خلاصه داستان : تصادف رخ می دهد. مرد جوانی می میرد و زن جوانی بینایی خود را از دست می دهد و نابینا می شود. او قصد داشت پلیس شود، اما این شغل قرار نیست. فرصت انجام کار پلیسی چند سالی پیش می آید که زن تصادف جزئی داشته باشد و صدای دختری را بشنود. کنجکاو و در...

Natsume Hamanaka was a police rookie with a promising future until she was in a car crash that killed her brother and took her eyesight. Three years later, she gets around with her seeing-eye dog Pal, but she’s unable to get over her regret and devastation.

خلاصه داستان : جنگل کوچک: زمستان/بهار ایچیکو در یک شهر بزرگ زندگی می کرد، اما به شهر کوچک خود کوموری، واقع در کوهی در منطقه توهوکو، باز می گردد. او خودکفا است. ایچیکو با زندگی در میان طبیعت و خوردن غذاهایی که از مواد فصلی درست می کند انرژی می گیرد...

Ichiko bakes a cake for an end-of-year party with her friends. In the depths of winter, making mochi and curry keeps the people of Komori warm. Later, spring brings thoughts of her absent mother as well as rice planting and sakura, and she begins to think of leaving Komori behind again.

خلاصه داستان : ایچیکو (آی هاشیموتو) در یک شهر بزرگ زندگی می کرد، اما به شهر کوچک خود کوموری، واقع در کوهی در منطقه توهوکو، باز می گردد. او خودکفا است. ایچیکو با زندگی در میان طبیعت و خوردن غذاهایی که از مواد فصلی درست می کند انرژی می گیرد.

Fleeing heartbreak in the big city, Ichiko returns to Komori, her rural hometown. She battles summer's rain and humidity, bakes her own bread, grows hothouse tomatoes and tills the fields. During autumn, the time for pickling and preserving fish and sweet potatoes, Ichiko begins reaping rice and recalls her departure five years before.