داستان"جوان وبستر" که زنی جاه طلب از طبقه متوسط انگلیس است و یک روز با پدر خود در یک رستوران مجلل دیدار می کند تا اعلام کند می خواهد با "رابرت بلینگر" تاجری ثروتمند در جزایر اسکاتلند ازدواج کند.او به جزیره سفر می کند اما در هوای طوفانی گرفتار می شود و...
یک زن جوان انگلیسی برای ازدواج با نامزد بزرگتر و ثروتمندتر خود به مجمعالجزایر هبرید سفر میکند، اما زمانیکه وضعیت آب و هوایی آنها را از یکدیگر جدا میکند فکر دیگری به سر زن میزند.
جوآن وبستر یک زن انگلیسی جاه طلب و سرسخت از طبقه متوسط است که از کودکی تصمیم دارد جلو برود. او در یک رستوران شیک با پدرش ملاقات می کند تا به او بگوید که با رابرت بلینگر صنعتی میانسال ثروتمند در جزیره کیلوران ، در جزایر هبریدس ، اسکاتلند ازدواج خواهد کرد. او از منچستر به جزیره مول سفر می کند و به دلیل وزش باد در آنجا گیر می کند. او در حالی که در جزیره است ، با تورکویل مک نیل آشنا می شود و با گذشت روزها آنها عاشق یکدیگر می شوند
یک زن جوان انگلیسی به هبرید می رود تا با نامزد بزرگتر و ثروتمندتر خود ازدواج کند. وقتی آب و هوا آنها را در جزایر مختلف جدا نگه می دارد، او شروع به فکر کردن می کند.
دانلود فیلم I Know Where I'm Going! 1945 (می دانم به کجا می روم) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
این یک نمایش صمیمانه فوقالعاده است. طرح داستان تا حدودی اساسی است، اما محتوای مایکل پاول و امریک پرسبرگر بسیار زیبا و فوقالعاده فریبنده است. داستانی مسحورکننده و عملاً جادویی از سرعت عادی زندگی در هبریدها از نگاه یک زن انگلیسی دشوار که ارزش کمی در آن می بیند به ما می دهد. این دوره تقریباً همانقدر خارق العاده است که من به طور کلی باید از تیم انتظار داشته باشم و فیلم از منظره دوست داشتنی جزیره پوندر استفاده می کند. فیلمبرداری افسانهای، یک نام تجاری دیگر پاول و پرسبرگر، توسط اروین هیلیر در این رویداد ارائه شده است و چیدمان فوقالعادهای به فیلم میافزاید.
در می دانم به کجا می روم وندی هیلر در اجرای عالی به عنوان بازیگر رو به بالا بازی میکند. جوآن وبستر قابل حمل، یک فرد مسن 25 ساله مصمم و آزاد از منچستر که قرار است سر رابرت بلنگر، صنعتگر بسیار خوب و قویتر را در جزیره کیلوران در هبرید بیابد. با این وجود، برنامه ازدواج او زمانی که اساساً به دلیل یک طوفان جدی در جزیره رفلکت مجاور برای مدت طولانی رها می شود، تا حدودی به هم می خورد. او آن را به خصوص گیج کننده می یابد زیرا بدون شک می تواند Kiloran را ببیند و او می تواند ظرف 30 دقیقه به آنجا برسد. با فرض وزش ابرهای باران. جوآن نسبت به Reflect نسبتاً بیعلاقه است، و آن را نقطهای ترسناک و بیثبات و بازدارنده برای چیدمان خود میداند. او به طرز غیرقابل تصوری دشوار است و نمی پذیرد که اساساً رسیدن به کیلوران غیر عملی است. در مواردی، او مطمئناً یک فرد کاملاً مهربان نیست، زیرا کاملاً می تواند وجود دیگران را به خطر بیندازد تا به دنبال هر چیزی که ترجیح می دهد برود، در هر صورت، به حدی جسارت کند که اشتیاق خود را با رسیدن به کیلوران در مقابل یک چیز قرار دهد. فعالیت نجات در طول یک طوفان وحشتناک. با توجه به همه چیز، او فردی بسیار خود محور است. به نظر می رسد که او معمولاً آنچه را که نیاز دارد به دست می آورد و وقتی اوضاع برای او خوب پیش نمی رود نمی تواند در برابر آن مقاومت کند. آنقدر شدید استنباط می شود که شخصیت فریبنده و درخشان سر رابرت چیزهایی نبود که در ابتدا او را به سمت او کشانده بود که باید در قسمت پایین صفحه نمایش کاغذی وجود داشت که آن را شبیه به ساعت ساعت می دانست! با این حال، او با پیشرفت فیلم دلپذیر است. بهبود شخصیت در فیلم I Know Where I'm Going!، به خصوص در پایان، بسیار زیاد است، زیرا جوآن میداند که زندگی چیز دیگری به جز آرزوی طاقدار وجود دارد. بدون سابقه ای برای زندگی اش، او متوجه می شود که در تمام واقعیت دائماً نیاز دارد که همه چیز را تا آخرین جزئیات طراحی کند تا راضی باشد. در واقع، این رویکرد می تواند معکوس باشد.
