خلاصه داستان : داملا بچه نامشروع خواهرش آلِو رو سالها پیش خودش نگه میداره و بزرگش میکنه و مثل بچه خودش میدونه و زینب دختر آلو، داملا رو مادر خودش میدونه و تو خونه پدربزرگش مثل اسیر زندگی میکنه ولی آلو که هیجده سال در زندان بوده و بعد از به دنیا اومدن بچش سعی داشته اونو بکشه...
