خلاصه داستان : یاشار بخاطر برپانگه داشتن خانه اش در گذشته در قهوه خانه همسایه اش زبیر و توی کارواش ماشین کار میکرد.ولی باز هم از غر غر زنش نتوانسته بود خلاص بشود.پنج خواهری که نمیتوانستند مانع دعوای پدر مادرشان بشوند تنها راهی که داشتند پیدا کردن راه خلاص شدن است.بزرگترین خواهرشان,سلوا بخاطر متاهل بودنش از این وضعیت...
