در برکه ای متروک، راهبی پیر به همراه پسری جوان در قلعه ای شناور زندگی می کند. مخاطب در بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار شاهد گذر فصل ها و سال های زیادی است.
در دیری که روی دریاچه ای شناور است، پسربچه ای زیر نظر راهب بودایی پیری آموزش می بیند. سال ها می گذرد و پسر بچه، که حالا راهبی هفده ساله شده به دختر بیماری که مادرش او را به معبد آورده، دل می بازد و در پی دختر می رود. سال ها بعد راهب که سی سال از عمرش گذشته، از چنگ قانون می گریزد و به معبد پناه می برد؛ چون به خاطر دختر – که او را ترک کرده – مرتکب قتل شده است. اما پلیس او را دستگیر می کند. چند سالی دیگر نیز می گذرد و همان راهب، حالا چهل و خرده ای ساله، به دیر باز می گردد…
در دیری که روی دریاچه ای شناور است، پسربچه ای زیر نظر راهب بودایی پیری آموزش می بیند. سال ها می گذرد و پسر بچه، که حالا راهبی هفده ساله شده به دختر بیماری که مادرش او را به معبد آورده، دل می بازد و در پی دختر می رود. سال ها بعد راهب که سی سال از عمرش گذشته، از چنگ قانون می گریزد و به معبد پناه می برد و ...
بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار به کارگردانی کیم دوک-کی محصول سال 2003 کره جنوبی می باشد. که تاکنون بیش از 14 جایزه از جشنواره های معتیر بین المللی در یافت کرده است.در بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار یک پسر توسط یک راهب بودایی در یک معبد شناور، که از همه چیز جدا بوده بزرگ شده است که در آن سال ها مانند فصل ها گذر می کنند.
پسری توسط یک راهب بودایی در معبدی شناور جدا شده پرورش داده می شود ، جایی که سالها مانند فصول می گذرد.
داستان فیلم درباره پسر بچه ای هست که توسط یک راهب بودایی در یک معبد، منزوی بزرگ شده و...
یه پسربچه زیر نظر راهب پیری آموزش میبینه؛ سالها میگذره و اون پسر که حالا راهبی 17 ساله شده، برمیگرده و ...
در بحبوحه بیابان کره ، یک استاد بودایی با صبر و شکیبایی با تجربه و تمرینات بی پایان پسری جوان را بزرگ می کند تا با خرد و شفقت بزرگ شود. به محض این که مردمک شهوت جنسی خود را کشف می کند ، به نظر می رسد او برای زندگی تعمق ناپدید می شود و عشق اولی خود را دنبال می کند ، اما به زودی نتوانسته است با دنیای مدرن سازگار شود ، به جرم جنایتدر بحبوحه بیابان کره ، یک استاد بودایی با صبر و شکیبایی با تجربه و تمرینات بی پایان پسری جوان را بزرگ می کند تا با خرد و شفقت بزرگ شود. به محض این که مردمک شهوت جنسی خود را کشف می کند ، به نظر می رسد او برای زندگی تعمق ناپدید می شود و عشق اولی خود را دنبال می کند
در میان سرزمینهای دورافتاده کره,یک استاد بودایی پسری جوان را با شفقت و مهربانی و با تمرینهای بسیار بزرگ می کند.او در پی اولین عشقش می رود اما بعد از وارد شدن به دنیای مدرن به خاطر جرمی به زندان می رود و پس از مدتی نزد استاد خود بازمی گردد...
دانلود فیلم Spring, Summer, Fall, Winter... and Spring 2003 (بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
در «بهار، تابستان، پاییز، زمستان ... و بهار»، کیم کیدوک، کارگردان کرهای جنوبی که فیلمهای گذشتهاش اغلب با خشونت همراه بودهاند، یک چهره کامل را به تصویر میکشد.
بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار شعری است شبانی درباره تغییر فصول و تاملی در چرخه زندگی. در محیطی آرام و جاودانه از معبدی شناور بر فراز دریاچه ای ساخته دست بشر در جنگل، احاطه شده توسط مناره های کوهستانی که صومعه را از نگرانی های دنیوی جدا می کند، یک راهب پیر به شاگرد جوان خود حکمت بودا را در طول فصول متعدد زندگیشان می آموزد. زندگی می کند.
اما اجازه ندهید عرفان فیلم شما را فریب دهد: این محصول کره جنوبی/آلمانی در اینجا سر و صدای جشنواره ایجاد کرده است. Sony Pictures Classics در هفته دوم این عکس را به تصویر کشید. از آنجایی که برای ورود کره جنوبی به رقابت فیلم خارجی اسکار انتخاب شده است، «بهار» باید به یک خانه هنری در آمریکای شمالی تبدیل شود.
بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار در پس زمینه این صومعه شناور، تنها مجموعه تصویر، زندگی یک راهب کودک و اربابش را در چهار فصل مختلف از زندگی آنها دنبال می کند. کیم این اپیزودها را با اصول بودایی آمیخته است، که مهربانی را نسبت به همه اشکال زندگی و هدف آرامش درونی آموزش می دهد. با این حال، جهان در خلوتگاه آرام نفوذ می کند و لذت ها و رنج های زندگی را به همراه دارد.
پسر کوچکی (سئو جائه کیونگ) زیر نظر راهب پیر (اوه یونگ سو) متوجه میشود که ظلم او چه غمهایی میتواند ایجاد کند. در نوجوانی، پسر (کیم یانگ مین) وقتی یک زن جوان (ها یئو جین) وارد زندگی او می شود، قدرت عشق و شهوت را تجربه می کند. او با پشت برگرداندن به گوشهنشین، به دنیای انسان میپیوندد تا سالها بعد، با خشم و وحشت، زمانی که نیاز شدید او به مالکیت به قتل تبدیل شده است، بازگردد. قبل از اینکه پلیس بتواند او را دستگیر کند، اربابش می بیند که توبه قلب و روح او را از هر نفرت پاک کرده است.
در زمستان، راهب پیر، دفن خاکسپاری خود را درست می کند. سپس شاگرد او که اکنون مردی بالغ شده است (با بازی خود کارگردان) به حرم دوران جوانی خود باز می گردد. او به دنبال آرامش و آرامش است تا بتواند به سرنوشت خود جامه عمل بپوشاند. هنگامی که زنی یک نوزاد پسر را به معبد می آورد، راهب سفری برای کفاره انجام می دهد تا مجسمه ای مقدس را روی قله کوه یخ زده قرار دهد. اکنون او آماده است تا یک راهب جدید را تربیت و آموزش دهد.