راجر لایوسی در نقش تورکیل مک نیل، لرد کیلوران و یکی از مقامات برجسته نیروی دریایی که به دنبال بازگشت بدون سابقه برای چهار سال است، ارائه می دهد. برای کمی مرخصی ساحل هنگامی که آنها در خانه همراه مادام العمرش کاتریونا پاتس پناه می گیرند، تورکیل به سمت جوآن کشیده می شود. او از راهی که از کیلوران جدا میشوند برای جذب او استفاده میکند و از تمام جذابیت و ذهنی که در دسترس او است برای انجام چنین کاری استفاده میکند. در حالی که جوآن نیز به سمت او کشیده میشود، او در جایگاه نزدیکبینی مصمم است و او را یکی دیگر از موانع در ترتیب خود برای تبدیل شدن به زن بلنجر میداند. از بسیاری جهات، مخصوصاً سطح جدی قضاوت صحیح او، تورکیل عدد مخالف اوست و نشان می دهد که افراط های متناوب واقعاً وارد می شوند. شاید بهترین صحنه در فیلم I Know Where I'm Going!، جدال بسیار گرم آنها باشد، جایی که او تلاش می کند او را در مورد حماقت خطرناک متقاعد کند. بردن قایق به کیلوران در چنین آب و هوایی و بی شرمی به خطر انداختن جدی جان دیگری به نفع او. با این وجود، این کاتریونای باهوشتر است که میگوید جوآن تلاش میکند از او دور شود، زیرا فهمیده است که شیفته او شده است. او نمی تواند جوآن را از رفتن باز دارد، اما احساس شرافتمندانه و تعهد او نشان می دهد که باید با او برود. هر دوی آنها و کنی دریانورد به سختی متوجه می شوند که چگونه با زندگی خود از گرداب کوریورکن فرار کنند. اگرچه به نظر میرسد همه چیز در نقطهای از دست رفته است، اما یک پایان شاد و دوستداشتنی وجود دارد که مردم خسته انگلیسی آن را گرامی میداشتند و به طور مثبت تنها آنها نیستند.
فیلم دارای مناطق قدرت برای گچ است. برجستهترین اسکاتلندیهای واقعی فینلی کوری در نقش دریانورد قدیمی روآیریده مهور و جان لوری در نقش جان کمپبل در فیلم I Know Where I'm Going! زندگی و مرگ کلنل دیریگیبل از لایوسی هستند. پاملا براون به طور کلی به عنوان کاتریونای روشنگر و معقول عالی است در حالی که کاترین لیسی در نقش خانم رابینسون بسیار توهین آمیز است. پتولا کلارک 12 ساله با دختر کوچولوی تا حدی بیش از حد باهوشش، شریل، ارتباط فوق العاده ای برقرار می کند. بهعنوان یک عزیز سگ، من فقط ظاهر استاندارد اریک و اسپانگل، اسپانیلهای درخشان پاول را گرامی نمیداشتم - که یکی از آنها بسیار شبیه سگ من است! - با این حال، گرگهای ایرلندی دوستداشتنی نیز.
