در حال دریافت لینک های دانلود بدون سانسور
فیلم Heart of Glass 1976... لطفا منتظر بمانید ...
سر کارگر کارخانه شیشه که در روستا کوچکی واقع شده است،قبل از آشکار سازی رازی معروف میمیرد که ...
داستان فیلم در یک دهکده ای کوچک که آثار شیشه اش مشهور است رخ می دهد .وقتی مدیر تولید شیشه ها بطور ناگهانی از دنیا رفته و راز شیشه ها را فاش نمی کند،مردم دهکده وارد یک افسردگی عمیق شده و مالک کارگاه تولیدی نسبت به راز گمشده وسواس عجیبی پیدا می کند...
سرکارگر یک کارخانه شیشهگری روستایی بدون فاش کردن راز معروف «شیشه یاقوت» میمیرد...
سرپرست یک کارخانه شیشه سازی در یک دهکده کوچک بدون افشای راز معروف "شیشه یاقوت" می میرد.
دانلود فیلم Heart of Glass 1976 دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
Heart of Glass با صحنه ای از تفکر آرام آغاز می شود، در حالی که قهرمان اصلی به تنهایی روی صخره ای مشرف به مزرعه گاو نشسته است و مجذوب صداهای تپنده موسیقی متن فیلم اسکاندیناوی و منظره مه غلیظ و غیرقابل نفوذی است که در سراسر صفحه می ماند. سرعت این صحنه و البته آهنگ پیشروی فیلم، پیشگویی آهسته و ترس مداوم است، زیرا فیلمساز اجازه می دهد تصاویر به طور طبیعی اجرا شوند و از شکستن سرعت خلسه مانندی که به آرامی بین آنها ایجاد می شود امتناع می ورزد. همزیستی ظریف صدا و بینایی در این مرحله، صدا به صدا در میآید و فیلم به یک نما طولانی از آبشاری آبشاری میرسد که ما، بهعنوان تماشاگر، هدایت میشویم تا به آن خیره شویم. در اینجا، هرتزوگ تماشاگر را دعوت میکند، هرچند ذهنی، به همان حالت رویایی که شخصیتهایش در آن زندگی میکنند و در واقع، وارد قلمروی هیپنوتیزمی از انعکاسهای گیجکننده و سبکسازی شدید شوند.
این برای هرتزوگ مهم است که در ابتدای فیلم چنین حالت بی حال و جذابی ایجاد کند، با سبک سازی هایی که در اینجا برای انتقال حس وسواس کورکورانه، درگیر بودن، مالکیت و طمع به مخاطب استفاده می شود. حول این مفهوم اصلی سینمایی - و همچنین طرح اصلی - فیلم توسط هرتزوگ و فیلمبردارش یورگ اشمیت رایتواین شکل میگیرد که در اینجا ترکیبهای ترسناک و هیپنوتیزمی خلق میکند که بیشتر آن سبکسازیهای جسورانه و اغراقهای بیش از حد را تحسین میکند (یا در واقع، اغراقهای ناچیز، بسته به اینکه چگونه به آن نگاه کنید) از هرتزوگ و نوازندگانش. Heart of Glass تا حدی شبیه به شاهکار فون تریر «اروپا» است، هر دو فیلم با استفاده از تصاویر تکراری توسط کارگردانشان و صدایی قدرتمند برای مجذوب کردن مخاطب شروع میشوند، قبل از اینکه آنها را به دنیای عجیبی هدایت کنند که در آن بازیگران لزوماً در آن حضور ندارند. شخصیتها را بسازید، بلکه مانند ماریونتهای سفت و سختی که روی این مناظر سرسبز و زیبا ترکیب شدهاند، اجرا کنید، در حالی که در تمام مدت توسط کارگردان کنترل میشود.