بیشتر فیلم غرق در عرفان بودایی است. هر یک از پنج قسمت دارای یک حیوان متفاوت است - یک سگ، یک خروس، یک گربه، یک مار و در نهایت یک لاک پشت. کیم کی دوک برای هر فصل تغییرات آب و هوا و رابطه انسان با طبیعت را مشاهده می کند. بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار بر قدرت مراقبه تاکید می کند و در قسمت مربوط به قاتل که به دنبال روشنگری است، نیاز به اجرای سوترا برای پاک کردن قلب از هرگونه حسادت و خشم است.
کیم کیدوک دیالوگها را به حداقل میرساند و عملاً در یک قطعه دو شخصیتی ساده عمل میکند. طنز به طور ارگانیک به دست می آید و اغلب منجر به خنده های صمیمانه می شود. کیم کی دوک با حمایت یک گروه تولید فوق العاده کره جنوبی/آلمانی، کنترل کامل مواد، ریتم و لحن آن را در دست دارد.
بهار - کودک راهب زندگی حیوانات را از روی بی گناهی می گیرد
یک راهب کودک سنگی را به پشت ماهی می بندد. همان بدبختی در انتظار قورباغه و مار است. راهب کودک در جستجوی ماهی و قورباغه به عنوان مجازاتی که راهب پیر برای او تعیین کرده، در جوی آب پرسه میزند.
تابستان - پسر راهب عاشق وسواس یاد می گیرد راهب اکنون 17 سال دارد. دختری برای بهبودی به آرامگاه تنهایی می آید. دیری نپایید که احساسات گرم نسبت به دختر در دل پسر جوانه می زند. موج آنها در آب تبدیل به یک عمل عشقی می شود.
پاییز - راهب جوان در عذاب بدخواهی پسر جوانی در سی و چند سالگی پس از ارتکاب قتل به گوشه نشین کوهستانی بازمی گردد. راهب پیر با شلاق زدن به مرد جوانی که در مقابل مجسمه بودا اقدام به خودکشی می کند. راهب پیر به او دستور می دهد تا پرانجا-پارپامیتاسوترا را حکاکی کند، در همین حال او آرامش را در قلب خود می یابد.
زمستان - راهب بالغ در روزهای روشنگری راهب، که اکنون در بلوغ کامل خود است، قدم های خود را به سمت خلوتگاه متروکه باز می کند. در کوه ها. زنی با روبنده با نوزادی از آرامگاه دیدن می کند. او بچه اش را رها می کند و فرار می کند.
و سپس بهار - کودک راهب دیگری: چرخه چهار فصل راهب پیری که با راهب کودک دیگری زندگی می کند، اوقاتی آرام را در آرامگاه می گذراند... دایره زندگی ادامه دارد.
Kim Gi-deok(b) به خاطر ساختن فیلمهایی که شامل فیلمهایی هستند که تماشای آنها اغلب دشوار است، شناخته شده است. کیم در هشت اثر قبلی خود که شامل «سوم (جزیره»)، «نپون نامجا (پسر بد)» و اخیرا «هانسون (گارد ساحلی)» میشود، موضوعات بحثبرانگیز و دردناکی را مطرح کرده است. زندگی یک فاحشه، رابطه عشق و نفرت یک زن و یک دلال محبت که او را می رباید، و یک سرباز کم کم دیوانه می شود.
کیم برای فیلم جدیدش "Bom Yorum Kaul Kyoul Kurigo Bom (بهار تابستان پاییز زمستان... و بهار" می گوید که سعی کرده است سرعت و نگاه فیلم هایش را تغییر دهد و متفاوت نشان دهد. سمت خودش کیم پس از نمایش مطبوعاتی گفت: «احساس میکنم زندگیام را با عجله سپری کردهام، بنابراین میخواستم کمی سرعتم را کم کنم و فیلمی مثل این بسازم».
بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار زندگی یک راهب بودایی را نشان می دهد که از یک یتیم جوان به یک راهب بالغ تبدیل می شود. کیم از گذر فصول برای موازی کردن رشد راهب و تجربیات اشتیاق، حسادت و خشم او استفاده میکند.
با یک بازیگر کوچک، تمام «بهار» در داخل و اطراف معبدی در چوسانجی اتفاق میافتد. دریاچه واقع در پارک ملی کوه چووان، استان کیونگ سانگ شمالی. یک مجموعه 30 تنی که به طور خاص برای فیلم ساخته شده است، معبد مانند یک قایق سرگردان روی دریاچه شناور است و فقط با یک قایق کوچک قابل دسترسی است.
با ساخت معبد و تدارکات فیلمبرداری روی آب کیم می گوید افراد زیادی پشت بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار بودند که آن را ممکن کردند. او میگوید: «آنها چیزی ساختند که به نظر میرسید نمیتوان کار کرد.
از معبد شناور برای نشان دادن سرعت تغییر زندگی، روشی که میتوان از خواب بیدار شد، استفاده شد. و دریابید که شرق به غرب و غرب به شرق تبدیل شده است، این کنایه از زندگی.
"بهار" همچنین نشان می دهد که کیم برای اولین بار به عنوان یک بازیگر ظاهر می شود. کیم راهب مسنتر را در صحنههای زمستانی فیلم به تصویر میکشد، نقشی که او در ابتدا برای بازیگر کهنهکار آن سونگ کی یا محقق و فیلسوف مشهور کیم یونگ اوکی تصور کرده بود. هر دو به دلیل تضادهای برنامه در دسترس نبودند.
بعد از اینکه کیم تصمیم گرفت خودش نقش را ایفا کند، نقشی را که قبلاً از نظر فیزیکی سخت میگرفت، ایفا کرد که شامل مراقبه در دمای انجماد بود، حتی بیشتر. در یک صحنه، کیم از یک کوه شیب دار بالا می رود که یک سنگ بزرگ به کمرش بسته است در حالی که مجسمه سنگی بودا را با هر دو دستش حمل می کند، چیزی که او اعتراف می کند که از بازیگر دیگری نمی خواهد انجام دهد.
یک کاتولیک متعهد _ کیم در مقطعی از زندگی خود به طور جدی به کشیش فکر می کرد _ کارگردان می گوید که بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار تا حدی ناشی از رابطه او بین ارزش های مذهبی خودش و فرهنگ اطرافش بود.
''همه کره ای ها در محاصره بودیسم زندگی کرده اند و فرهنگ بودایی پایه و اساس آن است که ما آن را تصدیق و می پذیریم.
و اگرچه تغییر فصل ها در فیلم Spring, Summer, Fall, Winter... and Spring برای نشان دادن زندگی یک راهب است. کیم میگوید که چرخه زندگی را به طور کلی منعکس میکند.
"اگر میتوانستیم درس زندگی را از بهار به خاطر بسپاریم، آنها را تکرار نمیکردیم، اما مانند زمستانی که میپوسد." برگ می زند و بر همه چیز یخ می زند، مانند الگوهای فصول، الگوهای ما در زندگی باعث می شود اشتباهات گذشته خود را فراموش کرده و تکرار کنیم.
