در حال دریافت لینک های دانلود بدون سانسور
فیلم Pigsty 1969... لطفا منتظر بمانید ...
فیلم دو داستان دراماتیک را روایت می کند.در گذشته ای نامشخص،شخصی که پدر خود را به قتل رسانده محکوم می شود توسط موجوداتی وحشی کشته شود.در داستان دوم،"جولین" پسر جوان یک کارخانه دار آلمانی به سمت مزرعه اش می رود تا در کنار خوکهایش بماند چون ارتباط با انسانها را دوست ندارد...
مردی که در کویر آتشفشانی سرگردان است ، گروهی از آدمخواران آدم کش را تشکیل می دهد. یک صنعتگر آلمانی پس از جنگ می فهمد که پسرش قادر به تصمیم گیری یا ایجاد روابط نیست.
مردی که در یک صحرای آتشفشانی سرگردان است، یک صنعتگر آلمانی پس از جنگ متوجه می شود که پسرش قادر به تصمیم گیری یا ایجاد روابط نیست...
دو داستان دراماتیک در گذشته ای نامشخص، یک آدمخوار جوان (که پدر خود را کشت) محکوم به تکه تکه شدن توسط حیوانات وحشی می شود. در داستان دوم، جولیان، پسر جوان یک صنعتگر آلمانی پس از جنگ، در راه دراز کشیدن با خوک های مزرعه خود است، زیرا روابط انسانی را دوست ندارد.
دانلود فیلم Pigsty 1969 (خوکدانی) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
من فکر کردم که خوکدانی باید در هنگام تماشای آن چیز درخشانی داشته باشد، اما واقعاً نتوانستم آن را درک کنم. این در مورد بچه ای بود که کاری فوق العاده عجیب انجام می دهد که نیازی به پر کردن کسی در مورد آن ندارد. او خوکها را میکشد و در نهایت توسط همین خوکها مصرف میشود. تا استخوانش، بدون پیروی از او. علاوه بر این، یکی از شخصیت ها نتیجه می گیرد که امیدوار است او به تازگی ناپدید شده باشد. نیازی نیست سریع به سراغ معناشناسی این موضوع بروم و این پرسش اجتناب ناپذیر را مطرح کنم: خوک ها به چه چیزی می پردازند و بچه به چه چیزی می پردازد و خانه عظیم والدینش به چه چیزی می پردازد. ابتدا باید طرح داستان را درک کنم.
دو داستان مساوی وجود دارد، یکی شبیه داستان یک قهرمان کاوشگر است، که در یک سرزمین متروک تلاش می کند به حق خود بپردازد، و دیگری درباره یک بچه پولدار است. از خانواده ای ثروتمند که هیچ کاری با زندگیش انجام نمی دهند. کسی که 25 سال دارد، هنوز یک خانم جوان را نبوسیده است. او علاوه بر این از کشتن خوک ها استفاده می کرد. به خاطر سرگرمی. او نیازی به انجام آن نداشت، او آنقدر ثروتمند بود که واقعاً نیازی به انجام هیچ کاری نداشت. پدرش شوخی هیتلر یا یکی از کارگرانش است، که همه نام های مضحک مقامات مشخص است. درگیری به پایان رسید، اتحاد جماهیر شوروی شروع به کار کرد. خوکها هر چه شکنندهتر باشند، انواع تاسفآورتر را نشان میدهند. بنابراین برای این وضعیت، ممکن است خوکها یهودیها، شورویها باشند که با چنین دستهای سبکی قصابشان کرده بودند. شاید ناخواسته پدر فرزندش را برای این کار فرستاده بود. علاوه بر این، کودک صدای درونی پدرش بود. او کاملاً توسط همان خوک هایی که قبلاً می خورد، نابود شد.
روح بسیار بزرگتر و آزادتر از خانه بزرگی بود که در آن زندگی می کرد. روح در کوهستان بود و افراد را می کشت. این به هر حال شکل دیگری از زندگی قهرمان داستان است. او در آنجا یک انسان را می کشد و می خورد. به همین ترتیب او خوک ها را در قصر کشت. گویی این دنیای بعدی یک واقعیت کسل کننده است در حالی که دنیای اصلی فریب دوست داشتنی است. به عنوان یک قاعده کلی، این فردی است که او می کشد. علاوه بر این، در پایان، قهرمان توسط یک قبیله دیگر اعدام می شود. بنابراین در قصر، فقط توسط خوکها اتفاق میافتد، نه هر شخص دیگری. انگار این دنیای بالاتر وجود دارد و همه مقامات در این قصر زندگی می کنند که هیچ چیز اصیل نیست، در حالی که خانه واقعی پسر آنجاست. در حال حاضر به چه دلیل فکر می کنم او روح پدر است؟ شاید او اینطور نیست، او فقط آماده است تا واقعیت را ببیند.
