الکس مردی است تقریبا ۴۰ ساله که با دختری به نام تامارا دوست است و عاشقانه یکدیگر را میخواهند . تامارا در فا*شه خانه ای کار میکند تا بتوانند بدهی ۴۰ هزار دلاریش را پرداخت کنند و الکس هم سخت در تلاش برای پرداخت بدهی هایشان است . اما سر انجام تمامی تلاش هایشان را بی ثمر میدانند و الکس نقشه ی سرقت یک بانک محلی را میکشد …
"الکس" با "تامارا" رابطه ای عاشقانه دارد . این دو سخت در تلاش هستند تا بدهی 40 هزار دلاریشان را پرداخت کنند اما در نهایت تلاش هایشان به نتیجه نمی رسد و الکس به فکر سرقت از بانکی محلی میفتد ...
الکس شرور سابق قصد دارد پس از یک سرقت با دخترش به جنوب فرار کند. اما اتفاق وحشتناکی رخ می دهد و انتقام اجتناب ناپذیر به نظر می رسد.
سابق الكس الكس قصد دارد پس از سرقت ، به همراه دختر خود به جنوب فرار كند. اما چیزی وحشتناک اتفاق می افتد و انتقام اجتناب ناپذیر به نظر می رسد.
مجرم سابق "الکس" رویای شروع یک زندگی جدید با دختری اوکراینی به نام "تامارا" را دارد.برای اینکار او تصمیم می گیرد از بانکی سرقت کرده و به جنوب فرار کند.اما "تامارا" به طور اتفاقی هنگام فرار از بانک توسط پلیس کشته می شود.بعد از این اتفاق"رابرت" به دنبال گرفتن انتقام می رود..
دانلود فیلم Revanche 2008 دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
این یک فیلم آلمانی زبان است که در وین معاصر و اطراف آن به سختی هماهنگ شده است. این در مورد این است که چگونه هوس ها و نیازهای مردم در ابتدایی ترین سطح متفاوت است. این فعالیت به این موضوع مربوط میشود که در هر صورت، زمانی که از یک اسلحه گرم استفاده میکنید، هنگام تلاش برای غارت بانک، چه اتفاقی میافتد. یک ضرب المثل معروف در تئاتر وجود دارد که با فرض اینکه در تظاهرات اولیه اسلحه نشان دهید، عاقلانه است که در تظاهرات سوم بیرون بروید. در اینجا، گوتز اسپیلمن، رئیس، در آن کسب و کار قدیمی صحنه بازی می کند. ما می بینیم که چیزی در یک دریاچه می پاشد که اعتبارات اولیه می ریزد. معلوم نیست چیه دوربین منتظر می ماند تا امواج متحدالمرکز پخش شوند و سپس به پایان برسد. بعداً در فیلم Revanche با توجه به دیدگاه فردی که کالا را در آب انداخته، صحنه مشابهی را می بینیم. این به دورترین حد فیلم نزدیک است، در آن چیزی که در تئاتر سومین عمل خواهد بود.
«روانچه» در آلمانی به معنای «انتقام» است. ما در کل تخصص سخت است که از قصاص غفلت کنیم وقتی آسیب دیده ایم. ما باید به هدفی برسیم. به هر حال، وقتی هدف نداریم یا وقتی هدف صادق است، چه کار می کنیم؟ علاوه بر این، چقدر میل به انتقام، رویکردی برای اثبات خودمان از آنچه رخ داده است است؟ قصاص یک موضوع هنجار، حتی فرسوده، فیلم است. فیلمهای اکتیویتی و چیلرهای ستون فقرات اغلب از تحقیقات مغزی درباره انتقام هم به عنوان موضوع و هم به عنوان ابزار داستانی، به عنوان رویکردی برای درگیر نگه داشتن جمعیت استفاده میکنند. در اینجا از قصاص به شیوه ای جایگزین و در نهایت رستگارانه استفاده می شود.
در اوایل فیلم، دوربین در صحنه ای از جاده منتظر می ماند. ما یک ورودی عقب نازک مانند یک گودال جاده شهری را می بینیم. دوربین آن عکس را نگه میدارد، بنابراین ما امیدواریم که ببینیم فرد یا چیزی از آن خیابان پشت سر بلند میشود. در هر صورت، درست بعداً است که صحنه به آن برمیگردد، و مشابه صحنه دریاچهای که در بالا به آن اشاره شد، صحنه را از نقطهای مخالف میبینیم، و آنچه اتفاق میافتد حاوی مناسبت کانونی فیلم است. این احساس دیدن صحنه ها از نقاط مختلف - واقعاً نقاط معکوس - در دیدگاه های متضاد دو خانم و دو مرد طنین انداز می شود.