"این نه تنها یک ایده بودایی بلکه یکی از حقایق زندگی است."
دانلود فیلم Spring, Summer, Fall, Winter... and Spring 2003 (بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
"بهار، تابستان، پاییز - (یا پاییز، اگر بخواهید) - زمستان ... و بهار، همانطور که از عنوان باید پیداست، افسانه ای است که در حافظه پنهان "چرخه زندگی" بسیار ساده ساخته شده و در عین حال بسیار روان است. پیچیدگی در عین حال هم بهعنوان حماسهای اپیزودیک مربوط به دوران بلوغ درباره تلاش مادامالعمر یک مرد برای آرامش و تعادل درونی، و هم بهعنوان نوع تازهای از مطالعه شخصیت که در آن اعمال و رفتارهای فیزیکی بیشتر از کلمات مورد توجه قرار میگیرد، شگفتانگیز است. دیالوگ در اینجا بسیار کم است، با این حال دو شخصیت کلیدی هنوز عمق شگفت انگیزی را نشان می دهند - هر اشک و قطره عرق ظریفی اضافه می شود - و من خودم را کاملا درگیر آن دیدم. تنظیمات پسزمینه بهاندازه تنظیمات پسزمینه بسیار زیبا هستند، و سرعت فیلم تدریجی و متفکرانه است، در حالی که هنوز جایی برای بارشهای خفیف درام و تعداد انگشت شماری از لحظات دلخراش و حتی دلخراش باقی میگذارد که جنبه خشنتر زندگی را به تصویر میکشد. ، اما هیچ چیزی از احساس آرامش کلی شما کم نمی کند. نتیجه یک تکه منحصربهفرد از زندگی و الهام است، و کلاهی به کیدوک کیم برمیدارد.
بهطور کلی، همه چیز به اندازهای مبهم باقی میماند که ما بینندگان بتوانیم نتیجهگیریهای شادمان را بگیریم، و بنابراین سرشار از تمام آن جزئیات جزئی کوچک که تصویر بزرگتری را ایجاد می کند که می توانید ساعت ها صرف ارزیابی آنها تا آخرین سایه آبی کنید و همه چیز را برای همه نمادها و مفاهیم انتزاعی که ممکن است تجسم می کنند تجزیه و تحلیل کنید. این یکی از آن تلنگرهایی است که برای افراد مختلف معانی متفاوتی دارد، حدس میزنم. من شخصاً به اندازه کافی خوشحال خواهم شد که آن را در سطح ارزش اسمی مستقیم خود بگیرم - همه چیز همان چیزی است که هستند، آنجا هستند زیرا آنجا هستند، و آنچه شما می بینید دقیقاً همان چیزی است که به دست می آورید. تمام نمادهای ممکن را کنار بگذارید و هنوز هم یک پیشنهاد کاملاً مؤثر در مورد آزمایش ها و پیروزی های زندگی یک مرد است. و بله، این زندگی خاص به اندازه کافی پیچیده است، بدون آن همه معانی تلخ.
مجموعه در حال تغییر انسان مقدس از همراهان حیوانات احتمالا بهترین نمونه است. ما همیشه در فصول مختلف با یک توله سگ، مرغ، گربه، مار یا لاک پشت پشت سرمان می گذریم و بینندگان می توانند یک صفحه پیام کامل را پر کنند و بحث کنند که آیا جنبه های مثبت یا منفی قهرمان داستان ما قرار است نماد آنها باشد. - مرغ شهوت و گستاخی، و توله سگ جهل جوانی، گربه بیکار بودن، و غیره.
اما واقعاً، گونه دقیق آنها، در بیشتر موارد، بسیار اتفاقی است - دلیل آنها برای حضور در آنجا نیازی نیست چیزی پیچیده تر از تاکید بر زمان و تغییراتی که در پی دارد باشد. یک حیوان متفاوت با هر "فصل" جدید، تغییر زمان را از آخرین بازدید ما از معبد نشان می دهد. همچنین توجه داشته باشید که مار دقیقاً زمانی که مرد مسن تر می رود به صحنه می رسد (شما واقعاً برای پیروی از این روش نیازی به آشنایی با شیوه های بودایی ندارید، اگرچه ممکن است دانستن این موضوع مفید باشد که ظاهراً این در واقع یک خود سوزی ثابت است. تشریفاتی که با دانستن لحظه دقیق مرگ شما از قبل انجام می شود، و نه خودکشی به هیچ وجه) در یک قاب مثبت نشان داده می شوند). با توجه به آن، آیا پذیرفتن این احتمال که چهار نفر باقی مانده نیز می توانند روح تناسخ ساکنان سابق معبد باشند، وسوسه انگیز نیست، هر که باشند؟ این تصور خیلی بیشتر از مرغی که به خاطر اشتیاق داغ یا هر چیز دیگری ایستاده است مرا راضی می کند.
سپس زن مرموزی است که با پارچه ای که صورتش را پوشانده به معبد می رسد. و این تمام چیزی است که او واقعاً هست - زنی مرموز که با پارچه ای که صورتش را پوشانده به معبد می رسد. هویت دقیق او فاش نشده است، و نه باید فاش شود. و ما واقعاً هیچ وسیله ای برای حل آن نداریم، پس چرا نگران آن باشیم؟ با این حال واضح است که او یک فرد ناامید است که در شرایط سختی قرار دارد که مجبور می شود هویت واقعی خود را پنهان کند و راه را با پسرش ترک کند، و ما هنوز می توانیم او را در این مورد احساس کنیم.
به طور خلاصه، بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار همان چیزی است که شما از آن می سازید، و کم و بیش ناگفته نماند که تنها در صورتی تبدیل به یک پازل پیچیده می شود که آن را بسازید.
جستجوی شخصی من برای آرامش درونی همچنان ادامه دارد، اما نیازی به این نیست که بگو، بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار 103 دقیقه زیبای گریز و سعادت را برای من فراهم کرد.