در حالی که او احتمالاً عادت های غذایی خوب و انواع غذاهای تجملاتی را در کاخ پدرش انجام می داد، قهرمان در واقع در کوه ها گرسنه بود. . او نیاز عمیقی داشت که باید با خوردن آن خوک ها برطرف شود. آرزوی نابودی بود، گرسنگی که هیچ اقامتگاه سلطنتی نتوانست آن را برآورده کند.
و آیا نباید چیزی در مورد بانوی جوان گفت؟ معشوقه مشخصاً بازه زمانی را نشان داد، او یکی از آن بچه های هیپی بود. بنابراین در حال حاضر یک فرصت ایده آل است که در آن افراد با نظام شوروی در تضاد هستند. این بدان معناست که دوره آلمان به پایان رسیده است، هر یک از بازی های آنها از الان ساختگی است. در انتها، پدر در حالی که هنوز با خوشحالی راه میرود، خانه را ترک میکند. او آن نقطه را تجربه میکند و در میان بازدیدکنندگان، جمعیت نگهدارنده ناپدید میشود.
این بانوی جوان بهعلاوه بسیار جوان است، فقط هفده سال دارد. در یک صحنه، آنها در حال قدم زدن به سمت یکدیگر هستند و دریاچه ای آنها را جدا کرده است. او از او درخواست می کند که او را ببوسد، ابتدا او می گوید نه، سپس در آن لحظه، وقتی آنها به یکدیگر می رسند، بانوی جوان باید قهرمان را ببوسد، اما او دیگر به آن بوسه نیاز ندارد. این نشان دهنده اشتیاق به نیاز است. مثل تولد آدم میکل آنژ. جایی که آدم و خدا به سمت یکدیگر می آیند، اما معمولاً این فاصله اندک بین انگشتان آنها وجود دارد و من فکر می کنم این فاصله است که به این ترکیب شکوه و عظمت می بخشد. این فاصله یعنی زندگی در صورت تماس آنها، دیگر هیچ چیز آنقدر مبهم و پنهانی نیست.
در صحنه ای دیگر، هر دو در خانه هستند. با این حال، او در کالسکه نشسته است در حالی که آیدا از او استقبال می کند. این یک کالسکه در خانه است. یکی که تکان نمی خورد این چیزی است که شاید قبلاً کار می کرد اما دیگر کار نمی کرد. کاملا پیش پا افتاده این نشان می دهد که بچه در زندگی اش گرفتار شده است، جایی که او نمی رود. در حالی که او باید به زندگی خود ادامه دهد.
پدر و مادر به او اهمیت می دهند. پدر نیز به همین ترتیب چنگ می نوازد، که به ویژه در یک پیاپی خاص، برای کنترل جهان نمایش داده می شود. گویی او بدون ترک اقامتگاه سلطنتی خود جهان را کنترل می کند. در هر صورت، نمیدانم این موضوع برای کل فیلم ادامه دارد یا خیر. به احتمال زیاد یک ساز دیگر وجود داشت که در پایان غرق شده بود، من متوجه آن نشدم.
در زندگی قهرمان داستان، دلتنگی زیادی وجود دارد. او منزوی است، در واقعیت خود زندگی می کند و آیدا نیز او را ترک می کند. او این نوع حضور دوگانه را در بستر عظیم و دنیای انعکاسی خود دارد.
نظر من را درباره خوکدانی نمیفهمم، فکر میکنم مطمئناً قابل تماشا است، چیزهای جدیدی وجود دارد که میتوانم درک کنم. با فرض اینکه قرار بود دوباره آن را تماشا کنم.
دانلود فیلم Pigsty 1969 (خوکدانی) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
خوکدانی نمایشی از نیروی آیه و توانایی آن در تحت الشعاع قرار دادن حالت فیلم است. پازولینی با استفاده از پنج موضوع مجزا، تجارب تغییر روح را به سمت "bildung"، {ایده آلمانی برای بهبود فرهنگ تعالی بخش} تثبیت می کند. - سازگاری نوجوانان بین یک زوج طبقه متوسط جوان و مرفه، {به نام های جولیان و آیدا}، معضل نگهبانان جولیان، که خواهان این ارتباط هستند، {به طور محسوسی سودمند خواهد بود}، و سبک های متمایز کننده دو بزرگوار آلمانی، - این پازولینی با زندگی دریفتپذیر ایتالیایی یک یاغی کاملاً باز، در اواسط دهه 1500، با یک سنگ چخماق که در شیب ناهموار متروک در منطقه پمپئو سرگردان بود و در حین عزیمت به رم به دنبال مسافران مسیحی غیرمسلح و ضعیف میرفت، میپیوندد و با آن تفاوت دارد. br/>
جولیان و آیدا در شیفته شدن بازی میکنند - با این حال ساده لوحی آنها آنها را وادار میکند تا با ستایش کلمات دو بار درباره آنها فکر کنند. جولیان یک جوان لوس است که توسط مادر معلقش شیرخواره شده است، مادری که در گفتمان بعدی خود با آیدا خود را آشکار می کند که کاملاً از شخصیت پسرش غافل است و می پذیرد که جولیان تمام ویژگی های ستودنی یک آلمانی نجیب را دارد. .
