در حال دریافت لینک های دانلود بدون سانسور
فیلم Each Dawn I Die 1939... لطفا منتظر بمانید ...
"فرانک راس" باوجود بیگناهی متهم شناخته شده و به زندان فرستاده می شود. در حالیکه دوستانش در روزنامه تلاش می کنند قاتل واقعی را پیدا کنند، او در زندان زندگی سختی را گذرانده و خوشبینی اش تبدیل به بدبینی می شود و...
یک دادستان فاسد با جاه طلبی سیاسی از دست یک روزنامه نگار که بر علیه او مطالبی منتشر کرده عصبانی است و قصد دارد برای او پاپوش بسازد ....
یک D.A فاسد با جاه طلبی های سیاسی از داستان های خبری که او را درگیر فعالیت های جنایتکارانه است خشمگین می شود و تصمیم می گیرد خبرنگاری را که آنها را برای قتل قتل نوشته است قاب کند تا او را ساکت کند.
دانلود فیلم Each Dawn I Die 1939 (هر بامداد می میرم ) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
جیمز کاگنی با هودهایی که برای هانلی سیاستمدار متقلب (تالار تارستون) کار می کند، راه اندازی شده است. شخصیت کاگنی، خبرنگار فرانک راس، به قتل عمد محکوم شده است. پس از دمیدن سوت یک رسوایی فساد، او را دزدیده اند و بیهوش پشت فرمان یک ماشین فراری غوطه ور می شوند. این تصادف منجر به کشته شدن سه راننده دیگر شد. او در زندان با استیسی (جورج رافت) ملاقات می کند. صحنههای زندان، اگرچه کلیشهای هستند، اما بسیار شدید هستند.
استیسی یک کلاهبردار کهنهکار است. حتی نگهبانان او را با شهرت می شناسند. او فوق العاده سرسخت است در مفصل، ملالت آمیخته با رنج را می بینیم. یکی از کلاهبرداران به فرانک می گوید که از آنجایی که ایالت آنها مجازات اعدام ندارد، مردی که به قتل محکوم شده است زندگی خود را در "چاله" می گذراند. زشت هنگام نمایش یک فیلم میهن پرستانه صحنه عجیبی رخ می دهد: مردان با دیدن هواپیماهای نیروی دریایی تشویق می کنند و دوباره با نمایان شدن ساختمان پایتخت. انگار می گوییم خب، ما مخالفیم، اما مخالف میهن پرستی هستیم. اما هر بامداد می میرم همچنین به عنوان پوششی برای چاقو زدن یک زندانی عمل می کند.
به هر حال، استیسی با راس نقشه می کشد تا خبرنگار را به خدمت بگیرد. جویس (جین برایان) و مادرش به ملاقات او می روند و سعی می کنند او را در مورد پرونده اش آگاه کنند. حالا او و استیسی نقشههایشان را بررسی میکنند: استیسی برای محاکمهاش بیرون میآید (او کسی بود که گفته میشود در طول فیلم به آن مرد ضربه زده است)، و برای کمک قانونی به فرانک کار میکند. این یک نقشه درخشان است، زیرا فرانک همچنین میتواند به دادگاه برود (از آنجایی که او البته شاهد بود)، و از استیسی اعتراف (ساختگی؟) گرفت. در دادگاه، فرانک دوباره جویس و دوستان خبرنگارش را میبیند. استیسی از پنجره به داخل کامیونی پر از پنبه می پرد. او رفته است.
زمانی که به زندان بازگشت، نگهبان جرج بنکرافت) از فرانک در برابر انتقام گیری توسط نگهبانان محافظت می کند. با این وجود، فرانک استیسی را مورد بی مهری قرار نمی دهد. در همین حال، جویس موفق می شود استیسی را پیدا کند، اما او فکر می کند که فرانک او را دوبار عبور داده است (در واقع، یکی دیگر از کلاهبرداران موش بود). نکته این است که فرانک اگر در کنار مقامات بازی میکرد ماهها در چاله زشت نبود. راس ممکن است گنگ باشد، اما در سطحی است! فیگورهای استیسی او با بچه هایش صحبت می کند تا هودهای پشت قاب را پیدا کنند. جویس بعداً نزد سرپرست می رود. حداقل او تجدید نظر می کند. در واقع، هیئت آزادی مشروط سی روز دیگر تشکیل جلسه میدهد... فرانک ممکن است آزاد شود.