به طور کلی، این یک فیلم فوقالعاده احساس خوب است که به ما توصیه میکند که نمیتوانید روی چیزهای اصلی در طول زندگی روزمره یک برچسب قیمت بگذارید و، مستقیمتر، شما نباید تلاش کرد
دانلود فیلم I Know Where I'm Going! 1945 (می دانم به کجا می روم) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
ممکن است این یک پروژه پرکننده دوره برای پاول و پرسبرگر باشد که برای ورود به دوربینهای تکنیکالر که برای یک موضوع مهم غیرقابل درک نیاز داشتند، محکم نشسته بودند، اما «من میدانم کجا میروم!» داخل و خارج سریع قابل مصرف نیست. در واقع، این مرحله مهمی در توسعه آنها از سازندگان چیلرهای ستون فقرات سفت و سخت در زمان جنگ تا سازندگان سرزمین های فانتزی خارق العاده است. در اینجا، آنها دیدگاههای خود را با ساختن افسانههای خود به عنوان پسزمینهای برای یک عاشقانه معمولی و در عین حال فوقالعاده ظریف گسترش میدهند.
یکی از دلایلی که بومنها چنین حوزههای قدرتی را بهطور قابل اعتماد ایجاد کردند این بود که هم پاول و هم پرسبرگر کاملاً کار یکدیگر را دید. علیرغم این واقعیت که پرسبرگر مقالهنویس و پاول رئیس بود، آنها به اندازهای در کار یکدیگر دست و پا میزدند تا به خود اعتبار مشترک بدهند. پاول، به شیوهای که چند رئیس مختلف از آن غفلت میکنند، دریافته است که شغل او خدمت به فیلمنامه و بیرون کشیدن اصل داستان بدون تحت الشعاع قرار دادن مطالب با «خودِ کارگردان» است. پاول با تمایل خود یک رئیس زرنگ بود، و این واقعاً بخشی از مطالب قبل از بومن را خراب می کند. در این مرحله او متوجه شده بود که چگونه میتواند کمی روی رازماتاز بصری خود کنترل کند و از آن در جایی که بیشترین تأثیر را دارد استفاده کند.
در این فیلم، پایان برجستهتر سبک اجرایی پاول این است که به طور کلی به صحنه های اصلی محدود می شود. همانطور که محتوا صداگذاری را برای ارائه قهرمان داستان به ارمغان می آورد، دوربین پاول نیز به طور مستقیم با جمعیت با ماهی تابه ای چشم نواز "صحبت می کند" و ما را به سمت سوژه می کشاند. پس از آن، هنگامی که داستان مناسب در اسکاتلند شروع می شود، صریح بودن شکوه عادی و داستان عاشقانه بی تکلف مجاز به تصرف در می آید. بیش از یک بار پاول بسیار دور می شود، به عنوان مثال، وندی هیلر را با گردابی از تصاویر روی هم قرار می دهد - که نزاع او را به شیوه ای بسیار سخت نشان می دهد. پاول برای دریافت تأثیرات مشابه از طرحریزی و سازماندهی، همچنین ظرفیتهای بازیگران بسیار مجهز بود.
وقتی پاول به پیشرفتهای مستقیم بیشتری وابسته است، او برجسته است. پس از اینکه آشنای ما به سختی متوجه شد که شخصیت هیلر مطمئن است و حل شده است داستان، در آن مرحله، به تغییر تصویر ادامه می دهد و روح گمشده و رها شده ای را در میان مردمان خوب روستایی به او نشان می دهد. این بهراحتی در محتوا بیان نمیشود، با این حال پاول آن را با ترسیم طرحهای مستقل خود در صحنههای دستهای، یا برخی از اوقات در میان آنها نشان میدهد. او به طرز ماهرانهای احساسات شکوفایی هیلر و لایوزی را با نمایش آنها در وسط عکس نشان میدهد، سپس به تدریج چند نماهای نزدیک برنامهریزیشده و نورپردازیهای گویا را در حین رشد احساساتشان ارائه میکند. شخصیتهای پرسبرگر بیشتر اوقات واقعیتهای آشکار را بدون کشف ملاحظات خود بیان میکنند. این واقعاً به پاول و بازیگران بستگی دارد که محتوای واقعی نزدیک به خانه را تهیه کنند.
