خلاصه داستان : سلیم نویسنده ای است که از عدم اعتماد به نفس رنج میبرد . او تصمیم میگیرد برای فرار از تنهایی با مادرش زندگی کند اما ناگهان عاشق دختری میشود...

Selim is a writer and lives in a world of one's own without self confidence. He decides to live with his mother to escape from loneliness. One day he meets a beautiful and rich girl whose name is Aysil. Then Aysil falls in love with Selim and she believes that Selim's mother and her friends will bring happiness to her.

خلاصه داستان : “بهار” هنگامی که با خطر مرگ مواجه می‌شود، متوجه روی دیگری از زندگی به ظاهر بی‌نقص و به‌خصوص همسرش “تیمور” می‌شود. با بیماری ناگهانی بهار، نظم تمام خانواده بهم می‌ریزد. در این حین “اِورن” در تمام زمینه‌ها رقیب تیمور می‌شود. بدین ترتیب زندگی بهار با ماجراهایی کمدی-تراژدی از نو شکل می‌گیرد…

When Bahar faces death, she will encounter another side of her family, especially her husband Timur, who seems 'perfect' from the outside. Bahar's sudden illness will change all dynamics in the family. In this period, Evren will become Timur's rival in every sense. Bahar's rebuilding of her life will instill hope in the viewers with often tragicomic stories.

خلاصه داستان : مورات و دویگو عاشق همدیگر هستند و زمانی که فارغ التحصیل میشوند تصمیم به ازدواج میگیرند ولی مورات جواب بله را نمیتواند بگیرد چون …

Murat and Duygu are deeply in love and when they graduate from College Murat takes the leap and asks Duygu for her hand in marriage but he doesn't get the answer he was looking for. They both agree that if they're both single in five years they will tie the knot, but life has other plans for them.

خلاصه داستان : داستان عاشقانه توسعه دهنده بازی تامر و بانکدار Peri را روایت می کند که به شکلی خارق العاده با هم آشنا می شوند و در یک بازی خطرناک و در عین حال زیبا به دام می افتند.

Tells the love story of game developer Tamer and bankeress Peri, who meets in an extraordinary way and are trapped in a dangerous yet beautiful game.

خلاصه داستان : عزیز پایدار، پسر بزرگترین خانواده آنتاکیا که تنها فروشنده فرش هم هستن، زندگی‌ای سراسر رفاه و ثروتمندی داره. تقدیر عزیز با کشتن (آندره)، پسر دلگه‌ی فرانسوی (موسیو پییر) تغییر میکنه؛ مجبور میشه خاکی که توش به دنیا اومده، تنها عشقش (دلربا) و خلاصه هر آنچه صاحبش هست رو رها کنه. دو سال بعد بازگشتش برای...

خلاصه داستان : خلاصه داستان : سدات، که پلیسی در قونیه است، روزی مامور می‌شود یکی از زندانی‌ها به نام “موسی” را به شهرش ببرد. موسی که ۱۵ سال در زندان بوده، برای یک روز مرخصی دارد تا با دخترش ارتباطی تازه بسازد اما حادثه‌ای تراژدیک سفرش را برهم می‌زند.

Accompanied by a ward, a prisoner travels to his hometown to reconnect with his daughter and make amends, but a tragic truth mars his journey.

خلاصه داستان : داستان سه دوست صمیمی که راهی شهر آیوالیک می‌شوند و آینده‌شان دستخوش تغییر بزرگی می‌شود.

Three friends arrive in a seaside town, where they connect with their spiritual selves and suddenly face unresolved trauma from their families' pasts.