دانلود فیلم Spring, Summer, Fall, Winter... and Spring 2003 (بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
فیلم "بهار، تابستان، پاییز، زمستان و بهار" (2003) به کارگردانی کی دوک کیم، یک شاهکار واقعی است که ایده های فلسفی مانند چرخه زندگی و دلبستگی به اشیا و افراد را پوشش می دهد. بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار مراحل مختلف زندگی راهب جوان را نشان می دهد که توسط یکی از بزرگترها بزرگ شده است. در تمام صحنه ها، آنها در معبدی زندگی می کنند که در وسط دریاچه قرار دارد و اطراف آن را کوه ها و پرورش دهندگان احاطه کرده اند. در صحنه اول (بهار)، پسر سنگی را به ماهی، قورباغه و سپس به مار بست. انگیزه او برای انجام این کار به وضوح نشان داده نشده است و مطمئن نیستم که او عمداً خواسته به آنها آسیب برساند. او بسیار جوان بود و به احتمال زیاد این کار را انجام داده است زیرا برای او جالب و شگفت انگیز است. با این حال، اعمال ما نباید به زندگی دیگران آسیب برساند. راهب بودایی عمل او را دید و با بستن سنگ بزرگتر به پشت شاگردش را به سختی مجازات کرد. او می خواست به او درس بدهد و گفت که باید همه حیوانات را از سنگ رها کند و اگر کسی مرده است، "سنگ را تا آخر عمر در قلب خود حمل می کنید" (م. 16:08). ماهی و مار مرده بودند. حالت چهره مرید در این لحظات بی ارزش و بسیار احساسی بود. من فکر می کردم که او ممکن است برای زندگی ضربه روحی داشته باشد. برای من مشخص نبود که چرا معلم به این حیوانات کمک نکرد. همه چیز را دید و کاری نکرد. امیدوارم راه های دیگری بیابد تا بدون آسیب رساندن به حیوانات و روانشناسی شاگرد به او درس بدهد. در لحظه دوم (تابستان)، مرید با دختر جوانی آشنا می شود و عاشق او می شود. او تصمیم می گیرد به دنبال او برود و رهبانیت را کنار می گذارد. استادش گفت: شهوت میل به تصاحب را بیدار می کند و قصد قتل را بیدار می کند. (م. 47:38). حق با او بود، در پایان شاگرد او را به دلیل تمایل او به بودن با مرد دیگری کشت. این لحظه نشان می دهد که هیچ چیز برای همیشه نیست، عشق، آرزو، احساسات، مردم همه موقتی هستند و به زودی همه ما را ترک می کنند. در لحظه سوم (پاییز)، مرید پس از قتل فرار می کند و به معبد منزوی نزد معلم بودایی خود باز می گردد. فیلم در این سناریو سوال مهم دیگری را مطرح می کند. راهب بودایی به شاگردش گفت: "گاهی باید چیزهایی را که دوست داریم کنار بگذاریم. آنچه شما دوست دارید، دیگران نیز دوست خواهند داشت!" (57:34-57:41 متر). ما نمی توانیم بر احساسات و خواسته های دیگران تأثیر بگذاریم. وقتی چیزی یا کسی را میخواهیم، احساسات ما را تحت تأثیر قرار میدهند و به فکر عقلانی نمیرویم. در نتیجه، میل به وسواس تبدیل می شود و در این لحظه وسواس تبدیل به کشتن شخصی می شود که او دوستش داشته است. همانطور که راهب بودایی فرض میکرد، همه چیز موقتی است و ما نمیتوانیم خواستههای دیگران را کنترل کنیم، و حتی گاهی اوقات نمیتوانیم خواستهها و احساسات خود را کنترل کنیم. بهترین راه در چنین مواقعی این است که خواسته ها و عزیزانمان را کنار بگذاریم، به خصوص وقتی که دو طرفه نباشد. زمانی که راهب بودایی تصمیم به خودکشی گرفت، من به وضوح پایان قسمت را درک نمی کنم. من چند فرض داشتم: او می خواست به دلیل تحصیلات ضعیفش برای شاگردش کفاره بدهد یا شاید می خواست بدن و همه چیزش را آزاد کند. سپس، او به مار تناسخ یافت. تناسخ یکی از مفاهیم مهم در بودیسم است. در قسمت چهارم (زمستان)، مرید پس از زندان به معبد باز می گردد و دوباره راهب می شود. سنگ را بست و با این سنگ به بالای کوه رفت. دلیل احتمالی این است که او می خواست احساس گناهی را که در ابتدای زندگی اش، زمانی که سنگ ها را به حیوانات می بست، رها کند. من فکر می کنم این احساس گناه تا این لحظه او را در تمام زندگی اش آزار می داد. در ابتدای این قسمت، زن کودک را در معبد رها کرد. مونک تصمیم گرفت فرزندی را به عنوان راهب بزرگ کند. قسمت بعدی که بهار نام دارد یکی از مهم ترین قسمت های فیلم است، زیرا چرخه ای بودن زندگی را نشان می دهد. کودک در ابتدای فیلم کارهای مرید را تکرار می کند، اما به جای بستن سنگ به حیوانات، سنگ ها را در دهان آنها می گذارد. این نشان می دهد که همه چیز در زندگی تکرار می شود. تنها کاری که می توانیم انجام دهیم این است که به دیگران کمک کنیم اشتباهات ما را تکرار نکنند. من بسیار کنجکاو هستم که بدانم راهب چگونه تصمیم می گیرد که شاگرد جدید را آموزش دهد. آیا او همان روش معلم بودایی خود را انتخاب خواهد کرد یا روش دیگری؟! ما می توانستیم به دیگران کمک کنیم تا زندگی شایسته ای داشته باشند. در موارد دیگر، همانطور که مضمون آن نشان می دهد، همه چیز در این زندگی تکرار می شود و بهار دوباره آغاز می شود. در بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار همه چیز را دوست داشتم: محتوا، موسیقی متن، بازیگری، طبیعت، حیوانات. دیدن برخی مفاهیم و عناصر بودیسم در زندگی شاگرد جالب بود. به همین دلیل امتیاز من به بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار 10/10 است.
دانلود فیلم Spring, Summer, Fall, Winter... and Spring 2003 (بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
این داستان از چرخه زندگی یک راهب بودایی و یک شاگرد که تقریباً در انزوا در یک بتکده شناور در وسط یک دریاچه زندگی می کنند به زیبایی فیلمبرداری شده است. تصاویر و موسیقی حال و هوای متمایزی ایجاد می کند - صحنه های شاگرد در حال انجام تای چی (؟) روی برف و یخ شاعرانه است. اما من با داستان چند مشکل واقعی داشتم.