به عنوان مثال، تعادل در نحوه کار این دو مرد وجود دارد. از فشار روانی که احساس می کنند. رابرت (آندریاس دیزایر) که پلیسی است که به طور ناخواسته به یک بانوی جوان درگیر دزدی شلیک کرده و کشته است، می دود. الکس (یوهانس کریش)، که زیباروی بانوی مرده است، بانویی که او بدون هیچ سوالی دوستش دارد، بر شکافتن چوب تمرکز میکند - با خشونت. برای یکی ورزش کاردیو و پاها است. برای دیگری بالاتنه است.
و سپس دو خانم هستند: تامارا (ایرینا پوتاپنکو) که بانوی جوانی است که اکنون مرده است، که فاحشه بود، و سوزان (اورسولا اشتراوس) که همسر پلیس است هر دو بهعنوان یک خانم فوقالعاده فیزیکی هستند، هر دو به نیروی بدن خود توجه دارند، اما اساساً هر دو در مورد نیاز قدیمی خود به کشف مردان و ظرفیت خود برای انجام این کار میدانند.
سوزان، که طبقه کاملا متوسط، کاری را انجام می دهد که توسط جامعه محکوم شده است، به طور مشابه که فحشا محکوم می شود. با این حال، او هدف روشنی را بدون هیچ شرمساری یا با این احساس انجام می دهد که اساساً در حال انجام کاری است. فاحشه شغل فرهنگی خود را با بالا انداختن شانه هایش در مورد کیفیت عمیق فریبنده جامعه به نمایش می گذارد. به این ترتیب، این دو خانم از نظر اخلاقی و انسانی یکسان هستند.
این نکته اسپیلمن است، نه اینکه تصمیمات اخلاقی در مورد ارزش یک یا آن مرد یا هر یک از خانم ها بگیرد. فاحشه معادل اخلاقی همسر پلیس است و زن پلیس معادل فاحشه ای است که بدن خود را می فروشد. علاوه بر این، کسی که می کشد، زیرا نقطه او وحشتناک است، معادل کسی است که در اثر قانون شکنی و بی احتیاطی خود باعث مرگ او شده است.
و به معنای عمیق تر و گسترده تر، سالمندان شخص (پدربزرگ الکس) پیر می شود و به زودی به سطل لگد می زند، با این حال یک زندگی دیگر در حال اختلاط است، و سرنوشتش این است که جایگاه خود را در این دنیا داشته باشد. به این ترتیب می رود. محکوم کردن درستی یا کیفیت گمراهکننده هر یک از اینها برای ما زیاد نیست، بلکه گفتن این است که قصاص، همانطور که سوزان بیان میکند، «گناه» است، چه «مؤمن» باشید و چه نباشید.
به هر حال، این فیلمی است که به طرز ظریفی طراحی شده و به طرز لذت بخشی توسط یک صنعتگر واقع گرای ماهر تأیید شده است که شرایط انسان را با پاسخگویی و اصالت بررسی می کند و در عین حال از پروزایسم ها و پاسخ های ساده پرهیز می کند. من مایلم تعداد بیشتری از کارهای او را در سال های آینده ببینم.
(توجه: بیش از 500 مورد از بررسی های سینمایی من در حال حاضر در کتاب من "Cut to the Chaise Parlor or I Can" در دسترس است. بپذیرید که ریموت را گلوله کردم!" آن را در آمازون دریافت کنید!)
دانلود فیلم Revanche 2008 دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
در واقع ممکن است زخم ها با گذشت زمان بهبود یابند. با این حال، در مورد زخم های هیولایی که به عنوان چند اثر فسیل شده از جراحات گذشته ما باقی می مانند، چه می توان گفت؟ در حالی که زخمهای پوسیده باعث عذاب واقعی میشوند، آیا زخمهایی که میتوانند حتی برای یک عمر باقی بمانند، صادقانه ما را فرسایش نمیدهند؟ آیا آنها به نوعی انبردست از گذشته ای نیستند که در حال و آینده ما سست می شوند تا نسیم های شادی را از بادبان های ما بیرون بزنند؟ چگونه می توان با چنین زخم هایی زندگی کرد، به طور قابل توجهی تخته سنگ را با این یادگارهای گذشته هولناک پاک کرد؟ آیا به دنبال تلافی برای گذشته میتوان این زخمها را از موجودات واقعی ما پاک کرد؟ انتقام باعث بهبودی می شود؟
الکس یک خلافکار سابق در وین است که به عنوان یک مرد عضلانی برای یک دلال وحشی کونکنی کار می کند. الکس شیفته تامارا، یکی از فاحشه هایی است که برای Konecny کار می کند. کونکنی نیز به تامارا چشم دارد و نسبت به او تسلط دارد. بنابراین، الکس و تامارا تعهد خود را محرمانه نگه می دارند و قصد دارند از Konecny دور شوند تا شروعی واضح داشته باشند. الکس دزدی از بانک را پیشنهاد میکند که میتواند هزینه استراحت آنها از بدبختی فعلیشان را تامین کند و زندگی دیگری را در خود جای دهد. علیرغم نگرانیهای اساسی تامارا، الکس درمییابد که چگونه او را متقاعد کند، اگرچه متعاقباً تسلیم علاقه او شد که با او همراه شود و در وسیله نقلیه سریع برای او بنشیند. در حالی که دزدی واقعی بدون دردسر انجام می شود، در یک لمس عجیب و غریب از سرنوشت، فرار آنها توسط یک پلیس گوشه گیر، رابرت، که منطقه را تماشا می کرد، مانع می شود. رابرت با وجود اینکه چیزی از ماشین آنها را نگه نمی دارد، تیراندازی مرگبار به تامارا می زند.