Heart of Glass نیز کاملاً شبیه به کار تارکوفسکی با هرتزوگ است. ترسیم عمدی فیلم، به طوری که صحنه ها به آرامی باز می شوند و فضایی متراکم و خفقان ایجاد می کنند که برای داستان مناسب به نظر می رسد. در حالی که استفاده از فلسفه، عرفان و ایده رؤیاها و رؤیاها چندان دور از ایده ها و ایدئولوژی های برخی از فیلم های کلیدی تارکوفسکی مانند نوستالژی و ایثار نیست. البته، برخی از تصاویر - مانند زنی (به ظاهر) معلول ذهنی که یک رقص برهنگی تصادفی روی میز انجام میدهد، یا دعوای بیحالی که از لحظهای تأمل آرام به وجود میآید - فقط میتوانست از همان مردی باشد که این کار را به ما داد. قایق رودخانه بالای درخت از آگویر، یا مرغ رقصنده استروزک. با این حال، جنبههای زیادی از فیلم وجود دارد که من کاملاً نمیفهمم، مثلاً پایان، با ماهیت سوررئال فیلم و جنبههای عرفانی طرح، باعث میشود که همه چیز برای بیننده معمولی غیرقابل نفوذ باشد. بنابراین، اگر به دنبال راهی آسان برای کار هرتزوگ هستید... پس این نیست، و بهتر است به چیزی مانند آگویر خشم خدا، معمای کاپر هاوزر یا فیتزکارالدوی تحسینشده پایبند باشید. .
تنها چیزی که میتوانیم با Heart of Glass مطمئن باشیم، استخوانهای برهنه طرح است، با شخصیت مرکزی که پیشبینی سقوط شهر را در رویای آغازین و هیپنوتیزمکنندهاش پیشبینی میکند، قبل از اینکه وارد روایت واقعی شویم، که در آن شهر به شدت تلاش می کند تا روش درست ایجاد شیشه یاقوت را بیابد (که بخشی جدایی ناپذیر از موفقیت مالی شهر برای چندین نسل بوده است). تنها کسی که میدانست/میدانست چگونه شیشه را بسازد، بزرگ شهر بود که در ابتدای فیلم میمیرد، بنابراین پسرش و دوستان مختلفش را رها میکند تا شهر را از هم بپاشند به امید یافتن دستورالعملهای پنهانی که ممکن است یا ممکن است دراز کشیده رها نشده باشد. همانطور که شهر به سمت هیستری آهسته فرو می رود، قهرمان اصلی ما به کوه ها نقل مکان می کند و دیدی از قدرت سورئال دارد - نه کاملاً بی شباهت به تصویر پایان معمای کاسپر هاوزر - و فیلم در آنجا با یک علامت سوال به پایان می رسد. برخلاف نقطه نقطه مانند اکثر فیلمهای هرتزوگ، نما پایانی کاملاً فوقالعاده است، و به نوعی ما را وادار میکند که به عقب برگردیم و فیلم را دوباره تماشا کنیم و دوباره آن را ارزیابی کنیم، به امید اینکه بیشتر در مورد جذابیتهای دست نیافتنی و ابهامات فاحش کشف کنیم.
قلب شیشهای بدون شک، پرتقاضاترین کار هرتزوگ است... درخواست بیماران و تمرکز زیادی از تماشاگران، که بیشتر آنها با سرعت بیحال و انحرافات سبک و شدید فیلم از خود بیگانه خواهند شد. با این حال، با وجود این عوامل، فیلم همچنان یکی از لحظات تعیین کننده هرتزوگ است - به راحتی با فیلم هایی مانند استروزک، نشانه های زندگی و فاتا مورگانا و احتمالاً جدایی ناپذیرتر از نوسفراتو و کبرا ورد بعدی - با کارگردانی که شاعرانه دیگری خلق می کند. تمثیل رویایی در مورد حرص، اعتماد، سرنوشت و وسواس (Heart of Glass را تبدیل به پسر عموی نزدیک سبکی و نظری آشکاری برای شاهکارهای او آگویر، وایزک و معمای کسپر هاوزر می کند). اگرچه شاید فاقد برخی از عمق و پیچیدگی احساسی آن آثار باشد، اما بدون تردید فیلمی مسحورکننده است که با وجود ویژگیهای بیگانهکننده و کوتاهآمدههای سینمایی، یک تجربه بصری ترسناک و هیپنوتیزمکننده باقی میماند.