اول، چند نگرانی فنی. بسیاری از صحنه ها ساختگی یا غیرقابل باور به نظر می رسید. مثلا وقتی راهب پیر سنگ را روی کودک خوابیده می بندد، آیا می توان باور کرد که بچه بیدار نشود؟ یا اینکه او در طول شب متوجه بار جدید خود نمی شود؟ فضای داخلی بتکده بسیار پراکنده بود، اما هیچ نقطه پایانی از آن بیرون نمی آمد: طناب، سنگ، اسکنه یخ، لباس، رنگ و غیره. در وسط اتاق خالی هر بار که کسی احساس می کرد موظف است از آن عبور کند، در حالی که راه رفتن در اطراف آن بسیار آسان تر بود، من را عصبانی می کرد. این افراد چگونه امرار معاش می کردند؟ در اندیشیدن به صحنه ای که شاگرد در طناب با شمعی که زیر تکیه گاه می سوزد از سقف آویزان شده است، به این فکر کردم که مکانیک این کار چه بوده است. راهب پیر بسیار ضعیف به نظر می رسید، آنقدر ضعیف بود که شاگرد را ببندد و چند فوتی به هوا ببرد. و چه چیزی طناب را از سقف نگه می داشت؟ اون بالا قرقره ای بود؟ چگونه طناب به تکیه گاه سقف آن چسبانده شد؟ آن قوطی آلومینیومی از کجا آمده بود که پلیس به آن تیراندازی می کرد؟ این تنها موردی بود که تا به حال زیبایی بکر دریاچه را خدشه دار کرد، و در زمان مناسب. و راهب پیر توانست در اولین تلاش سنگی را تکان دهد و به آن ضربه بزند؟ و اتفاقاً همان موقع یک سنگریزه کوچک در دست داشت؟ نقاشی کردن همه آن شخصیت های حک شده با دم گربه ای به یک گربه صبور قدرتمند نیاز دارد. و آن همه رنگ های رنگی از کجا آمده اند؟ سوراخی که شاگرد روی یخ ایجاد کرد، آنقدر بزرگ نبود که زن از آن بیفتد. و به همین ترتیب.
اکنون که با برخی از دغدغههای کوچک یک لفظگرا مواجه شدهام، میتوانم به آنچه در این داستان واقعاً مرا آزار میدهد ادامه دهم. به نظر می رسد پیام کلی این است که منزوی کردن خود از جامعه راهی به سوی یک وضعیت بالاتر است. حتی اگر این درست باشد، به نظر یک هدف خودخواهانه است. بسیار چالش برانگیزتر و مفیدتر رسیدن به تعادل در میان هرج و مرج است که در جهان زندگی می کند. راهب پیر این کلمات را به زبان می آورد: "شهوت میل به تصاحب را بیدار می کند. و این باعث بیدار شدن قصد قتل می شود"، گویی برای بیان بینش عمیقی. با این حال، این فرد نادری است که شهوت را تجربه نکرده است، اما تنها درصد کمی از آنها قصد کشتن دارند. این سخنان مرد خردمند آشکارا نادرست به نظر می رسد. اما در متن بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار کلمات اهمیت بالقوه نگران کننده تری دارند. شاید ورود کلمات آنچنان برای شاگرد سنگینی می کرد که تلقین های کاشته شده در ذهن بر عمل تأثیر می گذاشت. درس هایی که استاد ارائه می کرد بسیار خشن به نظر می رسید. اگر قرار بود با بستن سنگ به مار، مار بمیرد و مار بمیرد، بچه باید تا آخر عمر آن بار را با خود حمل کند؟ گفتن به یک بچه بی گناه چه حرف دردناکی است. اگر در کودکی یک فوق اخلاق گرا داشتم که هر حرکت من را دنبال می کرد، مانند این بچه، دیوانه می شدم. من کتک زدن سادومازوخیستی را آزاردهنده و دفع کننده یافتم. و تکلیف پرستش شمایل چیست؟ من فکر می کنم که امر مقدس در ذهن است نه در اشیاء فیزیکی؟ اگر قرار بود همه آموزه های استاد را جذب کنند، نژاد ما به زودی از بین می رفت زیرا به نظر می رسد به هر قیمتی از رابطه جنسی اجتناب شود. دریافتهام که یک روز شدید فعالیت خستهکننده واقعاً باعث خستگی میشود، همانطور که شاگرد این کار را انجام داد، اما به نظر نمیرسید که هرگز راهی به سوی کاتارسیس و آرامشی باشد که شاگرد پس از مصیبت خود تجربه کرد. و ارباب می تواند با اشاره قایق خالی به او اشاره کند یا به زور ذهن مانع پارو زدن دو مرد نیرومند شود؟ به من استراحت بده.
در اینجا برای این بیننده غربی، فلسفه و عرفان شرقی بسیار زیاد است.
دانلود فیلم Spring, Summer, Fall, Winter... and Spring 2003 (بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
«بهار، تابستان، پاییز، زمستان... بهعلاوه، بهار» بهطور شگفتانگیزی چند بخش مهم از درسهای بودیسم ماهایانا را از طریق تصاویری آرام از زندگی کشیش بودایی منعکس میکند. ما با افکار کارما، سامسارا، و شغل نیازمندی در رنجهایمان نیز آشنا هستیم، زیرا میتوانیم به ظرافتهای جزئی و ارجاعات اجتماعی متعددی توجه کنیم. تصویرسازی در فیلم Spring, Summer, Fall, Winter... and Spring به دلیل تغییر موجودات در هر فصل، بیش از هر گفتمانی که میتوانست داشته باشد، داستان را بازگو میکند. به این ترتیب، اجازه دهید بررسی کنیم که کیم کی دوک چگونه به بخشهای بودیسم از طریق فیلم خود فکر میکند. در تمام طول فیلم، موضوع اولیه ای که می توانیم متوجه شویم، تفکر بودایی در مورد سامسارا و تعهد کارمایی است. بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار شخصیت اصلی را از دوران کودکیاش دنبال میکند تا لحظهای که وقتی همه چیز گفته میشود، مطالعهای دارد و هر فصل به نشانههای اساسی زندگیاش میپردازد. بهویژه در فصلهای سردتر سال و فصلهای بهار تا دورترین حد فیلم واضح است که فیلم سامسارا و ایدههای تکراری چیزها را منعکس میکند. در بهار همراه، شاگرد او فعالیتهای جوانی استادش را با سنگها و موجودات به شیوهای منحصربهفرد تکرار میکند. این می تواند دلالت بر این داشته باشد که شاگرد او بدون شک راه راهب گذشته را در حین جمع آوری و انجام تعهدات کارمایی به روشی جایگزین دوباره تکرار خواهد کرد. به همین ترتیب، در پاییز، زمانی که کشیش ارشد خودسوزی می کند، ما می توانیم اشک را در چشمان او ببینیم، این که آیا او نسبت به شاگردش احساس همدردی می کند یا اینکه ممکن است نشانه ای از این باشد که او شخصاً دارای مشکلی است، چندان قابل انکار نیست. تعهد کارمایی با این حال اشک برای پرداختن به آن کشیش ارشد هنوز در چرخه است. به این ترتیب، همانطور که می بینیم فیلم به طرز خیره کننده ای ایده تکراری زندگی و سامسارا را ترسیم کرده است. یکی دیگر از بخش های اصلی فیلم، موضوع تعهد کارمایی است که ممکن است به عنوان سنگ به تصویر کشیده شود. زمانی که کشیش موجودات را