خلاصه داستان : در تابستان سال 1986، کریستوفر توماس نایت، پس از بازگشت از یک سفر جادهای، تصمیم به زندگی تنها در جنگلهای شمال مین میگیرد. بدون هدف یا ماموریت خاصی، او زندگی خود را در یک چادر زیر برزنت در یک نقطه خلوت از جنگل آغاز میکند. طی زمستانهای سخت و تابستانهای پرپشه، نایت تنها زندگی میکند...
Olivia and her friends go on a vacation. After Olivia nearly drowns with a slit wrist in her bathtub after her fiancé's funeral, her friends suspect that she tried to kill herself, but she believes someone attacked her.
