آشنا میشود که ...

Akako, a shape-shifting goldfish in the form of a coquettish nymphet clad in diaphanous red dresses, naively plays the role of erotic muse and adoring pet for an aging writer seeking greatness. Things quickly get complicated for the odd couple, however, when the writer's deceased former student/lover enters the picture as a ghost and helps Akako realize her own desires, activating her agency and frustrating the one-sided male fantasy the writer is so keen to continue.

خلاصه داستان : کیوچی کاگنوما پسر جوانی ست که می‌تواند ذهن مردم را بخواند، او که هنوز هم با یادآوری خاطرات مرگ مادرش در دوران کودکی روزگار خود را سپری میکنند. ناخشنود از توانایی منحصر به فرد خود و غوطه ور در بدبختی هایش به خودکشی می‌ اندیشد‌؛ تا اینکه یکروز دختری...

A story of the unexplainable things that inflict sheer terror on human beings and how they leave victims psychologically devastated.

خلاصه داستان : Sanako Moriwaka is single and works in the accounting department of a soap company. For her job, she checks receipts and bills. Each slip that she reviews, mentions only the dollar amount and a brief reason for the expense. When Sana

Sanako Moriwaka (Mikako Tabe) is single and works in the accounting department of a soap company. For her job, she checks receipts and bills. Each slip that she reviews, mentions only the dollar amount and a brief reason for the expense. When Sanako Moriwaka reviews the slips, she can often discern suspicious facts surrounding the expense or even troubles in the lives of the employee.

خلاصه داستان : این فیلم داستان دو دانشجوی ۲۲ ساله، موگی یامانه و کینو هاچیا، را روایت می‌کند که پس از از دست دادن آخرین قطار در ایستگاه میدایما در توکیو با یکدیگر آشنا می‌شوند. با کشف علاقه‌های مشترک در موسیقی و فیلم، رابطه‌ای عاشقانه بین آن‌ها شکل می‌گیرد که پنج سال به طول می‌انجامد.

Two people meet each other after missing the last train home, leading to a beautiful relationship over five years.

خلاصه داستان : سرزمین کوچک من برای ساریا (17 ساله)، یک دختر پناهنده کرد در ژاپن، به نظر می رسد که زندگی به سمت بالا نگاه می کند. نمرات او در مدرسه برای ادامه تحصیل در دانشگاه کافی است...

Sarya lives between three worlds: Having fled from Turkey to Japan, her small family tries to maintain their Kurdish traditions. On the other hand, Sarya, who arrived when she was five, feels at home in Japan. But then, the family loses its refugee-status. Life becomes unpredictable and their days in Japan seem numbered. A haunting story about the balancing act of finding your place in the world.

خلاصه داستان : کیرا باید از خواهر و برادرهای کوچکتر خود مراقبت کند، پس از اینکه مادرشان آنها را ترک می کند و هیچ نشانه ای از بازگشت نشان نمی دهد.

In a small Tokyo apartment, twelve-year-old Akira must care for his younger siblings after their mother leaves them and shows no sign of returning.

خلاصه داستان : فرزندان کهارو از هم گسیخته و مستقل از یکدیگر زندگی می کنند. سالها می گذرد و خانواده دوباره به هم می پیوندند. هرکدام داستانی برای گفتن دارند. یکی بسیار تحت تأثیر قرار گرفت و نمی تواند خودش را به خوبی بیان کند. دیگری نویسنده است، اما به طور مداوم در هیچ جایی کار نمی کند....

A family reunites after 15 years. They each have a story to tell as they have not forgotten what happened years ago.