دانلود فیلم Heart of Glass 1976 دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
فیلم «قلب شیشهای» به کارگردانی ورنر هرتزوگ در شهری قرن هجدهم قرن هیجدهم میگذرد. در اینجا روستاییان مانند زامبی های شسته شده مغزی به تجارت خود می پردازند، هر چیزی که مهم می دانند یک عمل نیمه فکری (دوباره) صرفاً ناشی از سنت، روال، مذهب و زیست شناسی است. کارگردان ورنر هرتزوگ بازیگران خود را هیپنوتیزم کرد تا این اثر را ایجاد کند.
با پیشرفت "قلب شیشه ای"، مشخص می شود که این روستاییان به یک کارخانه شیشه سازی محلی وابسته هستند. این کارخانه برای آنها پول، کار، معنا و هدف فراهم می کند. اما وقتی استاد کارخانه شیشه می میرد، روستاییان گیج می شوند. استادی که خود را در رابطه با آن تعریف کرده اند، از بین رفته است. تمام معنی از بین رفته، چارچوب زندگی آنها از بین رفته است، روستاییان شروع به وحشت کرده و دیوانه می شوند.
کارخانه هرتزوگ، فیلمی عمیقاً وجودی، به چیزی تبدیل میشود که روانکاوان تمایل دارند آن را «معنای اصلی» بنامند. نظم قانون و زبان، چارچوب نامرئی یا نیروی نظم دهنده ای که میدان تمام معنا را تثبیت می کند. و مانند همه نشانههای استاد (کلیسا، دین، خدا، بابا، دولت، پول، پادشاهان و غیره)، از آنجایی که استاد دارای فقدان تشکیلدهندهای است، و آیا به یک معنا کاملاً دلبخواه است، فقط میتواند اهمیت خود را از طریق دلبخواهی و دلبخواهی تضمین کند. خشونت بی اساس بدتر از آن، سرسپردگی به این دال، روان پریشی خاصی ایجاد می کند. دال به واقعیت و موضوعات آن دستور می دهد - که خود را تحت نگاه خیالی آن تعریف می کنند - اما این نظم دهی کاملاً دلخواه است.
جای تعجب نیست که هرتزوگ با شیشه به عنوان یک شی الهی با درخشش مقدس و قدرتی تقریباً عرفانی برخورد می کند. کارگران شیشه، روحانیون یقه آبی هستند و استاد مرده آنها یک شخصیت پاپی است که به عقیده آنها دارای حکمت عرفانی است. حالا که استاد مرده چطور شیشه بسازیم؟ روستاییان تعجب می کنند. یکی با اندوه می گوید: «فقط استاد فرمول راز را می داند. کوکتل الهی که به لیوان اجازه جاری شدن می دهد از بین رفته است. بدون آن فقط هرج و مرج وجود دارد. تاریکی وارد دهکده می شود.
در اواخر فیلم هرتزوگ، زنی چشم غمگین با یک فنجان شیشه ای بازی می کند که درخشش مقدس آن بر صورتش می نشیند. او می گوید این او را به یاد یک کلیسا می اندازد ... قبل از اینکه او مبهوت شود و لیوان شیشه ای را روی زمین بیندازد. جسم مقدس در اثر برخورد متلاشی می شود. صدایی از پشت سر او به گوش می رسد: "امروز چیزهای بیشتری برای شکستن وجود دارد." این پیامبری به نام هیاس، محلی است که در بیابان زندگی می کند و رؤیاهایی دارد، که همه آنها در نهایت به وقوع می پیوندند. هیاس میگوید که جهان در حال پایان است، خطی که بازتاب نشخوارهای آخرالزمانی «درسهای تاریکی» و «برخورد در انتهای جهان» هرتزوگ است.
هیاس فروپاشی تمام معنا را پیشبینی میکند. همه چارچوب های اخلاقی، یک فروپاشی وجودی که منجر به اضطراب گسترده خواهد شد. روستاییان این موضوع را باور نمی کنند. در عوض آنها با داستان های غول شیطانی که حیوانات آنها را می کشد و درختان را از ریشه آنها می کند، نزد او می آیند. اما هیاس این داستان ها را کنار می گذارد. قلمرو ماوراء الطبیعه از بین رفته است. هیولا صرفا یک توهم بصری است، غول سایه ای از یک کوتوله حقیر.
