خلاصه داستان : سال 1938 است اما "استن" نمی داند که جنگ به پایان رسیده.او هنوز درسنگرهای فرانسوی نگهبانی داده و به خلبانی فرانسوی شلیک می کند."اولیور"تصویر او را در روزنامه می بیند و برای دیدن او عازم می شود.او که تصور میکند "استن" فلج شده او را به خانه خود می برد و...

It's 1938, but Stan doesn't know the war is over; he's still patrolling the trenches in France, and shoots down a French aviator. Oliver sees his old chum's picture in the paper and goes to visit Stan who has now been returned to the States and invites him back to his home.

خلاصه داستان : سال 1831. « ویلى مکى » ( کیتن ) از نیویورک به جنوب مى ‏رود تا املاک موروثى‏اش را تحویل بگیرد. او طى سفر در قطار با دخترى ( تالماج ) آشنا مى ‏شود که اتفاقا همسایه‏ى املاک خانواده‏ ى آنان است. وقتى « ویلى » به خانه‏ ى دختر مى‏ رود، متوجه مى ‏شود...

A young man falls for a young woman on his trip home; unbeknownst to him, her family has vowed to kill every member of his.