در مورد بازیگران، یکی دیگر از نقاط قوت سازمان Bowmen این بود که اساساً در کل عکس های آنها هیچ نکته ای وجود ندارد. شکست در میان هنرمندان به نظر میرسد که آنها سرگرمکنندهها را برای کارهایی که میتوانستند به طور استثنایی به کار بیاورند، انتخاب کردهاند، و غالباً بر خلاف نوع پیشبینی میکنند تا حال و هوای جدیدی به شخصیتهای سهامی که همیشه بودهاند بدهند. بازیکنان، شاید از این تغییر سپاسگزار باشند، به طور کلی بعداً در نمایشگاه های بزرگی شرکت می کنند. پاول همچنین توانایی تشخیص بازیگر اصلی را در نوازنده قطعه، و سرگرم کننده در نوازندگی غیرمسلط داشت. قهرمان واقعی به هر حال پاملا ارتی رنگین پوست است که ژرفای حیاتی را به نقش کوچک و در عین حال اساسی خود حمل می کند.
در جایی در امتداد خط محتوای "من می دانم کجا می روم!" در استودیو سنترال به پایان رسید، جایی که از آن به عنوان تصویری برای مبارزه با مقاله نویسان یک فیلمنامه ایده آل استفاده شد. علاوه بر این، واقعاً آن چیز غیر معمول است. با ساختن فولکلور خود افسانه Corryvreckan و Scourge of MacNeils بخش فانتزی احساس را بهبود می بخشد، بدون اینکه به طور کامل از آن از دنیای واقعی جدا شود. این یک فیلم واقعاً کوتاه است زیرا مواد اضافی وجود ندارد و ساختار آن به طرز ماهرانه ای تنظیم شده است. علاوه بر این، درک اجرایی را بدون اینکه بیش از حد مبهم باشد، در نظر می گیرد. یک گذرگاه ساده تر و کمتر زیبا در استاندارد کمانداران، اما در هر صورت احتمالاً بهترین آنها.
دانلود فیلم I Know Where I'm Going! 1945 (می دانم به کجا می روم) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
رئیس: مایکل پاول. فیلمنامه: مایکل پاول، امریک پرسبرگر. عکاس: اروین هیلیر. تصحیح فیلم: جان سیبورن. موسیقی ساخته شده توسط آلن دارک به رهبری والتر گوهر. رئیس صنایع دستی: آلفرد جونگ. مدیر دوربین: سیسیل کونی. تزیینات: هنری هریس. معاون رئیس: جان تونستال. چند نفر از گروه Orpheus گلاسکو با برنامه سر هیو روبرتون، رئیس، ظاهر می شوند. ضبط صدا: سی سی استیونز. فریمورک صوتی وسترن الکتریک. شریک سازنده: جورج بازبی. سازندگان مایلند از ایان مکنزی از ایونا، مشاور گالیک مالکوم مک کلیگ، جان لوری برای ترتیبات Ceilidh و دوستان قدیمی در Colonsay و Island of Reflect تشکر کنند. فیلمبرداری در جزایر غربی اسکاتلند و در استودیو دنهام، بریتانیا. سازندگان: مایکل پاول، امریک پرسبرگر. A Creation of The Archers.
کپی رایت 11 دسامبر 1947 توسط Widespread Pictures Co., Inc. یک عکس معروف، معرفی شده توسط J. Arthur Rank. تخلیه ایالات متحده از طریق General Worldwide: اوت 1947. افتتاحیه نیویورک در ساتون: 19 اوت 1947. تخلیه بریتانیا از طریق Broad Film Merchants: 17 دسامبر 1945. تحویل استرالیا از طریق G-B-D/Twentith Century-Fox: 27 Walk 19,14 fe.5. 91 دقیقه.
یادداشت ها: علیرغم اینکه به ده اصلی راه پیدا نکرد، «من می دانم کجا می روم» در خلاصه چهار فیلم مفید نیویورک تایمز قرار دارد که « فقط از دست دادم".
نظر: "من می دانم کجا می روم - و چه کسی با من می رود." خطوط اصلی ملودی که زیر تیتراژ این تصویر فوقالعاده برنده از زندگی و آداب و رسوم اسکاتلندی شنیده میشود، از چشمان بانوی جوانی که فکر میکرد سرنوشت خود را میداند، شنیده میشود. وندی هیلر بانوی جوان است - و یافتن یک سرگرمی خیرهتر، مسحورکنندهتر، و کاملاً معتبرتر سخت است. راجر لیوسی دوست تصادفی است - و او متفکرترین و جذاب ترین تصویر از تمام تصویرهای او است.