عذاب میداد، مربی او سنگی مانند عذابهای او را به او میچسباند که میتوانست نمادی از تعهد کارمایی باشد که راه فرد را به نیروانا دشوار میکند. این فکر در زمان سردتر سال زمانی که فرد اولیه با مجسمه بودا و سنگی که به او چسبانده شده است به بالاترین نقطه کوه می رود و نشان می دهد که چگونه راه او به نیروانا با اعمال گذشته اش آشفته است، کار می کند. مجسمه های بودا نیز بسیار نمادین هستند و می توانند گروهی از اطلاعات در مورد راه را نشان دهند. به عنوان مثال، هنگامی که او از دنبال کردن بانوی جوان طفره می رود، یک مرغ و یک مجسمه سنگی از بودا را با خود حمل می کند، که می تواند ببیند که بدون توجه به اشتیاق او، اطلاعاتی که اربابش داده است مانند وزنه ای در قلب او نهفته است. . بازگرداندن مجسمه به جای خود نشانه بازگشت به راه بود. در زمستان، در حالی که مجسمه بودا به طور مشابه راه او را تا بالاترین نقطه کوه به عنوان سنگی که به بدنش چسبیده بود، مشکل میکرد، به همین ترتیب، در هر صورت تمام اهمیت سفر او بود و میتوانست معنای زیرکی را نشان دهد. نیروانا برداشت جالب دیگر، طرز فکر راهب نسبت به راه و بانوی جوان است که توسط شیرهای سنگی بازتاب می شود، بنابراین اگر از همان ابتدا او را به نشستن روی آنها محدود می کرد، بعداً به آن انرژی می داد. بنابراین، نحوه استفاده از سنگ و مجسمه برای در نظر گرفتن تعهد کارمایی یا گفتن در مورد گشت و گذار کشیش، بسیار جذاب است. در نهایت، ما باید ایده بودایی را در مورد سه آسیبی که مردم را در داخل سامسارا نگه می دارد، که عبارتند از خشم، ارتباط و غفلت است، بررسی کنیم. داستان فیلم حول محور دو ماده سمی است که ارتباط و خشم است. ما به صورت جداگانه صحنه هایی با مرغ و مار داریم که تصاویر این مواد سمی است. بیانیه کانونی فیلم که "میل به داشتن، هدف را به قتل سوق می دهد"، پیوند و نفرت را یکپارچه می کند. علاوه بر این منعکس کننده یکی از چهار بیت شریف از بینش دروس بودایی است که رنج ها توسط خواسته ها ایجاد می شود. به همین ترتیب، ما صحنهای داریم که کارشناس شخصیت اصلی را برای بریدن Prajnaparamita sutra میسازد، که به طرز بیعیب و نقصی داستان را خلاصه میکند. سوترا بیان می کند که از آنجایی که همه چیز در حالت باطل است، هیچ ناراحتی یا نیازی وجود ندارد. ما می توانیم درک کنیم که چگونه درک سوترا به او در بازیابی هماهنگی درونی کمک کرد. بنابراین، صمیمیت راهب نسبت به بانو، که به دنبال آن قتل او انجام شد، نه تنها به این چهار حقیقت ارجمند توجه می کند که رنج ها ناشی از خواسته هاست، بلکه نشان دهنده راه او به سوی بصیرت است. به طور کلی، "بهار، تابستان، پاییز، زمستان... چه بیشتر، بهار" متوجه شد که چگونه تماشاگر را از طریق مناظر و تصاویر به بخش های اصلی درس های بودایی ماهایانا ارائه دهد. تعهد کارمایی، سامسارا و خلأ حضور از طریق تصاویر مختلف بدون استفاده از مبادلات مستقیم منتقل می شود. در حالی که برخی از تصاویر به عنوان مرغ مشهودتر است، اهمیت اشک پشت دیگران در هنگام خودسوزی می تواند مشکوک باشد. به خوبی ممکن است تصور شود که کیم کی دوک نه تنها فیلمی ساخته است که به ما در توجه به بخش های اصلی بودیسم کمک می کند، بلکه علاوه بر طرح مسائلی در مورد شیوه های زندگی مان.
دانلود فیلم Spring, Summer, Fall, Winter... and Spring 2003 (بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
"بهار، تابستان، پاییز، زمستان ... علاوه بر این، بهار" یک فیلم کره جنوبی درباره زندگی یک راهب بودایی است که در جامعه مذهبی که در یک سرزمین چوبی واقع شده بود اتفاق می افتد. همانطور که عنوانش می گوید، بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار به پنج زمان از سال و پنج عکس فوری از زندگی راهب تقسیم می شود. همزمان این پنج دوره از زندگی راهب می تواند با رشد زندگی و تغییر شخصیت او مرتبط باشد. در زیر، من بیشتر در مورد اینکه چگونه هر فصل با تغییر شخصیت او به عنوان یک کشیش جوان مرتبط است و در مورد عناصر خاص فیلم بررسی خواهم کرد.
هر دوره زمانی از زندگی یک راهب روشنگری خاص خود را دارد. هر زمان از سال وجود مرد جوانی که بعدها تبدیل به کشیش می شود از فصل «بهار» آغاز می شود. در این زمان از سال، او به عنوان یک مرد جوان شکوفا نشان داده می شود که شاگرد یک کشیش بالغ است. در واقع، حتی در این دوره، او به عنوان یک فرد شرور نمایش داده می شود که به طبیعت آسیب می رساند. به هر حال، او تصویری از اربابش در مورد رابطه ای که باید با اقلیم داشته باشد و در مورد قدرت حیات طبیعت می گیرد. در فصل بعد، "تابستان" او عشق و علاقه انسانی پیدا می کند. او احساسات پرشوری را نسبت به بانوی جوانی که برای یک بازه زمانی گذرا به صومعه آمد، تجربه می کند. او همچنین خطر محبت را در این زمان از زندگی خود می یابد. هر چند وقت یکبار، در فصل همراه «پاییز» میبینیم که او از ظلمهایی که از قبل انجام داده است تصویرسازی نکرده و به انجام آنها ادامه میدهد. در «پاییز» او میخواهد با تمام تظاهراتهای پنهانیاش احساس مالکیت کند. این دوران از زندگی او به عنوان پایان زندگی او به تصویر کشیده شده است. او به صومعه ای که برای جستجوی عشق در «تابستان» ترک کرده بود، باز می گردد، با این وجود، جامعه مذهبی را برای رساندن تصویر تخلفات جدی و فعالیت های فاسد خود به زندان منتقل می کند. سپس در "زمستان" او به عنوان یک فرد جایگزین در داخل به صومعه باز می گردد. از آنجایی که زمستان سردترین زمان سال است، بر این اساس تغییر او با تغییر طبیعت هماهنگ خواهد شد. او باید هر یک از موانع و مشکلات بدن و مغز را شکست دهد. این فصل زمانی است که او واقعاً به یک کشیش تبدیل میشود، زیرا به عنوان نشانهای از آن، زنی با فرزندش به نظر میرسد که پس از آن، در آن زمان قصد داشت فرزندش را به کشیش بسپارد. در دوره "... علاوه بر این، بهار"، می بینیم که کودکی که به کشیش سپرده شده است، بزرگ شده است و مانند کشیش سالها پیش به زندگی پرمخاطره خود ادامه می دهد.