روستاییان نمی توانند این را درک کنند. مانند بنیانگذاران فرقه برخی از آیین های قرون وسطی، آنها تصمیم می گیرند که استاد باید فرمول را در جایی در روستا پنهان کرده باشد. و به این ترتیب شهر را به دنبال «حقیقت»، برای «نظم»، به دنبال کتاب مقدس شبه مذهبی میشکنند، تا این که در جنون دیوانهوار، دختری بیگناه محلی را قربانی میکنند و فکر میکنند که خون او کلید ساختن مقدس است. شیشه. هنگامی که عنصر خون بی فایده است، روستاییان به هیاس روی می آورند. آنها اکنون معتقدند او یک شیطان است که این فاجعه را بر سر آنها آورده است! هیاس از دهکده بیرون رانده می شود.
آینده "روح" بشر - شاید هم هرتزوگ - اکنون در خط است. بنابراین هیاس به بیابان می رود و مجبور می شود با یک خرس نامرئی روبرو شود. او با این موجود نامرئی و خرافاتی کشتی می گیرد و در نهایت پیروز می شود. انسان اسطوره را شکست داده است و بنابراین در نوعی پیروزی نیچه ای، خداوند ناگهان مرده است. با این تولد هرتزوگ جدید و دنیای جدید می آید. چگونه از این دنیای جدید زنده بمانیم؟ شاید زهد. کارگردان در نقش زاهد، فیلم به عنوان توبه، به عنوان محاکمه به نام خدایی که هنر است. هرتزوگ می شنود: «تو باید قایق را بر فراز کوه ها به نام سلولوئید بلند کنی. شاید. شاید نه.
«قلب شیشه ای» سپس با بهترین سکانس خود به پایان می رسد، تمثیلی درباره راهبان ایرلندی که روی صخره ای دورافتاده در وسط اقیانوس زندگی می کنند. راهبان بر روی این صخره پرتگاه، در لبه جهان ایستاده اند و به خدا جرأت می دهند که خود را بشناسد. سرانجام آنها سوار قایق می شوند تا باورهای خود را بیازمایند: آنها متعجبند که آیا جهان مسطح است و آیا به یک پرتگاه ختم می شود؟ آیا انسان برای همیشه در پرتگاه است یا امیدی در فراتر از آن وجود دارد؟ لحظات پایانی «معمای کاسپار هاوزر» هرتزوگ را به یاد می آوریم و گریه می کنیم.
8.9/10 – شاهکار. بازدیدهای متعدد مورد نیاز است
دانلود فیلم Heart of Glass 1976 دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
ورنر هرتزوگ، تهیهکننده فیلم آلمانی، حتی در فیلم Heart of Glassهای کوچکترش، بهعنوان «قلب شیشهای» محصول 1976 (Herz Aus Glaus) صنعتگری نیست که بتوان آن را دست کم گرفت، به این دلیل که فیلمهایش عموماً دارای قدرت ترکیبی هستند، زیرا با هر کدام بهتر میشوند. بررسی پیش رونده خوب، در واقع، فیلم ها چیزی شبیه به هم هستند، اما از آنجایی که آنها بسیار ضخیم، لایه ای و متنوع هستند، قدردانی و درک آنها با بررسی دوم یا سوم عملاً اجتناب ناپذیر است، یکی از مزایایی که فیلم های بی پایان ناآشنا با گفتمان های DVD دارند. و تماشاگران جایزه با. فیلمی که در استاندارد هرتزوگ به من کمک می کند تا به خاطر بسپارم، فیلم Even Midgets Began Little اوست، فیلم دیگری که به قدری «آن بیرون» است که توجه تماشاگر را به خود جلب می کند، صرف نظر از این که از اهمیت یا حتی انسجام غفلت کند.