او توسط دو مخالف دیگر که نقشه فرار را میکشند، مورد اعتماد قرار میدهند. اما پس از آن، یک نگهبان سادیست باعث مرگ یکی از بچه ها می شود. فرانک واقعاً در جلسه آزادی مشروط آن را کاملاً به باد می دهد - او تقریباً دوباره محاکمه و محکوم شده است. در نهایت، استیسی به نتایج می رسد. یکی از آدمک های هانلی لوبیاها را می ریزد. این یعنی رسیدن به پسری به نام کارلایل (آلن باکستر). حالا گناه استیسی روی او کار می کند. از قضا خودش را تسلیم می کند. همانطور که او به سمت زندان میرود، یک شوخی بزرگ به راننده تاکسیاش میگوید - او به او مقداری پول نقد میدهد: «برو، من چاپش نکردم».
در همین حال، دیگری طرح فرار بچه ها در حال انجام است. نگهبان سادیست مورد حمله قرار می گیرد و با قلاب خنجر می زند. به طرز عجیبی، فرانک تنها کسی است که در تلاش برای فرار شرکت نکرد. او با نگهبان انبوهی از نقاط قهوه ای را برمی دارد. با این حال، به معنای واقعی کلمه پیش می رود. گارد ملی با مسلسل و گاز ظاهر می شود. استیسی، که از سوراخ بیرون آمده است، نمی تواند در مقابل سرزنش مخالفان با نگرش ناخن جونده خود مقاومت کند "چه انتظاری داشتی، یک پیک نیک؟" حالا سربازها نارنجک پرتاب می کنند. استیسی، با نگهبان در نزدیکی، از پسر هانلی میخواهد به قاببندی فرانک اعتراف کند.
در نهایت، تیراندازی متوقف میشود. استیسی مرده اما به لطف "مربع" شدن فرانک، همه چیز در میان بازماندگان خوب است. بنابراین، «فرماندار هانلی متهم به قتل است» سرفصلها را در بر میگیرد. فرانک دوباره با جویس متحد شد، نگهبان به او نگاه می کند. پایان.
من معمولاً فیلمهای زندان را دوست ندارم، زیرا خیلی قابل پیشبینی هستند. شخصیتها دو بعدی هستند، زندانیان با یکدیگر میجنگند، نگهبانها بیرحم هستند، نگهبان سختگیر (اما معقول) است و معمولاً در نقطهای از هم جدا میشوند. همه این ویژگی ها به درستی در اینجا ترسیم شده اند. اما به خوبی کنار هم چیده شده است، با احساس بسیار. ضد حمله ای که ارتش بر روی زندانیان بالقوه پیروز انجام می دهد به خصوص به یاد ماندنی است.
کاگنی و رافت محکومان اصلی هستند. هر دو دارای چقرمگی کامل هستند، اما از انواع مختلف. Cagney ضایعات و فرار است. قایق - خنک و تهدیدآمیز. آنها تیم بزرگی می سازند. با این همه گفتن، هر سپیده دم من میمیرم چیزی شبیه یک کیسه مختلط است. به نظر می رسد صحنه های غیر زندان از فیلم دیگری باشد. این امر به نوعی اجتناب ناپذیر است، زیرا زندان مانند هیچ محیط دیگری نیست.
تنها تعادل خوبی بین تنظیمات وجود ندارد. هم در زمان کلی صفحه نمایش و هم در جابجایی بین تنظیمات درون طرح. اگر فرانک در بیرون کمی بیشتر و در درون کمتر بود، ممکن بود کمی متعادلتر و مفیدتر باشد. شاید میتوانستیم برخی از چیزهای زندان را در فلاشبکها رندر کنیم. منتظر ماندم تا فرانک بیرون بیاید و هر دوی آنها به دنبال لیوان های هانلی باشند. جویس کم و بیش جایگزین فرانک در خارج می شود.