اینها پنج فصل، به غیر از معنا بخشیدن به وجود رشد کشیش، به همین ترتیب استنباط در مورد نقطه دیگر زندگی یک چرخه است. روشی که کارشناس جدید در صومعه زندگی می کند و در حال حاضر زیرمجموعه خود را دارد. از یک دیدگاه گسترده تر، می تواند به همین ترتیب نشان دهد که همه افراد در این سیاره همچنان با مشکلات روبرو خواهند شد. تنها پس از مدتی که فرد آماده شده و تیز می شود تا حدی که از سامسارا دور شود، عمدا تبدیل به کشیش می شود. یک کشیش جوان در زمانی که در جامعه مذهبی زندگی می کرد و می توانست بدون هیچ عیب و نقصی بدون خروج از صومعه تبدیل به کشیش شود. در هر صورت، او نیاز داشت که از جامعه مذهبی دور شود و در پی مواجهه با شرایط متعدد زندگی و گرفتاری ها و کارماهای بزرگ (این در آن چارچوب ذهنی درباره زندگی او فراتر از صومعه نشان داده نمی شود، هر چند به احتمال زیاد او کارماهای متعددی را پشت سر گذاشته است). با در نظر گرفتن همه چیز، برای دور شدن از سامسارا به جامعه مذهبی بازگشت و برای رسیدن به نیروانا به کشیش تبدیل شد. این دوره زمانی بود که او آماده شد تا به کشیش تبدیل شود و زندگی مذهبی را تصدیق کند.
علاوه بر این، در صورتی که متوجه شدیم، از امید به زندگی کشیش مشخص شد که او چگونه است. از هر یک از چهار بیت قابل احترام بینش گذشت. بعلاوه، هر یک از چهار اندیشه مهم بودیسم حتی بدون تاکید بر آن به نمایش گذاشته می شود. این راهی است که رئیس فلسفه بودیسم را با دقت ارائه می کند. دیگر عناصر غیرقابل انکار فیلم که باید مورد بررسی قرار گیرند، روش شناسی بصری، انتقال فیلم است که در آن تاکید بیشتری بر نمادگرایی می شود. علاوه بر این، منطقه تیراندازی و اجرای مجریان به بیان دوستانه فیلم می افزاید. موجوداتی که در تمام طول زندگی کشیش پیوسته با او همراه بودند، یکی دیگر از عناصر خاص فیلم هستند. شکی نیست که این موجودات دارای مفاهیم استثنایی هستند و با روشن شدن هر زمان کشیش کار می کنند. بررسی بیشتر برای بررسی اهمیت هر موجودی که در فیلم Spring, Summer, Fall, Winter... and Spring به تصویر کشیده شده است، طبق آیین بودا و فرهنگ ملل شرقی باید امکان پذیر باشد. با توجه به دیدگاه من، بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار بهخوبی شیوه تفکر بودایی و الگوی زندگی افراد را بر اساس دین بودایی ترسیم میکند. با یادآوری انتقال فیلم، که گفتمان و توضیح بسیار کمی بود، همه چیز برابر بود، دوباره حول طبیعت و آب و هوا میشود، شیوه تفکر بودایی را بهصورت شیک و بدون تردید، نه بهعنوان دین، بلکه بهعنوان شیوه زندگی، آشکار میکند.
دانلود فیلم Spring, Summer, Fall, Winter... and Spring 2003 (بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
فیلم "بهار، تابستان، پاییز، زمستان ... چه بیشتر، بهار" با هماهنگی تهیه کننده فیلم کره ای کی دوک کیم ساخته شده است و وجود یک کشیش را از دوران جوانی تا سال های رشد به تصویر می کشد و ریشه های بودیسم را با آن آشنا می کند. جمعیت کلی اهمیت عمیق فیلم در نشانه هایی است که رئیس به جمعیت نشان می دهد. نشانه ها به ایده های دارما بستگی دارند و باید از طریق بلور بودیسم رمزگشایی شوند. پیام اصلی فیلم این است که زندگی یک چرخه است و هر تخلفی را می توان با تحمل کردن جبران کرد. 6 نشانه فیلم وجود دارد که در این نمایشگاه از طریق کریستال بودایی معنا می شود: کابین، ورودی ها، موجودات مرده، مرگ متخصص، مادر (در نهایت) و فصل ها.
کلبه به روح درونی یک انسان می پردازد. این شامل همه چیزهایی است که یک فرد برای زندگی کردن به آن نیاز دارد، همانطور که ترتیب رفتار بودایی نشان می دهد (روش شرافتمندانه هشت برابر). از دومی که کشیش ها شخصیت غیرضروری (خانم) را در کلبه خود راه می دهند، مسائل شروع شده است. کشیش جوان برای خانم سر به پا شده است. مسائل زمانی که کشیش جوان برای یافتن این خانم از کلبه عبور می کند، به ویژه هموطن جوانی که به دلیل حسادت زیاد دست به قتل زده است، بیشتر می شود.
در کل فیلم، راهروهای ورودی بدون دیوارها را می توان توجه داشت: در کابین و در ورودی به پشت چوب. کشیش ها به طور مداوم در تلاش برای استفاده از ورودی ها هستند و متوجه می شوند که می توانند به سادگی از آن عبور کنند. بر این اساس، روشی که هیچ دیواری در اطراف ورودی وجود ندارد نشان میدهد که استفاده از ورودی ورودی، هر چند انتخاب شده باشد، اجباری نیست. این نشان دهنده کیفیت عمیق و خودکنترلی است که نه با قدرت غیرقابل مقایسه، بلکه بیشتر با انسان واقعی مشخص می شود. برای مرور، بودیسم حضور خداساز را انکار میکند و خودآگاهی را ارتقا میدهد.
موجودات مرده نشانه دیگری از کمبود قدرت بالا هستند. صحنه ای که کارشناس متوجه شد که چگونه مرد جوان به قورباغه، مار و ماهی می خندد، اما هیچ کاری انجام نداده است، نشان می دهد که کارشناس می خواست نمونه قابل توجهی را به کارشناس خود ارائه دهد. مربی به کشیش کوچولو اجازه داد مرتکب خطا شود و سپس تحمل کند. این تکنیک به اهمیت ذهن آگاهی در ترتیب اعتقادات بودایی اشاره دارد. وزن کشتن دو موجود (ماهی و مار) تا زمان رشد کشیش جوان را دنبال می کرد. آسیاب و مجسمه بودا می تواند نشان دهنده ناامیدی از کشتن دو موجود باشد. تنها پس از رساندن آنها به سراشیبی (نزدیک به بهشت) احیا می شود و خود را آزاد احساس می کند. این صحنه به فکر کارما می پردازد: رفتار شما با دیگران به خودتان برمی گردد.