جریان حساب در مورد این خانواده آلمانی، که به عنوان یک درون با غنای بسیار، مبلمان عتیقه و خلاقیت های هنری رنسانس، در اتاق های کاخ غول پیکر، که با جلوتر رفتن داستان، با ضایعات بزرگ رها شده به تصویر کشیده شده است. دریفتر در کشتن، کالبد شکافی و پاره کردن تلفات خود خصومت خام نشان می دهد. این صحنهها در صحنهای است که به طرزی دلنشین و تهی از پیشرفت انسانی است {که از آهنگهایی جدا میشود که پیشگامان به طرز شگفتانگیزی هنگام نابودی میخوانند}.
در طنزی از گدار و تروفو. دیری نپایید که مشخص میشود که ستایش این دو «چیزهای جوانپسند» بدبختانه از بین میرود {چون مانعی که آنها با کلمات بیاهمیت بین یکدیگر ایجاد میکنند غیرقابل حل میشود}. فیلم در حال حاضر به تمرکز اساسی خود می رود. این دو بزرگوار، یکی، پدر جولیان، هر کلوتز، کلمه ای آلمانی برای «احمق» یا احمق، و دیگری، Herr Herdhitze، به معنای «آتش داغ» {احتمالا اشاره ای به اجاق های از بین برنده} است، که به عنوان دو متمایزکننده قرار می گیرند. جنبه های ذهن آلمانی کلوتز، اومانیست، مردی توسعه یافته با احساس بدبینی و اشتیاق به هنرهای دقیق تمسخرآمیز جورج گروس است - او خود را توسط گروس به تصویر می کشد که در یک اغذیه فروشی و مشروب فروشی نشسته است و منشی جوانی داغ روی بغلش دارد، در دهانش چنگک می اندازد. چهره ای حریص - او به همین ترتیب به عنوان کارگران برشت اشاره می کند. هردیتزه، یک تکنوکرات، مجدداً از خود به عنوان یک مرد دانشمند یاد می کند که از تکینگی متنفر است و باید هر یک از دامداران ویران شده را کاملاً به متخصصان تغییر دهد - او اصلاً روحیه ای ندارد.
این دو مرد با محوریت مسئله آلمان روبرو می شوند - عشق آنها به گوشت خوک. مبادله آنها .... کلوتز - "آلمانی ها سوسیس خود را دوست دارند" که هردیتزه به آن پاسخ می دهد "آشکار" کلوتز "اما آنها واقعاً چیزهای بیهوده ای انجام می دهند". بن بست سرگرم کننده بین دو نازی صرف نظر از خوک بودن یهودیان است - با ناهماهنگی رویایی اضافی که فرض کنیم یهودیان خوک هستند به چه دلیل آلمانی ها گوشت خوک خود را دوست دارند. علاوه بر این، به چه دلیل آنها مانند خوک ها خرخر می کنند؟
سال 1959 است، در مأموریت آلمان برای یک شگفتی پولی، تحقیقات در مورد یهودیان و فرهنگ عملاً حفظ می شود و این دو بزرگ قدرت را تحکیم می کنند، به دنبال عشق خود به فراوانی مادی هستند. در این مدت جولیان آشفتگی خود را حل کرده و با رفتن به پناهگاه آلمانی - خوکخانه - خود را به نشان خوک میسپارد و در آنجا خود را به عنوان یک شام پر برکت به خوکها تقدیم میکند
پازولینی یک شاهکار خارقالعاده خلق کرده است که میتوانست یک غزل افسانهای یا یک رمان باورنکردنی یا یک بوم نقاشی باورنکردنی مانند «گرنیکا» پیکاسو یا «وحشیگریهای جنگ» گویا باشد. او مطلقاً هیچ دلسوزی برای آلمان نازی و خدایش "خوک" ندارد.
این یک فیلم دردسرساز برای پردازش است، اما استدلال آن کاملاً واضح است. به احتمال زیاد شما مشتاق پسزمینه تاریخی تیزبینی هستید، خوکدانی غیر قابل چشم پوشی است.
