خلاصه داستان : سوسن به حرف های خانواده اش گوش نمیکنه و با پشت کردن به اونا با یوسف ازدواج میکنه . فقط هیچ چیز طبق آرزوهایی که داشت پیش نمیره . سوسن دختر یک خانواده متلاشی شده است . پدرش بعد از نقل مکان به ازمیر خونه رو ترک میکنه ، برادر بزرگترش زاهد هم به خونه...

خلاصه داستان : یک نظافتچی خیابان با گذراندن کارهای روزمره خود در محله ای کلیشه ای، عاشق یک زن چادری می شود. متأسفانه برای او، رئیسش هم همینطور.

Going through his daily routine in a stereotypical neighborhood, a street cleaner falls in love with a charwoman. Unfortunately for him, so does his superior officer.

خلاصه داستان : هدف مشترک دوران، جلال و مصطفی این است که هر چه زودتر راهی برای خلاصی از شر محله حومه شهر که در آن زندگی می کنند بیابند. دوران می خواهد در مسابقات موی تای برنده شود و به یک مبارز ثروتمند و مشهور تبدیل شود. سلال پس از تلاش های ناموفق خود شروع به کار...

The common goal of Duran, Celal and Mustafa is to find a way to get rid of the suburban neighborhood they live in as soon as possible. Duran wants to win the Muay Thai tournament and become a wealthy and famous fighter. Celal starts working on a rap composition after his unsuccessful attempts. Mustafa, on the other hand, tries to get into the influential gang of the neighborhood. For the owner of the Golden Gloves gym, former champion boxer Hakki, the upcoming tournament is also the only opportunity to get rid of his debts to the influential brother of the neighborhood, Sedat. When Hakki's granddaughter, Asli, who lives in Germany, whom he has not seen for years, shows up with a stolen diamond and then loses it as a result of an accident, the balance in the neighborhood turns upside down.

خلاصه داستان : رودخانه ایگوری یک مرزی طبیعی است که گرجستان و جمهوری آبخاز را از هم جدا میکند. در میان این رودخانه یک جزیره بسیار کوچک شکل میگیرد. یک پیرمرد و نوه اش سعی میکنند در این جزیره ذرت بکارند، اما...

The Inguri River forms a natural border dividing Georgia from Abkhazia. One of the spring floods has created a little island in the middle of the river, as if made for the cultivation of corn. At least, this is the belief of an old peasant, whose sunburned face resembles the landscape he has trodden for dozens of years.