خلاصه داستان : آلتان یکسری دارو از داروخانه‌ی برادرش نوری می دزدد، اما بزودی متوجه می شود در خطر قرار گرفته اند و باید هرچه زودتر دارو ها را از بین برده و از دست یک گروه مافیایی فرار کنند...

When Altan swipes prescription drugs from his brother Nuri's pharmacy, they soon find themselves on a dangerous but funny road trip to get rid of the stuff and escape the mafiosi Altan tried to double-cross. Along the way, the brother who are compete opposites finally bond.

خلاصه داستان : داستان برادر وسطی که خانواده‌اش حتی به خود زحمت ندادند نامی برای او بگذارند، که همه از او فقط به عنوان "شاهزاده" یاد می‌کنند.

The story of the middle brother whose family didn't even bother to give him a name, whom everyone just refers to as “Prince”, in the fictional kingdom of Bongomia.

خلاصه داستان : بهار يه دختر باهوش،پرانرژي و شادي هست..در ثروت بززگ شده.. وقتي با شوهرش زندگي خوشي داره همه چيز برعکس ميشه.. مادرش شهناز که در شرکت آگنا کار ميکنه به قتل ميرسه..بهار از زندگي خوشش به دنيايي تاريک پرت ميشه.. قاتل هاي مادرش به خاطر دليلي که نميدونه دنبالش افتادن..بهار از طرفي سعي ميکنه زنده بمونه...

It's about the changing life of Bahar, who confronts the dark guys who are pursuing the software that the deceased mother produces.

خلاصه داستان :  موضوع فیلم در مورد قتل های پی در پی در شهر استانبول است. پس از تحقیقات مشخص میشود این قتلها به صورت سری و برنامه ریزی شده اتفاق می افتد. همه ی قربانی ها روزی به جرم تجاوز زندانی شده بودند که پس از مدتی با خوردن عفو از زندان آزاد شدند. در این هیاهو...

When a serial killer goes after former convicted pedophiles, it is up to Police Commissioner Abbas and his Chief Celal to stop the killings.

خلاصه داستان : مته و ناز فرزندان مورد علاقه خانواده های ثروتمند و قدرتمند هستند. هر دوی آنها خراب هستند و عادت کرده اند به هر چیزی که در زندگی می خواهند برسند. داستان آن‌ها که با وعده‌های خانواده‌هایشان در کودکی آغاز شده، امروز با ناتوانی در جدایی از یکدیگر به سوی ازدواج پیش می‌رود. اما وقتی خدمتکار...

Mete and Naz are the favorite children of rich and powerful families. Both of them are spoiled and used to getting everything they want in life. Their story, which started with the promise of their families in their childhood, flows towards marriage today with their inability to break away from each other. But when Naz's maid İncila, who has been with him since childhood, suddenly appears in front of Mete, Mete questions all the decisions he has made in life. Will this encounter between İncila and Mete change the direction of the story Naz wrote with all her stubbornness and help Mete find true love?

خلاصه داستان : کمال ایپکچی یه کارمند معروفه که در استانبول با همسرش “سوزان”،بچه های عزیزش “مرت” و “چیچک” زندگی میکنه که با اتفاقی که سر پسرش “مرت” میاد معلوم میشه یه خانواده ی دیگه تو آدانا داره… عشق جوونیش “نیلگون” و بچه های دوقلوش “قدیر” و “حسرت” دور از چشم در آدانا زندگی میکردن و “کمال” زندگی...

Tanınmış işadamı Kemal İpekçi, İstanbul’da karısı Suzan, çok sevdiği çocukları Mert ve Çiçek ile imrenilecek bir hayat sürerken, Kemal İpekçi’nin oğlu Mert’in başından geçen bir olay ile Adana’da kimselerin bilmediği bir ailesi daha olduğu ortaya çıkar. Gençlik aşkı Nilgün ve ikizleri Kadir ile Hasret o güne kadar Adana’da gözlerden uzak yaşamışken, Kemal de yıllarca ikili bir hayat sürmek zorunda kalmıştır. Ancak gerçekler açığa çıktıktan sonra Kemal hem yarım kalan aşkına hem de çocuklarına sahip çıkmak için hiç beklemediği olaylarla savaşmak zorunda

خلاصه داستان : شهرزاد (با بازی Berguzar Kore) که معمار با استعدادی است در شرکت ساختمانی به مدیریت اونور اکسال (با بازی Halit Ergenc) و کرم (با بازی Tardu Flordun) مشغول به کار است، شهرزاد برای درمان پسرش که از بیماری سرطان خون رنج میبرد به دویست هزار دلار نیاز دارد در حالی که شهرزاد بعد از تلاش...

Sehrazat, a young widow who is financially unable to treat her terminally ill young son, is forced to address to her charming boss, asking for help. The proposal by her boss changes her life forever.

خلاصه داستان : ما بالي براي پرواز نداريم و بجاش روياهايي داريم و بعضي از واقعيت ها از روياها هم با ارزشترن... مارال دختري با آرزوهاي بزرگ هست که در يه شرکت بزرگ مشغول به کار هستش . مارال در بخش بوفه اين شرکت بزرگ کاره مي کنه . پسر صاحب شرکت که در خارج از کشور تحصيل...

Maral is a young and naive girl who works as a waitress in the restaurant section of a well-known store named Luna. She dreams about two things in her life: one is being the manager of Luna and the other is Sarp, who is the rebellious young guy working as a chocolate chief at the same restaurant where Maral works. She thinks that both of her dreams are far away from being real. However, one day, her first dream becomes true.