خلاصه داستان : جواهر و اولوی یک کارواش باز کرده و در حال جدال با زندگی هستن.جواهر در عشق زینب در حال سوختن هست اما به خاطر سرد بودن کارواش این درد را احساس نمیکند.یک روز زینب برمیگردد.اما برای عشق برنمیگردد برای رها یافتن از بلا برگشته است.از جواهر و اولوی کمک میخواهد.جواهر اول قبول نمیکند اما سرانجام...
When Cevahir crosses paths with his old flame Zeynep, she seeks his help in untangling an arranged marriage that spurs even more predicaments.
-
-
-
-
1 بار نامزد دریافت جایزه
