خلاصه داستان : خلاصه داستان : Koparan Kardeşler داستان دو برادر را روایت می کند که در مناقصه شهرداری که در آن شرکت کرده بودند در حوادث غم انگیزی قرار گرفتند.

خلاصه داستان : همیشه یک: قبیله درباره اتفاقی است که برای گورکان و آلتان رخ داد که سعی کردند دختر مافیا را از دست یک قبیله نجات دهند. آلتان و گورکان باعث می شوند یاسمین از عروسی فرار کند. به دنبال این وضعیت، این دو نفر وارد یک ماجراجویی چالش برانگیز می شوند تا یاسمین، دختر خطرناک ترین...

Altan and Gürkan, who caused the daughter of the most dangerous mafia in Central Anatolia, Yasemin, to flee from the wedding in the previous film, will try to rescue her from the tribe in Hakkari. On one hand, they face death threats from Ejder, and on the other, from Engizisyon Cemal. Once again, Altan and Gürkan will mess things up and create a series of ridiculous situations.

خلاصه داستان : داستان این فیلم درباره تجربیات دو دوست است که دختر یک مافیای بزرگ را می ربایند. آلتان و گورکان که همیشه ماجراجویی دارند، دوباره در شرایط سختی قرار می گیرند. این دو با فرار از استانبول، دختر بزرگترین مافیای آناتولی مرکزی را می ربایند. آلتان و گورکان در تلاش برای فرار از دست مافیایی که...

A story of two friends who kidnap the daughter of a big mafia boss. Altan and Gürkan, who are never short of adventures, find themselves in yet another series of challenging situations. Fleeing from Istanbul, the duo kidnaps the daughter of the biggest mafia boss in Central Anatolia. As they try to escape from the mafia chasing them, they cause chaos everywhere. While trying to get out of the situation they are in, a big surprise awaits them.

خلاصه داستان : خلاصه داستان : این سریال، داستان بوکسوری رو روایت میکنه که علی رغم پا به سن گذاشتنش همچنان رویای تبدیل شدن به بوکسوری حرفه‌ای رو در سر داره.

خلاصه داستان : داستان ساواش، جهاد و ازاد را نقل میکند که زندگی پر از گناه خود در ادانا را در گذشته رها کرده و به ازمیر میروند.ساواش که لیدر گروه است بهمراه ازاد و جهاد تصمیم گرفته اند که گذشته پر خطر خود را پشت سر بگذراند. این سه دوست برای یک شروع جدید از ادانا به...

Sifir Bir tells the story of Savaş, Cihat and Azad who left their criminal lives in Adana and settled in İzmir. Adana gang leader Savaş, together with Cihat and Azad, decide to leave their violent past behind them. The three friends leave Adana, open a car wash and settle in Izmir to start a new life. However, when a little girl named Melek takes shelter with Savaş and his friends after all the bad things that have happened to her, the team takes action. They decided to chase after the men who hurt Melek and find themselves on a path of no return.