الکس که از عبور تامارا کاملاً گیج شده است، وسیله نقلیه سریع را در جنگل رها می کند و در خانه پدربزرگش در کشور به دنبال پناهندگی می گردد. . پدربزرگ او، هاسنر، مردی مجرد است و زندگی متروکه ای را به تعبیر خودش ادامه می دهد. او خوشحال است که الکس را در خانه اش دارد. علاوه بر این، همسایهاش سوزان از او بازدید میکند. در حالی که پدربزرگش از دیدن سوزان خوشحال است و حتی او را با نواختن آکاردئون سرگرم می کند، الکس بدون توجه به بینش او برای ارتباط با او، به پیشنهادات گرم او سرد می ماند.
سوزان همسر رابرت و زندگی آنهاست. از از دست دادن جدید بارداری خود و همچنین از بینش او مبنی بر اینکه رابرت ممکن است برای فرزندآوری او مجهز نباشد - چیزی که دیوانه وار آرزوی آن را دارد - ترسناک است. زمانی که پیشنهاد او برای در آغوش گرفتن یک جوان به طور کامل در جایی نزدیک رابرت برگردانده می شود، بیشتر نگران می شود. در این میان، رابرت با مسئولیت در قبال مرگ تامارا از بین می رود و به تدریج به یک فرد تنها تبدیل می شود. پریشانی حیرتانگیز او را از درون میبلعد و به طرز ناتوانکنندهای بر شغل و زندگی خصوصی او تأثیر میگذارد و باعث تعلیق او از قدرت میشود. رابرت به مرگ سوزان تامارا اعتماد می کند و مدتی بعد، الکس بیشتر با این موضوع آشنا می شود که این رابرت بود که تامارا را کشت. زندگی الکس، که پس از مرگ تامارا، به نظر می رسید تا آن زمان کاملاً از آن بی بهره بود، در آن مرحله، مأموریت دیگری را در انتقام مرگ او با کشتن رابرت دنبال می کند.
آیا الکس در سفر خود برای انتقام گرفتن از تامارا پیروز می شود. ? یا از سوی دیگر، آیا پیشرفتهای سوزان میتواند باعث یخزدایی در مسیر سرد او شود؟ آیا رابرت به دنبال راحتی است؟ چه اتفاقی برای سوزان و رابرت می افتد؟ باقیمانده فیلم حول محور همگرایی جذابی است که در آن این سه شخصیت که در احساس غم، بدبختی و بدبختی خود غرق میشوند و دیوانهوار به دنبال بهبودی هستند. انتقامها چنین بهبودی میدهند؟
روانچه احساس میکند که به شدت مورد نیاز است، به گونهای که تا حد زیادی با انرژی فعالیت و همچنین مکانیک طرح زنده مانده است. ستایش گوتز اشپیلمان، رئیس اتریشی، به خاطر بیزاری غیرمعمول از طبقه بندی سواری هیجانی با پر کردن داستانش با شخصیت های بسیار معقولی که می توانستیم با آنها ارتباط برقرار کنیم و عمیقاً در مورد آنها احساس کنیم بدون اینکه در هیچ موردی دو بار در مورد ماهیت یک خنک کننده ستون فقرات فکر کنیم. اعتبار به همین ترتیب به دلیل سه نقش اول - یوهانس کریش با بازی الکس، اورسولا اشتراوس در نقش سوزان و آندریاس دزایر با بازی رابرت - که در نقش های خود فوق العاده هستند.
روانچ به شدت مورد قدردانی قرار گرفت و در چند جشن سینمایی به او اعطا شد. از جمله جشن جهانی فیلم برلین، 2008. علاوه بر این، این محل اقامت رسمی اتریش برای کمک های مالی بنیاد تحت عنوان بهترین فیلم با گویش ناشناخته در سال 2009 بود و به آخرین لیست انتظار رسید.
دانلود فیلم Revanche 2008 دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
روانچ یک نئو نوآر بسیار کثیف است که مملو از شوکها است، شوکهای بیشماری که بهتر است داستان را با دقت توصیف نکنیم. با این حال، به همان اندازه که داستان تند آن در پیشرفت فیلم مهم است، آب و هوای آن است که دقت قومنگاری معاصر و مشخصی دارد، اما تفاوتهای مرسوم بین شهر و کشور را گسترش میدهد. علاوه بر این، یک تفاوت دیگر وجود دارد: بین دو زوج، یک مجرم سابق و یک فاحشه، و یک پلیس و نیمه بهترش که در یک مغازه کار می کند. زوج اصلی در حاشیه وین هستند و زندگی متفاوتی در کشور دارند، اما شرایط آنها را به هم نزدیک می کند.