روش پیش تعیین کردن، هم به معنای واقعی و هم به صورت مجازی خشن است، با این حال این گشت و گذار تا حد زیادی انجام می شود. شخصیتهای عجیب و غریب و در عین حال کاملاً انسانی در محیطهایی که به سختی دلپذیرترین کاوشگر راک میخواهد. رئیس بین مردم (برای همه ما به استثنای نیویورک تایمز که به هیچ وجه او را نشان نمی دهد، اما کاپیتان مک کچینی که زیر پنج ثانیه در یک مونتاژ متوالی روی صفحه است، رتبه دهم را از بالا دریافت می کند) شاهین معروف فرمانده C.W.R. نایت، ساختن چیزی که من میپذیرم، اصلیترین نقش او قبل از دوربین است. (او ضبط سال 1929 شاهین درخشان را به تصویر کشید و پرندگان شکاری اقیانوس در سال 1930 را خلق کرد). موارد دیگری نیز وجود دارد که می توانیم به آنها اشاره کنیم. آنها در هر قدمی راه به وجود میآیند: انبوهی از تیراندازان، مهمانی خوشگذرانی در یک «کایلی»، گروهی ایستاده از ساساناخهای ثروتمند، یک مامور پست ویران شده، یک قایقنشین نرم و فلسفی و پسر بسیار هیجانزدهاش...
همه چیز، همانطور که معمولاً گفته میشود، به اوج فوقالعادهای میرسد، با رشتههای داستانی فانتزی و افسانه، سرنوشت و اطمینان به خود، میل و احساسات، که به طرز شگفتانگیزی در یک لبه به هم میرسند. طوفان روی صندلی (اثرات خارقالعاده خیرهکننده).
بهطور فوقالعاده تیراندازی شده و گلخورده، با عنوانی بسیار معقول و درخشان و در عین حال خلاقانه (مثلا کلاه رسمی استاد ایستگاه که به دود موتور تبدیل میشود- پشته)، می دانم به کجا می روم یکی از منحصر به فردترین و جذاب ترین نتایج سینمای انگلیس در زمان جنگ است.
دیدگاه های دیگر: پاول و پرسبرگر در اینجا کانون توجه طنزآمیز، طنز شیطانی و برنامه مالی خود را تغییر می دهند. آزادی عمل در مورد برنامه های سرباز اجیر شده یک خانم جوانی ظاهراً مطمئنی که یک وا می کند سفر زمانی به سمت جزایر غربی اسکاتلند برای ازدواج با یک صنعتگر خوب که کیف پولش فعالیت مشترک تک تک افراد در قلمرو متحد را خریداری کرده است - به استثنای خدا. منظره فوق العاده، هم از داخل (دنهام/جنگ) و هم از بیرون (به/طبیعت فکر کنید). موسیقی تند. بازیگران باورنکردنی همه چیز به معنای انحراف غیر معمول است. - جان هوارد رید در نقش چارلز فریمن آهنگسازی می کند.
دانلود فیلم I Know Where I'm Going! 1945 (می دانم به کجا می روم) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
به یاد ماندنی ترین تلاش من برای نوشتن نظرسنجی از می دانم به کجا می روم در دو صفحه به طول انجامید. این همان مقداری است که می خواهم در مورد این جواهر باشکوه از سازمان تولید فیلم برجسته و خارق العاده پاول و پرسبرگر دهه 40 و 50 بگویم. این یک احساس شیرین و صریح است، و آهنگی است برای هبریدها و خویشاوندانش، که زندگی طبیعی خود را ادامه می دهد، به گونه ای که امروز به طور استثنایی به زمین گره خورده است. همچنین کاملاً منحصر به فرد، نامنظم و در عین حال نه تنها عجیب و غریب است.