دانلود فیلم Pigsty 1969 (خوکدانی) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
فکر میکردم در اینجا با پازولینی کوچک مخالفت میکردم. من خارج از پایگاه بودم احتیاط مشابهی در اینجا اعمال می شود اما برای تماشاگران آرام. با پازولینی به پای غاری می رسیم که در آن یک حکیم شهرت دارد که در آن زندگی می کند. یا بنشینید و کوک کنید (هر ذره آخر آن قابل درک نیست)، وارد شوید و بینش الهی را ببینید.
باز می شود با جوانان دانشمند در خانه ای مجلل که مانند گدار، از عصبانیت های خود نشخوار می کنند. زمانی که تغییرات در آینده احساس می شد. دلیلی که ممکن است در نظر پازولینی ستودنی باشد، بی شک این است که بخشنده است. با این حال، او آن را برجسته نشان میدهد، نشان میدهد که خود بهخاطر آرامش از آن جدا شده، به شکستن خود در طرح داستانها، ناامید، مملو از خواستهها و تضادهای تنهایی دلبسته است.
به شکلی متفاوت. داستان میانسالی ما انسان را تنها یک هیولای طعمه اضافی در طبیعت می دانیم که به خوردن یک پروانه برای مبارزه با ولع حریصانه اش کاهش یافته است. ما میبینیم که در پس آن خودِ فرهنگیافتهای که عموماً امیدوار است ارضا شود، چه چیزی پنهان است، یا بهتر است، همه چیزهایی را که برای مدتی همیشگی در طبیعت باید آشکار شود. در اینجا دیدن تمایز و پیشرفت بسیار مهم است. طبیعت وحشتناک در انسان به مثابه طبیعت.
و سپس در یک صحنه خیره کننده، ما را به دویدن از میان سنگ های آتشفشانی متروک فرستادند تا هیولای انسانی را ببینیم که در تقاطع مقابل خود ایستاده است، شخص دیگری شبیه او، تنها و هوشیار در سینما سکانسهای بیسابقهتر از این وجود ندارد.
در بخش پیشرفته، گردهماییهای مشابهی بین رقبا در حال حاضر با پرهیزهای شرمآور، ناسازگاری و نیرنگ، در یک قلعه اتفاق میافتد. طبیعت، بیش از نوشیدنی ما درک می کنیم که چگونه طرح های انسانی در نهایت تلاش هماهنگ را پرورش می دهند. با این حال، این یک شرکت برای منفعت است که هیولا را در لباسهای زیبا قرار میدهد، حتی چهرهاش را تغییر میدهد، با این حال ولعش را دست نخورده باقی میگذارد.
پازولینی در مورد زندگی امروزی به ما اطلاعات مشابهی را ارائه میدهد که در جاهای دیگر، مزه میدهد. در باز است، اما او یک نادان نیست. در بخش میانسالی، او آن را به یک نمایش برجسته تبدیل می کند که طرح های برجسته، کلیسا و نیروهای مسلح آن است که در طبیعت برای رد رفتار بد، شباهت به نظم را معرفی می کند.
ما می توانیم صحبت کنیم. برای مدت طولانی در مورد آنچه او در اینجا بافته است. گناهی که کنترلش می کنی و گناهی که نمی کنی. مقررات به عنوان توسعه حیاتی چانه زنی به عنوان فرمان بر سر داستان (خوک خانه/جنگ جهانی دوم در فیلم Pigsty). عشقی که در مقابل فراخوانی نظری از اعماق روح با آن تطبیق می دهید. او معتقد است که این شما هستید که فرصت را در این طبیعت وحشی به دست میآورید، در مقابل چیزی که وجودش در صحنهای اسرافآمیز تخلیه میشود، به آن نیاز دارید که اساسی باشد، دیوانهوار موجودات الهی برای شما زمزمه میکنند. با این حال، دوباره نزدیک به پایان، در حالی که او رویاها را احضار می کند، یک حساب فوق العاده بیضوی را خواهید دید، بدون نامرتبی در آنجا. پازولینی منتظر مالیک است.
و او از طبیعت پستی که در او و چیزها می یابد شگفت زده شده است، آلودگی او را بیش از حد تحت فشار قرار می دهد. کل فیلم می گوید، من این چیزها را در درونم گاز می گیرم که بدون توجه به اینکه خودم آنها را آنجا قرار نداده باشم، از آنها مراقبت خواهم کرد. پازولینی در نقطه اوج خود سنگ ها را باز می کند.
جذاب ترین چیز در مورد آن این است که ما این فالگیر را در وحشی روح داریم که می تواند بینایی را بازگرداند. او کسی است که نمی تواند برای محبت بماند زیرا چیزی مفهومی تر او را صدا می کند. او کسی است که عصرها در خوکخانه سرگردان است و در طبیعت تجاوز کرده و بافت آن را خورده است.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر ابتدا وارد اکانت خود شوید.