این فعالیت با الکس (یوهانس کریش) و معشوقه فاحشه اوکراینی اش تامارا (ایرینا پوتاپنکو) آغاز می شود. وین. اسپیلمن ما را شرمنده دنیای زشت فاحشهخانهای در حاشیه شهر، با کارگران جنسی اروپای شرقی و مدیر نفرتانگیز آن، کونکنی (هانو پوشل) میکند که الکس برای او کار میکند. تامارا با زبان آلمانی نابخردانه صحبت می کند، با این حال او ابهام نیست، و زمانی که مدیر به او پیشنهاد می دهد تا بانوی جوان را در یک سطح صدا کند، او می داند که این کار برایش ناراحت کننده است و تصمیم می گیرد تا با الکس حرکت کند. او یک تعهد بزرگ دارد و او نقشه دزدی را می سازد تا بتواند از آن مراقبت کند. او می گوید از آنجایی که هماهنگی دارد، کار می کند. او می گوید که اغلب ما خاص می شویم که نمی شود. با این حال، علیرغم خلاصه خلاصه Rothkopf، نتیجه آنقدرها هم ساده نیست. دزدی از بانک بهم ریخته نیست، اما به شدت برای الکس و علاوه بر این برای پلیسی به نام رابرت پیش می رود. هاوزر (یوهانس تانهایزر)، پدربزرگ الکس، یک فرد مسن که در حال رفاه است و در یک خانه کوچک زندگی می کند، می گوید. او کاملاً خارج از دنیای پیشرفته وجود دارد، با این حال او یک باگ قدیمی فولکس واگن را رانندگی می کند. افراد فکر نمی کنند که در هر صورت بیرون رفتن برای او مشکلی ندارد. زمانی که الکس میرود تا با هاوزر بماند، عملاً به نظر میرسد که او راهنمای را که فاحشهها و زیربنای زشت زندگی وینی را در خود جای داده است، از دست داده است.
در کنار داستان الکس، داستان پلیس، رابرت است. ، که به نظر می رسد نمی تواند سوزان دیگر مهم خود (اورسولا اشتراوس) را صاحب فرزند کند. واقعا افتضاح است، به این دلیل که آن دو به یکی نیاز دارند. آنها با کمک همراهان در خانه ای خوشایند امروزی زندگی می کنند، جایی که خیلی دور از پدربزرگ الکس نیست. راستش سوزان او را میشناسد.
هاوزر به الکس میگوید: «من به شما چیزی میدهم: شما واقعاً یک کارگر شگفتانگیز هستید. الکس پس از دزدی با ماندن در کنار پدربزرگش و بریدن انبوهی از کیندلینگ پاتوق می کند. طبیعت کار بدون در نظر گرفتن همه چیز به این دو مرد می پیوندد، و وضعیت رو به افول هاوزر به الکس یک توجیه دیگر برای ماندن در اطراف می دهد. او علاوه بر این به خاطر اتفاقی که برای تامارا رخ داده است، در قلبش تلافی دارد. در هر صورت، همه چیز گیج میشود، افراد صحبت میکنند، و این تغییر میکند.
روانچ اتفاقات را گسترش میدهد، اما به شیوههایی که در محیطهای درشت تثبیت شدهاند، بنابراین شدید و پیشبینی نشدهاند که واقعاً به نظر میرسد که هنوز از مفهومسازی نویسنده ناشی نشدهاند. دیوانگی سرسام آور واقعیت. کلمه "revanche" می تواند در آلمانی به معنای قصاص باشد، اما علاوه بر این، مسابقه مجدد - به طور واضح، فرصت دیگری است. در فرصتی که الکس به جایی میرسد که میتواند با پشتکار راه نجات خود را حل کند، موقعیت بسیار عجیبتری است که او را به آنجا میبرد تا هر تغییری در دیدگاه. تحقق Revanche به تعویق افتاده است. Revanche به همان شکلی است که خورش میدهد و بعد از تماشا به بلوغ میرسد.
مارتین گشلاخت فیلمبرداری فوقالعادهای را انجام داد. زمینه های بازیگری از جمله تانهایزر 83 ساله متقاعد کننده است. با اضافه شدن نزدیک به دوازده فیلم به کارنامه اش، اسپیلمن، که علاوه بر این فیلمنامه را ساخته است، آشکارا در اوج زندگی خود است. اگر جمعیت دراماتیک ایالات متحده نتوانند روانچ را روی پرده بزرگ ببینند، واقعاً مایه شرمساری خواهد بود.
