خلاصه داستان : دونالد پیر و حتی با ریش بلند سفید و درد پشت ، هنوز مجبور است با چاشنی زباله در پارک زندگی خود را تأمین کند. هنگامی که او بر شریک قدیمی خود ، یک زنبور عسل عسل مسن به نام اسپایک اتفاق می افتد ، خاطرات روزهای خوب را به ذهن متبادر می کند.

Even with his long white beard and aching back, an aging Donald still has to make ends meet by lancing trash in the park. When he happens upon his old partner, an elderly honey bee named Spike, it conjures up memories of the good ol' days.

خلاصه داستان : وقتی برادرزاده ها با لباس هالووین به خانه دونالد می آیند، او از این کارشان به وجد می آید و از نیرنگ شان، خنده اش می گیرد. جادوگری آنها را می بیند و تصمیم می گیرد به بچه ها کمک کند. اما با سحر و جادو اوضاع بدی را برای دونالد رقم می زند و...

When the nephews come to Donald's house in their Halloween costumes he dumps water on them and laughs at his trick. A witch sees this and decides to help the kids. By magic she gives Donald a bad time and the kids finally get their treats.

خلاصه داستان : درختی که میکی و پلوتو خرد می کنند تا برای کریسمس به خانه بیاورند ، درختی است که داله چیپ در آن زندگی می کند.

Pluto comes bounding outside to help Mickey get a Christmas tree. Chip 'n Dale see him and make fun of him, but the tree they take refuge in is the one Mickey chops down. They like the decorations, especially the candy canes and Mickey's bowl of mixed nuts. But Pluto spots them and goes after them long before Mickey spots them. Minnie, Donald, and Goofy drop by to sing carols.

خلاصه داستان : دونالد که کشاورز شده، متوجه می شود که سیب هایش کرم خوردگی دارند. برای رفع این موضوع ، دونالد از یک هلی کوپتر برای پاشیدن سم استفاده می کند. وی پس از انجام این کار سخت ...

Donald the apple farmer notices his apples have been nibbled on and catches Chip n' Dale in the act. In the ensuing battle, Donald uses a helicopter to spray them (but they have tiny gas masks). And then he brings in the really heavy artillery.

خلاصه داستان : دونالد ناخواسته مقداری شکر در پیاده رو می ریزد و به زودی مورچه ها کنترل کامل خانه او را در دست می گیرند و کیکی را که می پخت را سرقت می کنند...

Donald spills some sugar on his sidewalk, and soon the ants are in complete control of his home, stealing the cake he was baking, building a pipeline from his maple syrup to their hill, and causing general mayhem.

خلاصه داستان : دونالد داک در حیاط خود یک قطار و شهر مدل قرار داده است. او تصمیم گرفت یک درخت زنده را که با مقیاس مدل مطابقت ندارد حرکت دهد ، و درک نمی کند که آنجا خانه Chipmunks Chip و Dale است. آنها به نوبه خود به یکی از خانه های کوچک تبدیل می شوند.

Donald has a ride-on sized train layout in his backyard. There's a large tree (home to Chip 'n Dale) that's out of scale, so Donald moves it while they're out; they come back to see their tree moving. No problem; one of Donald's model houses is just their size.

خلاصه داستان : بعد از اینکه دونالد سنجابها را برای حفاری در برف فریب داد ، در خانه اردک اتفاقاتی می افتد که...

Donald is shoveling the snow off his walk; Chip 'n' Dale are shoveling their branch. Donald tricks them into shoveling his walk. Angered, they sneak into his house, where he's getting ready to make popcorn. They've never seen this before, but they love it. They stow away in the box, then make off with the bowl of popped corn.

خلاصه داستان : دونالد، صاحب پمپ بنزین شده است. او هنوز به فکر اصلاح برادر زاده های خود است اما آنها از پمپ بنزینش ماشینی را می دزدند و....