جویس کم و بیش جایگزین فرانک در خارج می شود. اما او چندان شخصیتی ندارد، صرفاً به این دلیل که به اندازه کافی در اطراف نیست. این همچنین به این معنی است که رابطه عاشقانه او با فرانک ما را خیلی تحریک نمی کند. در واقع، صحنه های ملاقات او با فرانک در زندان بسیار خوب است. ضربات او جذاب است. هنگامی که او عملاً کل جهان را در جلسه استماع آزادی مشروط خود سرزنش می کند، در حالی که تلاش می کند خود را کنترل کند، عصبانیت او را احساس می کنیم.
این به دلیل حس بی امان غم و ناامیدی، نیاز به خرده گیری های گاه و بیگاه دارد. استیسی، در واقع، با قربانی کردن خود تبدیل به یک قهرمان غم انگیز می شود، بنابراین به پاکسازی فرانک کمک کنید. آنچه ما داریم این است که رافت و کاگنی بهترین کاری را که انجام می دهند انجام می دهند. 7/10
دانلود فیلم Each Dawn I Die 1939 (هر بامداد می میرم ) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
"Each Dawn I Die" یک جک ترقه، سیاه و سفید است که نخ زندان برادران وارنر را افشا می کند. استودیو Burbank دستور کار خود را از تصاویر گانگستری به عکس های زندان تغییر داد. آنها به جای اوباشهای شیر، با شرایط بد زندانها مقابله کردند، اما برای حفظ تنش و تعلیق به گانگسترها اعتماد کردند. طرح داستان بسیار مضحک است، نه تنها به خاطر راهی که قهرمان ما جیمز کاگنی به زندان راهآهن میرود و شیرین کاری غیرمحتملی که جورج رافت انجام میدهد تا او را از آشفتگی خارج کند. خشونت با چنان ظرافتی به صحنه میرود که میدانی چه اتفاقی میافتد، حتی اگر هیچوقت نتیجه را نبینی. هنگامی که یک نگهبان بی احساس زندانی به دست زندانیان می میرد، می بینیم که زندانی اصلی خود را با یک قلاب منحنی باز می کند. نگهبان سعی می کند از زندانیان عصبانی دور شود، اما او به داخل جمعیت کشیده می شود. شما می دانید که او می میرد و می دانید که چگونه می میرد، اما عمل قتل را نمی بینید. در همین حال، این ملودرام 92 دقیقهای به عنوان یک کیفرخواست گزنده از فساد در داخل و خارج از زندان ظاهر میشود. کاگنی مثل همیشه سرسخت است و شرکت سهامی برادران وارنر مثل همیشه قوی است.
وقتی کاگنی نمیتواند کالا را به دادستان منطقهای، جسی هانلی (تالار تارستون) تحویل دهد، زمانی که دادستان منطقه او را به قتل عمد متهم میکند، پشت میلههای زندان فرود میآید. هنگامی که روزنامه راس از چاپ یک بازپس گیری امتناع می ورزد، سرسپردگان D.A راس را می ربایند، او را با مشروب می ریزند و او را در ماشین رها می کنند. یک کاگنی مات و مبهوت با ماشین دیگری برخورد می کند و سه نفر در ماشین دیگر جان خود را از دست می دهند. یک قاضی قاطع و صریح، کاگنی را به یک تا بیست سال زندان محکوم می کند. در همین حال، جورج رافت یک گانگستر است که برای خدمت به زندگی فرستاده می شود. جامعه قطعاً در این ملودرام سوزان ایراد دارد. به محض اینکه کاگنی در زندان به پایان می رسد، متوجه می شود که فساد از دفتر D.A به زندان می رسد. کارگردان ویلیام کیگلی و نورمن ریلی راین، وارن داف و چارلز پری، فیلمنامهنویسان هیچ ضربهای نمیزنند. همه در روزنامه راس میدانند که او فریب خورده است، اما مدرکی برای اثبات ادعای خود ندارند. در حالی که راس محبوس است، زمانی که یک زندانی خیانتکار، لیمپی جولین (جو داونینگ) سعی می کند «هود» استیسی (جورج رافت) را بکشد، مداخله می کند و استیسی قول می دهد که به راس کمک کند تا از مخمصه خود خلاص شود. استیسی قول میدهد: «مهم نیست چقدر سخت به نظر میرسد یا چقدر طول میکشد، من تو را بیرون میآورم». راس قبول می کند که به سرپرست جان آرمسترانگ (جرج بنکرافت) اعتراف کند که استیسی را با سلاح قتل مجرمانه دیده است. استیسی از راس می خواهد که کبوتر مدفوع شود تا در خارج از زندان محاکمه شود. در طول محاکمه، استیسی از طبقه دوم از دادگاه بیرون می جهد و روی کامیونی با یک کوسن فرود می آید تا بتواند فرار کند.