روانچ نام فیلم اروپا را برای بهترین فیلم اروپایی در برلیناله به دست آورد و دارای افتخارات مختلفی از جمله دو عدد FIPRESCI این نامزد بهترین اسکار ناآشنا بود. به عنوان یکی از ویژگی های مجموعه فیلم Remark Chooses در مرکز لینکلن، نیویورک، فوریه 2009 نمایش داده شد. "Revanche... اخیراً برای پخش دراماتیک و ویدئوهای خانگی در آمریکای شمالی توسط عمده فروش فیلم های صنایع دستی Janus و مجموعه استاندارد دریافت شده است.
دانلود فیلم Revanche 2008 دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
در زمانی که معشوقهاش در جریان سرقت از بانک کشته میشود، محکوم قبلی الکس متعهد میشود که به کسی که ماشه را کشیده است بازگردد. به نظر می رسد قصاص تا زمانی که هدف خود را رو در رو ملاقات کند خوب به نظر می رسد.
«روانچه» فیلمی است که دارایی های خود را از دید عمومی دور نگه می دارد. درست زمانی که فرض می کنید داستان در نیم ساعت ابتدایی گیر کرده است، وضعیت مضحک می شود و فیلم به سمت و سویی کاملاً عجیب منحرف می شود. این فیلمی است که نه تنها شما را به پیشبینی آنچه فوراً میآید تحریک میکند، بلکه شما را وادار میکند به این نتیجه برسید که آیا انتقام در هر نقطهای خوب به نظر میرسد، در مقابل احساسات درد بایستید و به دنبال انتخابهایی باشید که میتوانید با آنها زندگی کنید. در شخصیت الکس، ما مردی را داریم که عادت دارد جنبه خشنتر بشریت را مدیریت کند، که او را محکم کرده است تا از پس آن بربیاید. کمبود معشوقهاش تامارا، او را از زمان اصلی محروم میکند که به خود اجازه میدهد فرد دیگری باشد و از دنیا راضی باشد. حضور واقعی رابرت به این دنیا میآید، پلیسی که به طور کلی روی خدمت به مردم تمرکز دارد، اما او هرگز با سختترین بخش کنسرت روبرو نشده است: پایان دادن به زندگی روزمره. زمانی که رابرت با این واقعیت روبرو می شود، در آن زمان است که ما واقعاً متوجه می شویم که هویت او چیست. در نهایت، این همان چیزی است که در فیلم Revanche میگذرد - پرتاب کردن افراد عادی به مهآلودترین آبهای زندگی و دیدن اینکه آیا دوباره به سوی نور شنا خواهند کرد یا خیر. گوتز اشپیلمان، مقالهنویس و رئیس، نمایشی بسیار قانعکننده به تماشاگر ارائه میدهد، که از طریق بازیگرانی که از شخصیتهای بهطور قابل تشخیصی اصیل تشکیل شدهاند، در تمام طول مسیر با تماشاگر ارتباط برقرار میکند. خطوط ممکن است بین افرادی که احساس میکنند مورد تجاوز قرار گرفتهاند کشیده شود، اما هرگز برای تماشاگر این نیست که طرفی بگیرد.
این شاید سرعت فیلم و تصمیم عکاسی را معنا کند. خط داستانی اساسی همانطور که به تصویر کشیده میشود، میتواند بدون کشش زیاد در مورد یک فیلم پرسرعت پرسرعت هالیوودی اعمال شود، و بشریت و بینش را با عوامانه و تعقیب وسایل نقلیه مبادله کند. با این حال، در دنیای واقعیتر خرید برای غذا و کارهای خانوادگی، عکسهای فوری از احساسات شدید پراکنده میشوند که با بخشهای قابل توجهی از خواب آرام از هم جدا میشوند، و به افراد منتقل میشود تا در ساعات کوتاه تصمیمگیریهایشان فکر کنند - آب و هوای ایدهآل که درون آن احساسات انتقام و بدبختی می تواند شکوفا شود «روانچ» به گونهای پیش میرود و شخصیتهای اصلی خانواده و درخواستهای مرسوم زندگی را زیر نظر دارند در حالی که به ندرت خود را در برابر بدبختیهایی که متحمل شدهاند دست نخورده نگه میدارند. با این حال اینها شانس اصلی آنها برای اصلاح و دست و پنجه نرم کردن با تشدید آنها است. اسپیلمن این توالیها را با فرصتهای دوردست اغلب دلپذیر تکمیل میکند که در آن سکوت حاکم میشود و به نظر میرسد میزان ماندگاری با وسعت دنیای فراگیر در محاکمه کمرنگ است.