در پایان جنگ جهانی دوم، جوآن وبستر (وندی هیلر)، بانوی جوان، تهاجمی و آزاد از جنوب بریتانیا، به یک برای او جزیرهای دوردست اسکاتلند، که برای دور زدن خط و ازدواج در موقعیت اجتماعی و بدیهی، پول نقد قرار نگرفته است. (* * اسپویلرهای کوچک از اینجا به بعد. * *) قبل از اینکه بتواند با هدف خود تماس بگیرد، با چیزهای اصلی روبرو می شود که می تواند او را در مسیر اصلی او متوقف کند: آب و هوای متغیر هبرید، و عشق، به عنوان Torquil MacNeil (با شکوه). راجر لیوسی) که بعداً متوجه میشود لرد واقعی کیلوران است، جزیرهای که صنعتگر قدیمی و ثروتمند دیگرش، سر رابرت بلینگر، در آن زندگی میکند و نقش «شاه کوچک» را بازی میکند.
چیزی عملاً وحشی، برخلاف جذابیت، در جوآن وجود دارد. در هر صورت، صرف نظر از اطمینان عمدیاش مبنی بر اینکه میداند چه چیزی برای خودش بهتر است، نگاهی صمیمانه و زرنگ دارد و آماده «انجام و جرأت هر کاری» است (خانم گاسکل بسیار قدردانی میکنیم). او همتای خود را در تورکیل ملاقات می کند که به هر یک از جزیره نشینان به عنوان "کیلوران" اشاره می شود و از این ایده اصیل و عرفانی حمایت می کند که او سرزمین است. تصویر لایوسی به طرز غیرقابل بیانی جذاب است. طبیعت دلسوز او و آن چشمان بزرگ و سخنگو پر از احساسات. انتقال هولناک و هوشمندانه او. شما کاملا قبول دارید که او یک لرد است. او قدرت و شرافت آرام خود را در صدا، گام خود، بخشی از هویت سالم او، بالا رفتن از درگیری و کمبود پول، منتقل می کند.
شناخت کیلوران و همراهانش، به طور پیوسته جوآن را تغییر می دهد. تصور از جهان، تمایل به بی قراری او، شکست او در کشف ثروت های اخروی. جوآن در یکی از نکات برجسته کیلوران، از افراد توبرموری میگوید: "پس آنها فقیر هستند؟" "نه، آنها فقط پول ندارند." "آیا این چیزی معادل نیست؟" "اوه نه، آنها کاملا متفاوت هستند." او نمی فهمد، اما همانطور که او می گوید، کیلوران مرد صبوری است. او جذب او شده است: او به اندازه کافی به این جایزه اعتماد دارد - که این بانوی جوان قوی و جسور توانایی درک و ارزش گذاری برای او و واقعیتش را دارد.
اما در این صورت که او مانند سرزمینی است که خیلی دوستش دارد، نسیم است یا اقیانوس: بی امان. آنها ترکیبی مناسب از اجزاء هستند و این موضوع در تمام طول فیلم به طرز ماهرانه ای رشد می کند. او می فهمد: «دوستان» انگلیسی بلینگر افراد تکان دهنده ای هستند. که مالکان محله، ربکا و کاتریونا، فلز واقعی هستند. اگر او نبود، او فقط یک فرصتطلب وحشی بود که شایستگی بلینگر پرمدعا را دارد، «مرد ثروتمندی» که ماهیهایش «او را نمیشناسند».
دنیای پاول و پرسبرگر میتواند فوقالعاده خارقالعاده و دراماتیک باشد. عملاً شبیه چیزی خارج از عرف رویایی فیلم چک (همانطور که بود). نماهایی از کاتریونا که به جوآن نگاه می کند، با نگاهی گسترده به سمت و پر از اهمیت و قدرت، پیشاپیش فشار روث خواهر پریشان کاتلین بایرون در «نرگس سیاه» است. من عاشق توالی مونتاژی خفن و رویایی هستم که در آن جوآن در قطار به سمت شمال خواب می بیند. با این حال، تمام جریانها عرق ندارند و احساس لکهای چشمگیر به هیچ وجه متفاوت نیست: به نظر من، به نظر میرسد که نمونه تنفسی از اصالت مسحور شده است. می دانم به کجا می روم بهشتی شبیه چدار یا شراب خوب است. به سادگی به بهبود ادامه می دهد. از سوی دیگر، فیلم های دلسوزانه ای که امروزه ساخته می شوند، کم رنگ و کم عمق به نظر می رسند.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر ابتدا وارد اکانت خود شوید.