Gas station owner Donald thinks he's just missed the winning number for a new Zoom V8 car but his nephews hear a correction, and find he really does have the winner. They plan to pick it up and surprise him, but the car they take runs out of gas, and they're broke. They cut out the picture of a Zoom V8 from a billboard, dress one of the boys in drag, and trick Donald into filling their tank. As they drive off, Donald plots his revenge and executes it, when the boys return in Donald's new car.

خلاصه داستان : دونالد در مزرعه شخصی اش به گذراندن تعطیلات می پردازد. بعد از اینکه همه زنان زیبا بهترین اسب ها را انتخاب می کنند ، دونالد با گونی غمگین روور بوی به پایان می رسد. اما روور بوی نمی خواهد کاری با دونالد انجام دها.

Donald is vacationing at a dude ranch. After all the beautiful women pick the best horses, Donald ends up with the sad sack Rover Boy. But Rover Boy wants nothing to do with Donald.

خلاصه داستان : دونالد ماکت هواپیمای خود را به بالای درخت چیپ اند دیل فایل می برد و برایش مشکلاتی با او پیش می آید که....

Donald flies his model airplane into Chip 'n Dale's tree. Dale climbs in and proceeds to cause trouble.

خلاصه داستان : باغبان دونالد زنبورهای عسل را در باغ خود لکه دار می کند و آنها را دنبال می کند تا به دنبال عسل به کندو برود. زنبوری که از کندو محافظت می کند ، اجازه ورود به او را نمی دهد ، بنابراین دونالد خود را به عنوان یک زنبور عسل درآورده است.

Gardener Donald spots bees in his garden and follows them back to the hive in search of honey. The bee guarding the hive won't let him in, so Donald disguises himself as a bee.

خلاصه داستان : برادرزاده های دونالد برای ترساندن دونالد از لباس شیر کوهی استفاده می کنند. اما اندکی بعد ، یک شیر کوهی واقعی پدیدار می شود که...

Donald's nephews use a mountain lion costume to scare Donald away so they can grab a pie off the windowsill. The deception is exposed, but a short while later, a real mountain lion comes along.

خلاصه داستان : سال 1890 است، و دونالد سوار بر دوچرخه برای دیدن دیزی، زمانی که چیپ اند دیل او را مسخره می کند، می رود. اما به سرعت جنگی تمام عیار میان دونالد و سنجاب ها شکل می گیرد که...

It's the 1890's, and Donald is riding his penny-farthing bicycle to see Daisy when Chip 'n Dale make fun of him. It quickly escalates into a full-fledged war between Donald and the chipmunks.

خلاصه داستان : دونالد هنگامی که آجیل جمع آوری آجیل می کند، کمی درخت را هرس می کند. او شاخه خارج از سوراخ را می بیند و سپس با قیچی های هرس دسته بلند، سرگرم می شود.

Donald's doing a little tree surgery when he spots Chip 'n' Dale gathering nuts. He saws off the branch outside their hole and paints it with tar, which Dale gets stuck in. Then Donald has a little fun with the long-handled pruning shears.

خلاصه داستان : دونالد اردکه مجبور است گروهی از شیرهای کوهستانی را که قصد دارند ماهی او را تصرف کنند، فراری دهد.

A mangy Mountain Lion and his cub try to scrounge Donald's good looking catch of fish.

خلاصه داستان : دونالد در حال لذت بردن از یک روز در ساحل، ناخواسته خانه ی زنبور عسل را خراب است. این به معنای جنگ برای او تلقی می شود و ...

Donald cheerfully sets up his umbrella etcetera for a day at the beach, but so did a mischievously lazy bee, who doesn't accept his actions inadvertently mess up the bee's spot. Once Donald is in the water in an inflatable raft, the irate insect uses its angle to sting not the duck, but the dingy, more often then Donald has fingers and toes to stuff in the holes, next makes sure to attract the 'gastronomical' attention of a whole band of sharks: duck hunting season at sea is open. Donald uses all the resourcefulness of desperation, and his only weapon, the beach umbrella...