یوهانس کریش، که برخی از کاربران IMDb به طرز جالبی در تضاد با او هستند. با رابرت کارلایل، در اطراف بازیگر نقش الکس استحکام یافته است. او شبیه آن به نظر می رسد، با این حال ترکیبی عالی از عدم سایندگی را در داخل یک پوسته فرسوده مراقب و مبارزه می کند. آندریاس دیزایر، در نقش رابرت، به طرز ماهرانهای پلیسی را به تصویر میکشد که زندگی در زیر او میافتد و او را به دنیایی از درد و پرسش از خود سوق میدهد. اعتبار به همین ترتیب به یوهانس تانهایزر به عنوان پدربزرگ الکس می رسد، شخصی که زندگی هر روز برای او بسیار شبیه است، با این حال این توضیح واقعاً واضحی برای ناله کردن نیست، و اورسولا اشتراوس در نقش سوزان، که به عنوان همسر رابرت باید او را تنظیم کند. شغلی که ممکن است به عنوان یک زن پیش بیاید.
در نهایت، فیلم به تماشاگر میرسد تا به مسائل بالقوه رسیدگی کند و از نمایشی که باز شده استقبال میکند. مطمئناً این یک زمینه جدی قدرت برای همه افراد مرتبط است، و یک روش بسیار با تجربه برای مقابله با چیزی است که ممکن است به طور موثر یک قطعه دمنده فعالیت کوته بینانه باشد. این کار تقلید از وجود با صراحت و اصالت، و بررسی سودمند است. امتیاز واقعی: 7 1/2 ستاره.
دانلود فیلم Revanche 2008 دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
«روانچه» یک فیلم آلمانی زبان مربوط به زمان های دور است و در کنار «آنتارس» شناخته شده ترین اثر گوتز اسپیلمان، تهیه کننده سینمای اتریشی است. این یکی در طبقه بندی فیلم با گویش ناشناخته اسکار تعیین شده بود، اما بخش ژاپنی را از دست داد. "روانچه" بیش از 2 ساعت طول می کشد و این شاید نگران کننده ترین موضوع فیلم باشد. در حالی که فیلم فوقالعاده تنشآمیز و ماندگار است، فیلم به همین ترتیب دو یا سه ترتیب دارد که آنطور که من میبینم، پیش میرود. من اساساً به بخشهایی اشاره میکنم که قبل از سرقت از بانک بهم ریخته است. 50 دقیقه یا بیشتر اساساً برای بخش نمایش شخص، آنطور که من می بینم، بسیار طولانی بود. هر چقدر هم که دوست داشتم به ایرینا پوتاپنکو تکان دهنده نگاه کنم، آنها مطمئناً ممکن بود این توالی ها را در حداکثر 30 دقیقه نگه داشته باشند و بنابراین، فیلم را در 100 دقیقه نگه داشته باشند.
به معنای واقعی کلمه هیچ مشکلی در بازی وجود ندارد. در اینجا: کریش، هوس، اشتراوس، پوتاپنکو و تانهایزر که قبلاً ذکر شد، از ابتدا تا انتها را منتقل کردند، صرف نظر از اینکه آیا شخصیت تانهایزر در واقع آنقدرها را برای فیلم به من اضافه نکرده است. دیدن این که کریش در واقع در فیلم Revanche های شناخته شده ای به جز Revanche (و شاید هم وحشتناک "Vergiss mein Ich" سال گذشته) با حرفه ای در فیلم Revanche های شناخته شده دیگری سر و کار نداشته باشد، بسیار بد است، زیرا او Revanche را اینجا به خوبی از ابتدا تا پایان می دهد و می سازد. یک شخص واقعا جذاب تا جایی که دزایر لازم است به فیلم عالی «دزد» نگاه کنید.
«روانچه» در مورد مردانگی شخصیت کریش و هوس است، اما علاوه بر این به عنوان یک پیامد برای شخصیت پوتاپنکو و اشتراوس است. '. صحنهای از شروع کار وجود دارد که میشنویم فرد اصلی به اندازه کافی افراطی نیست و این موضوع بر انتخاب او برای سرقت از بانک تأثیر گذاشته است و او را وادار میکند تا درست بعد از آن در مقابل دیدگان نیمه بهترش با سلاح گرم بازی کند تا به او نشان دهد. خودش چقدر شدید است سپس دوباره، Desire با شدید بودن بیش از حد در حالی که هنوز درونی غولپیکری دارد، مبارزه میکند و به نظر میرسد که به اندازه کافی مردانه برای باردار کردن دلبندش نیست. در یک رویداد می شنویم که احتمالاً این نقص او است. این ناتوانی ممکن است به خیانت زن نیز مربوط باشد. شخصیت کریش در ابتدا یک انتقام شدیدتر را برنامه ریزی می کند، اما او به آن ادامه نمی دهد، شاید مدل دیگری که او قطعاً مشکل ساز نیست. با در نظر گرفتن همه چیز، او (به طور غیرمنتظره) با آسیب رساندن به پلیس در درون، راه کمتر خشن را انتخاب می کند. علاوه بر این، آخرین صحبت بین دو مرد روی صندلی منطقه تفریحی اساساً ترتیب او را کاملاً محو میکند، وقتی او درک میکند که شخصیت لوست چگونه تیراندازی را تجربه میکند. او بدش نمی آید که دلبند برای او بیاید، او به دنبال طلا رفت و غیره. او ممکن است دوست یا یکی از اعضای خانواده اش را از دست نداده باشد، با این حال او عملاً معادل شخصیت کریش را صمیمانه و حرفه ای تحمل می کند.