Heart Of Glass خصلت افراد حتی کمرنگ را تثبیت میکند. ، و دوره اعتبار سطح چشم از خود هرتزوگ The Mystery Of Kaspar Hauser. افسانه ای که مکرراً در پشت فیلم تکرار می شود و به طور خستگی ناپذیری توسط داستان خیالی معروف هرتزوگ تکثیر می شود، این است که او در واقع کل بازیگران را مجذوب خود کرده است، و با توجه به شیوه سنگین و دوری که بازیگران خطوط خود را ارائه می دهند تقریباً می توان آن را پذیرفت. با این حال، فیلم بین این تلاقی زنده بین نمایش عروسکی و تئاتر نو و وقفه های ملودیک خیره کننده از جمله صحنه های خیره کننده (کوه ها، مه و آبشارها) باواریا و کشور گلد که اغلب از طریق کانال های گازی گرفته می شود که نمادگرایی عادی را عملاً نشان می دهد، می رود. حرکت آثار هنری بر روی یک ماده؛ یکی از آنها قصد داشت تماشاگر را ساکت کند و به حالتی درهم برود. علاوه بر این، این شبیه به عبور پانتومیم با ضبطهای موسیقی MTV است، فقط بدون نیاز به خندیدن. جای تعجب نیست که موسیقی در این چارچوب ذهنی، از تلاطم اولیه گرفته تا آنچه که طبق همه گفتهها تلاوت عابدانه است، تا نواختن هوردی، فوقالعاده است، و توسط فلوریان فریک از Popol Vuh سازماندهی شده است. فیلمبرداری توسط یورگ اشمیت-رایتواین، همانطور که اشاره شد، خیره کننده است، و بخش های متعددی از Heart of Glass - از آن فیلمبرداری گرفته تا گروه های عجیب و غریب خاص، به عنوان مثال، "دعوای بار" بین وودی و اشرل، جایی که آنها شیشه های شیشه را می شکنند و به شمال همدیگر بریزید، یا صحنهای بعد که وودی با لاشه اشرل به زمین رقص میخورد، به سادگی در ذهن فرد باقی میماند، که نشان میدهد طلسم بازیگران چیزی بیش از یک «حیله» ساده برای فروش فیلم بوده است. علاوه بر این مهم، در بازیگران، یک رسم اولیه هرتزوگ است، کلمنس شیتز کوچک شده، در نقش آدالبرت، کارگر استاد. در نتیجه، فیلم پس از یک محور مثبت یا منفی، در آن دسته از صنایع دستی قرار می گیرد که اساساً «جالب» یا «ارزشمند» است، زیرا چیزی جز یک اثر هنری است زیرا بیش از حد بدون ساختار و از نظر روایی آنومیک است، و نه این یک فیلم وحشتناک است - زیرا بیش از حد با تصاویر باورنکردنی سنگین شده است و به طور تقریبی لحظات را تداوم می بخشد.
قلب شیشه ای فیلمی است که به نظر می رسد نیاز به تحلیل اساسی دارد، حتی اگر چنین کاری انکار شود. فیلم قدرت بیان ناپذیرش، برای مثال، صحنههای بتنی از دمندههای شیشهای که تلاش میکنند معادله شیشه یاقوت را بازتولید کنند، یا صحنهای از یک خانم جوان هیولا و مانع به نام پائولین که برهنه روی میز حرکت میکند با اردکی که به نظر میرسد پوزهای دارد. یک مرغ یا بوقلمون هیچ چیزی وجود ندارد که فرد را برای چنین تصویری تنظیم کند، اما هر زمان که آن را بازنموده است، به اصطلاح جن ها را به شیشه بر نمی گرداند. این که Heart Of Glass فقط 94 دقیقه طول می کشد، هم خوب و هم وحشتناک است: عالی، برای یکنواختی بخشی از حوصله های خوابگرد، و وحشتناک، زیرا تصاویر می توانند برای مدتی طولانی مانند عکس های گادفری رجیو علاقه فرد را حفظ کنند. فیلمهای کواتسی تأثیرگذارتر هستند. ورنر هرتزوگ در Heart of Glass نشان میدهد که یک صنعتگر خارقالعاده در هر صورت میتواند در آثاری که بهترین نیستند، با اهمیت ارتباط برقرار کند، با این حال این گونه است که فیلمی مانند این، مشخصاً در نیمه پایین استاندارد هرتزوگ، همچنان تداعیکننده است. بهتر از همه چیز به جز ده یا دوازده فیلم اصلی که توسط دستگاه نمایش فیلم آمریکایی ساخته می شود و نشان می دهد که آثار هرتزوگ هر چه طولانی تر، یا بیشتر از افسانه های متعددی که فیلم های مهیج او بازگو می کنند، زنده خواهد ماند.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر ابتدا وارد اکانت خود شوید.