خلاصه داستان : دونالد در جریان یک ماجراجویی قرار می­گیرد که در طی آن توضیح داده می­شود که چگونه ریاضیات می­توانند در زندگی واقعی مفید واقع شوند. طی این سفر نشان داده شده است که چگونه اعداد چیزی بیشتر از طرح­های هندسی و نمودارها هستند، آن­ها ترکیبی از هندسه، موسیقی و اشیای زنده­ی جادویی هستند.

Disney used animation here to explain through this wonderful adventure of Donald how mathematics can be useful in our real life. Through this journey Donald shows us how mathematics are not just numbers and charts, but magical living things.

خلاصه داستان : دونالد ، نگهبان پارک ، خرس های خود را به خواب زمستانی می فرستد ، اما همفری ترجیح می دهد در خواب او بماند ، یک لیوان آب و غیره تمام کند تا خوابیدن. وقتی خوابش می برد ، خرخر می کند ...

Park ranger Donald sends his bears off to hibernate, but Humphrey would rather stay in his hammock, run out for a glass of water, etc., than sleep; when he does get to sleep, his snoring gets him thrown out. His search for a new bed leads him right into the ranger's house.

خلاصه داستان : دونالد اردکه از پدربزرگش یاد گرفته که برای شکار در جنگل برود. به محض رسیدن ، فروشندگان هات داگ ، آمبولانس ها و ماشین های آتش نشانی از همه شکارچیان استقبال می کنند. هیچ کس قرار نیست ...

Donald is inspired by the spirit of his forefathers to take up a gun and go hunting for his food.

خلاصه داستان : زنبوردار دونالد خرس هامفری را که به کندوهایش حمله می کند ، می گیرد. او از رنجر وودلور ، که خرس های خود را جمع می کند و برای آنها سخنرانی می کند ، شکایت می کند. دونالد یک حصار سیم خاردار نصب می کند ، که سرعت آن را کند می کند ...

Beekeeper Donald catches Humphrey the bear raiding his hives. He complains to Ranger Woodlore, who assembles his bears and lectures them. Donald puts up a barbed wire fence, which slows Humphrey down a bit, but doesn't stop him.

خلاصه داستان : دونالد در حال بازی چوب بری است ، اما در حقیقت هدفش درخت چیپ دیل است.

Donald's playing lumberjack, but the targeted tree just happens to be the home of Chip 'n Dale. They give Donald plenty of trouble cutting down the tree, but eventually he succeeds. The wily chipmunks, though, manage to get their revenge on the homewrecker.

خلاصه داستان : دونالد در حالی که بادم زمینی اش را حمل می کند، سنجاب پرنده ای سعی در دزدیدن آن را دارد. دونالد او را وادار می کند از این کار صرف نظر کند اما او...

Donald is pushing his peanut cart through the park when a flying squirrel drops in. Donald gets him to help tie his sign to a tree by promising a peanut, but when it turns out to be a bad nut, Donald won't make good, and the battle with the squirrel is on.

خلاصه داستان : برادرزاده های دونالد همیشه به جای انجام کارهایشان بازیگوشی می کنند. دونالد قصد دارد آنها را مجازات کند ، اما "صدای روانشناسی کودک" او را متقاعد می کند که به جای آن، با آنها بازی کند.

Donald's nephews are always playing instead of doing their chores. Donald is going to punish them, but the "voice of child psychology" convinces him to play along instead. This works well when they chop the wood to burn him at the stake. Meanwhile, however, a trio of Pygmy cannibals that escaped from the circus are out to do the very same thing to Donald with a cauldron of water.

خلاصه داستان : دونالد هنگام مسافرت با برادرزاده های خود در "چشمه جوانی" متوقف می شود و بچه ها را فریب می دهد و فکر می کنند او دوباره کودک شده است. با این حال ، او با یک تمساح مادر پرخاشگر و نوزادانش درگیر می شود و...

While traveling with his nephews, Donald is disgusted that they are only interested in comics. He stops at the "fountain of youth" and tricks the kids into thinking he is a baby again. However, he gets tangled up with an aggressive mother alligator and her babies, and makes a hurried exit with the nephews.