با این حال، «روانچ» جزو 5 فیلم غیرانگلیسی محبوب من در سال 2008 نیست. من در واقع ساعت را پیشنهاد می کنم. صحنه دزدی کاملاً حاشیهای است و یکی از برجستهترین عکسهای فوری فیلم سال 2008 است که این دو مرد با یکدیگر برخورد میکنند. به طور غم انگیز، تعداد بسیار کمی صحنه های استثنایی واقعی وجود دارد و صرف نظر از اینکه آیا اسپیلمن به طور قانع کننده ای در مورد پاسخ های شخصیت ها و حالات عمیق توضیح می دهد، در برخی موارد احساس می کند که فیلم به سادگی به تعویق می افتد. این به هیچ وجه فیلم وحشتناکی را شکل نمیدهد، اما به همان اندازه که ممکن است عالی نیست.
دانلود فیلم Revanche 2008 دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
برای نیم ساعت ابتدایی روانچه، انتظار چیز دیگری غیر از پایان آن را داشتم. در ابتدا، Revanche به من کمک کرد تا یک فیلم فاسبیندر را با شخصیت های بد و ناراحت کننده ای که علیه یکدیگر توطئه می کردند به یاد بیاورم. این توطئه با انتخاب الکس (یوهانس کریش)، یک سرایدار با سن متوسط و خواهان یک خانه بد شهرت در وین، برای دزدی از بانک برای رسیدگی به تعهدات معشوقهاش تامارا (ایرینا پوتاپنکو)، خاتمه مییابد. فاحشه اوکراینی دزدی به طرز شگفت انگیزی بدتر می شود، با یک افسر پلیس که به سمت خودروی حرکت شلیک می کند و به طور تصادفی تامارا را می کشد. الکس وسیله نقلیه را به سمت روستای آزاد میراند و آن را نزدیک مزرعه قدیمی و شلخته پدربزرگش میگذارد.
الکس با پدربزرگش (یوهانس تانهایزر) نقل مکان میکند و روزهای خود را با بریدن و جدا کردن چوب برای سوخت میگذراند. بارها و بارها، بازوهای قوی او را میبینیم که کندهها را به یک اره برقی بزرگ و دوربرگردان فشار میدهد. او با هدف نهایی برای شکست دادن درد سرسام آور و مسئولیتی که به خاطر درگذشت دوست دخترش احساس میکند، به کار خود معطوف میشود. الکس سعی می کند به یک فرد کاملاً واقعی تبدیل شود و در برخورد با دیگران احمق و نامفهوم است. دیگران، در هر صورت، ناپدید می شوند. سوزان (اورسولا اشتراوس) خانمی که در نزدیکی زندگی میکند، به ملاقات پدربزرگ میرود، او را ترغیب میکند که آکاردئون خود را بنوازد و با او به کلیسا میرود. دیدگاه ناظر اما در ابتدا از دیدگاه شخصیت ها نیست. رویکرد رئیس گوتز اشپیلمن تا حدودی شبیه رویکرد مولکول اگویان است. همسر سوزان، رابرت (آندریاس دیزایر)، پلیسی است که به طور تصادفی به تامارا شلیک کرد و او را کشت. او و سوزان باید بچههای جوانی داشته باشند، اما او نمیتواند به دلیل موانع او باردار شود. او تقریباً به اندازه الکس از عبور تامارا مضطرب است و مه آلودترین تصور را در مورد اینکه چطور ممکن است وقتی روی لاستیک ها تمرکز می کرد از شیشه عقب ماشین شلیک کرده است، ندارد.
بدون نیاز، الکس با سوزان و رابرت ارتباط برقرار می کند و قدم به قدم متوجه می شود که چه اتفاقی برای آنها می افتد. سوزان از او برای سکس استقبال می کند، زمانی که نیمه بهترش کار می کند، شاید اعتماد داشته باشد که ضروری بودن واقعی او به او قدرت می دهد که به آن فکر کند. هم در میان الکس و سوزان روی میز آشپزخانه و هم قبل از آن در فیلم Revanche و از همه خوشایندتر، در میان الکس و تامارا زیر دوش، مقاربت های شبیه سازی شده صریح، اما نه زشت، وجود دارد. الکس نیز در حالی که رابرت را برای دویدن روزمره خود میرود تجربه میکند و میداند که پلیس هر چند در مورد مرگ تامارا نگران است. سوزان از الکس باردار می شود و او را به رمز و راز سوگند یاد می کند. زندگی ادامه دارد. «روانچه» به زبان آلمانی اهمیت فرصتهای اضافی و همچنین انتقام را میپذیرد.