شرایط زندان عالی به تصویر کشیده شده است. زندانیان اجازه صحبت کردن ندارند مگر اینکه در محوطه ورزش باشند. یک نگهبان فلج به نام لنگ (ویلارد رابرتسون) که چیزی جز تحقیر زندانیان در خود ندارد، زندانی را در مقابل زندانی قرار می دهد و دوست دارد بین آنها اختلاف ایجاد کند. پس از اینکه استیسی با موفقیت از پنجره به سمت آزادی شیرجه زد، لنگ و گروهی از نگهبانان او را در تلاشی بیهوده برای استخراج اطلاعات از او کتک زدند. آرمسترانگ به سراغ لانگ و دوستانش می رود و بدون هیچ تردیدی به او درباره عواقبی که با آن روبرو خواهد شد هشدار می دهد. "من قبلاً به شما گفته بودم که خشونت را در این ندامتگاه تحمل نخواهم کرد. من قوانین تنبیهی را وضع کرده ام که کاملاً کافی است. و تا زمانی که من سرپرست هستم، این قوانین رعایت خواهند شد." این تبادل گفت و گوی بسیار مهمی است زیرا نشان می دهد که زندان ها نهادهای ناقصی نبودند. در عوض، فساد زندان انحرافی بود که توسط مردان ناراضی مانند نگهبان زندان ایجاد شد. در همین حال، راس در سلول انفرادی، بدون هیچ امیدی، به میلهها بسته میشود. آرمسترانگ در انفرادی با او ملاقات می کند و قول می دهد که اگر حقیقت پشت فرار از زندان استیسی را فاش کند، او را باز کند. راس سخت شده از آواز خواندن امتناع می کند. "تو چیزی در مورد من نداری و نمیخواهی حرفی از من بزنی. من میدانم که استیسی به کجا خجالت میکشد، اما خوشحالم که او موفق شد. من اینجا با یک رپ ساختگی هستم و شما." حق نداری من را اینجا نگه دارید. شما حق ندارید من را اینجا نگه دارید. پس این را بگیرید، از این به بعد قوانین خاموش است، من هر وقت بخواهم صحبت می کنم و کاری را که دوست دارم انجام می دهم. من می روم. به همان اندازه بد و کثیف و به سختی قابل کنترل باشم، و هر پیچی را که سر راهم قرار بگیرد، جمجمه می کشم."
در همین حین، جویس (جین برایان) دوست دختر راس از استیسی درخواست می کند تا به قول خود به راس احترام بگذارد. در ابتدا، استیسی از راس متنفر بود، زیرا معتقد بود روزنامهنگار سابق با هشدار دادن به مطبوعات در مورد استیسی، او را مورد خطاب قرار داده است. به هر حال، استیسی مردی را که می تواند راس را پاک کند، ردیابی می کند، اما برای رسیدن به هدفش، استیسی باید به زندان بازگردد. استیسی میداند که یکی از زندانیان در طرح راهآهن راس شرکت کرده است. پایان بزرگ زمانی اتفاق می افتد که زندانیان یک فرار از زندان را سازماندهی می کنند، اما گارد ملی برای خنثی کردن آنها ظاهر می شود. استیسی قناری را به گوشه می اندازد، شیک ادواردز (ابنر بیبرمن از «دهه های خروشان» که راس را قاب گرفته بود، و آرمسترانگ اعتراف را می شنود. گارد ملی نزدیک می شود و گاز اشک آور پرتاب می کند. استیسی با راس خداحافظی می کند و با شلیک گلوله بیرون می رود. «هر طلوع من میمیرم» با وجود پیشفرض عجیبش ارزش دیدن دارد.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر ابتدا وارد اکانت خود شوید.