خلاصه داستان : پس از چندین سال همزیستی در لیسبون (پرتغال) ، نیکلاس و ماری در شرف طلاق هستند. با این حال ، آنها تصمیم می گیرند برای عروسی یکی از بهترین دوستان خود با هم به پاریس بروند. به محض ورود ، آنها جدایی خود را اعلام می کنند ، خبری که برای همه شگفت انگیز است...

A French couple has been living in Lisbon for years, and they return to Paris for a friend's wedding. They announce to another friend they are having dinner with that they are going to split.

خلاصه داستان : "سایمون" یک نماینده فروش پنجاه ساله است. وقتی "میکی"، دوست پلیسش مورد اصابت گلوله قرار گرفته و کشته می شود، همه مدارک لازم برای پیا کردن قاتلان را به جای می گذارد و...

Simon is a sales representative about fifty. When Mickey, his cop friend, is being shot, he leaves everything to find the murderers. Two years before, Marx, an old gambler, met Frederic, a young man that does not look very smart and started to follow him everywhere (as a puppy) and changed his name to Johnny to please Marx. Of course, Simon's story is related with Marx and Johnny's one. But the thriller is only a pretext for a psychological description of the three main characters.

خلاصه داستان : "آرور" زنی میانسال است که از همسرش جدا شده، شغلش را از دست داده و بزودی نیز قرار است مادربزرگ شود. او آرام آرام از جامعه فاصله میگیرد تا اینکه به صورت تصادفی با عشق دوران جوانی اش روبرو می شود و...

Aurore has separated, just lost her job, and learns that she is going to be a grandmother.

خلاصه داستان : زنی فرانسوی به مدت سه سال عزادار همسر خود است.همسری که قبلا مورد علاق همکار سوئدی خود بود ...

A French woman mourning over the death of her husband three years prior is courted by a Swedish co-worker.