این طرح کلی با عظمت ثابت بازیگری و عنوان فیلم سازگاری ندارد. کارها همه به شیوهای انجام میشوند که هم معتبر و هم بیوقفه آشکار شوند. علیرغم این واقعیت که شباهت های کم عمقی در بین فیلم های رمانچه و نوآر دهه چهل و پنجاه وجود دارد، دیدگاه آنها کاملاً متفاوت است. در روانچه، ما تأثیر خیرهکنندهای را که یک قتل بر روی افراد اساساً خوب میگذارد، میبینیم و احساس میکنیم.
دانلود فیلم Revanche 2008 دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
«روانچه»، کاندیدای اتریش در سال 2009 برای بهترین فیلم با گویش ناشناخته، یک چیلر ستون فقرات سازمان یافته و در عین حال نامنظم است. که به عنوان یک بررسی تا حدی نفرت انگیز از بی احترامی انسان شروع می شود، به یک سواری هیجان انگیز و هیجان انگیز تبدیل می شود که مستحق تماشای مجدد است. مقالهنویس/رئیس گوتز اشپیلمن خود را با حضور واقعی در منطقه محلی و شرکتکنندگان فیلم آشنا میکند تا راوی فوقالعادهای باشد و در کار خود متخصص باشد.
«روانچ» فیلمی سست و عمدی است، شبیه به شخصیت اصلی آن الکس (یوهانس کریش)، که تصمیم می گیرد با معشوقش، تامارا (ایرینا پواپنکو) پول پس انداز را غارت کند. تامارا برای تجارت فحشا و دور از دلال محبت خود، کونسی (هانو پوشل) نیاز دارد و الکس زیر آب گیج می شود و در فاحشه خانه کونسی به عنوان محافظ کار می کند. او دوست ندارد ببیند کونسی این اقدامات را روی خانم هایش انجام می دهد. با وجود نقشه الکس، دزدی بد رخ می دهد، و در حالی که از صحنه دور می شود، پلیس رابرت (آندریاس دیزایر) شلیک می کند-- هیچ چیز را نگه نمی دارد، اما در عوض تامارا را می کشد.
تامارا بیشتر از عزیزش، فاحشهساز، الکس، با واقعیت مرتبط است. او تماماً سخت گیر و سخت صحبت است - با این حال سختی سطح به سادگی مقاومت ضعیفی در برابر نوع بشر اساسی او است. در ادامه فیلم، پلیس، رابرت و نیمه بهترش معرفی می شوند. اورسولا اشتراوس، به عنوان همسر، تصویری باشکوه از بانویی ارائه میکند که پرحرفیهای تمرینشدهاش فقط یک حواسپرتی است - نیروهای محرک و احساسات کسلکنندهاش را استتار میکند. شمارندههای بین این افراد بهطور غیرمحسوس و بهصورت دوربرگردان رشد میکنند، برخلاف هر نوع اوج بنگ. شخصیت ها شخصا مورد توجه قرار می گیرند. فعالیتهای آنها معمولاً بیشتر از حرفهایشان میگویند. در پایان چند شخصیت متوجه می شوند که چگونه همه در این پازل هیولا فرو می روند. وقتی رابرت و الکس با هم ملاقات می کنند، فیلم کاملاً تغییر می کند. فقط یکی از آنها می داند چه خبر است. گردهمایی آنها کاملاً جهت فیلم را تغییر می دهد.
اگرچه فیلمنامه او در گفتمان ناچیز است، اما اسپیلمن سرگرمی های خود را به نمایشگاه های غنی راهنمایی می کند. تحقیقات درباره افسردگی و ایده اتفاق توسط یک داستان تکان دهنده بادوام پوشش داده می شود که همکاری های معقول و اغلب شگفت انگیز افراد را برجسته می کند. با توجه به اینکه شخصیت های آنها اغلب غیرقابل تعارف، ناتوان و کاملاً انسانی هستند، از این سرگرمی ها چیزهای زیادی خواسته می شود. این افراد بدون اینکه بدانند زندگی خود را ملاقات می کنند. در «روانچ»، که در انگلیسی به عنوان «انتقام» رمزگشایی میشود، شرایط در حال توسعه از نظر اخلاقی پیچیدهتر میشود.
«روانچ» به معنای حرکت با سرعت آهستهتر است، که اجازه میدهد تا به این موضوع توجه شود. جمعیت - با این حال ممکن است در مواردی از "مشت" بیشتر برای بالا بردن چیزها استفاده کرده باشد. در تمام طول فیلم، اشپیلمن کنترل دقیق داستان خود را حفظ میکند، عکسهای فوری از تنش میسازد، عناصر را در فضایی بسیار کوچک جابهجا میکند، و به ما وارونگی فرضیاتی میدهد که به طور کلی، اجتنابناپذیر به نظر میرسند.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر ابتدا وارد اکانت خود شوید.