درگذشت متخصص یکی از نشانه های نامشخص است. به ویژه، توجیه پشت خود تخریبی بدیهی نیست. شاید کارشناس به جای کار اشتباه شاگردش نیاز به تحمل داشته باشد یا مربی از زمانی که نتوانسته کشیش جوان را به درستی نشان دهد احساس مسئولیت کرده است. بعلاوه، با توجه به این واقعیت که افسانه کشیش پیر، تصویری از یک راه مرد محترم هشتگانه بود، آن فعالیت را نیز می توان به عنوان پایان بدبختی رمزگشایی کرد، در پایان روز به حالت نیروانا دست یافت. محل عبور استاد به درجه بالایی از صلاحدید می پردازد: او هیچ صدایی از نشستن در قایق کپی نکرد. این چند ایده از دارما را استنباط میکند که روی تعادل کار میکنند: تأمل، یوگا و غیره.
مادر با بچهای که تا پایان فیلم ظاهر شده تجسم گناه است، که لگد به سطل پس از اینکه افسانه فیلم در اوج شیب احیا می شود. مادر نیز می تواند آن بانوی جوانی باشد که کشیش جوان با او احساسات پرشوری را تجربه کرده است. او همچنین میتوانست در مورد نتایجی که برای کشیش جوان اتفاق میافتاد، احساس تعهد کند، بنابراین او نیز نیاز داشت تا با ترک فرزندش برای زندگی کشیش، احیا شود، اما انتخاب کارما یک مرگ غیرعمد بود.
آخرین نشانه. تغییر فصل است و هر یک از فصول به چه فعالیت هایی می پیوندند. فصول را می توان به صورت زیر در نظر گرفت: بهار - نوجوانی، تابستان - جوانی، پاییز - رشد، زمستان - پیری و زوال. در هر صورت، این بی نظمی نه به بدن کشیش، بلکه به روح آن مربوط می شود. در طول فیلم، درک می شود که چگونه روح کشیش جوانی که در مورد نظم، عشق، میل، خشم و سپس روح راهب پی می برد، در نهایت تجدید می شود و بعد از یک گشت و گذار طولانی، دارما را کشف می کند و به متخصص دیگری تبدیل می شود. کشیش کوچولو Seasons اشاره ای به معاد و ایده های سامسارا دارد که بیانگر چرخه ای بودن زندگی است.
در پایان، بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار افکار و ایده های اساسی دین بودیسم را ارائه می دهد. اول این که زندگی مملو از بدبختی است (دونخا). ثانیاً، پایه ماندگاری آرزوهای انسان (تریشنا) است. سوم، پایان ماندگاری را می توان منحصراً از طریق رسیدن به حالت نیروانا انجام داد. مورد چهارم این است که برای انجام نیروانا، انسان باید کارهای درست را انجام دهد، به روشی هشت گانه محترمانه.
دانلود فیلم Spring, Summer, Fall, Winter... and Spring 2003 (بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
چه تعداد فیلم متحرک آرام و ابتدایی به طور همزمان تماشا کردید، بنابراین احساسات خارق العاده و ایده عمیقی در مورد اهمیت زندگی ما در این دنیا به دست آوردید؟ من به جرات می توانم انتظار داشته باشم که بتوانید دو یا سه فیلمی را که به یاد دارید، در صورت وجود، مشخص کنید. چگونه یک فیلم آرام و ابتدایی می تواند یک فیلم فلسفی باشد و به ملاحظات عمیق در مورد حضور شخص کمک کند؟ جالب نیست؟ اگر نه، مطمئناً باید بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار را تماشا کنید، زیرا احساسات بیشماری را به شما منتقل میکند و شما را به فکر وا میدارد، هرچند که فیلم کاملاً ساکت نیست، و چند گفتار متناوب دارد، با این حال، آنها تا آنجا جالب هستند که شما تفاوت زیادی بین تصاویر متحرک کاملاً آرام و این یکی درک نمی کند. علاوه بر این، فیلم مملو از تصاویر است، مؤلفهای که اغلب در دیگر فیلمهای کرهای قابل ردیابی است. در واقع، حتی عنوان فیلم نیز خود یک بازنمایی است که به پنج مرحله شخص اشاره دارد. فیلم با بهار شروع می شود و اولین دوره انسان است، دوران جوانی، گرم و شاد. شخصیتهای اصلی کشیش پیر و همکار کوچکی هستند که در یک چاله زندگی میکنند و از وظایف روزمره و نظم شدید دین بودایی پیروی میکنند. هر یک از ویژگیهای کلبه نشاندهنده پایبندی کامل کشیش قدیمی و باهوش و همکار کوچک به دین است. به عنوان مثال، ورودیها در حفاری و کنار دریاچه بهعنوان نماینده در مقایسه با دستوری مشخص شدهاند که این نظم را به نمایش میگذارند. سپس دوباره، کلبه بخشی از خود را به عهده می گیرد که در شرایط شناختی، روان و بدن ما را کنترل می کند. زمانی که فردی از خود خارج میشود، مرتکب کار نادرستی میشود و کارهای وحشتناکی انجام میدهد، همینطور با کول، زمانی که هموطن کوچک قورباغه و مار را در بیرون از کلبه کشت. هنگامی که اواخر بهار فرا می رسد، زمان آتشین و دل انگیز انسان، بانوی جوان و جوانی که از بین رفته است به کلبه بچه بزرگ و کشیش می آید تا از بودا کمک بگیرد و ذات را از بین ببرد. روح او این فصل با دورهای مشخص میشود که کودک میل خود را درک میکند و سر به پا میافتد و در نتیجه دست به کار میزند که به قیمت آینده او تمام میشود. در اینجا، ورودیها دوباره به عنوان تصویری از این رشته ارائه میشوند، که یک بچه برای اولین بار در شب از دیوار احتمالی عبور میکند تا نزدیک یک بچه کوچک استراحت کند. متعاقباً، یک بچه با یک تصمیم اساسی می رود که کلبه را به دنبال آن بچه کوچولو بگذراند و به طور نمادینی از خود خارج می شود و این تصمیم می گیرد و بقیه سال های او را تغییر می دهد. مرحله بعدی پیشرفت انسان به صورت پیش از زمستان، دلسرد و سردرگم پس از بررسی مداوم رضایت و شادی لحظه ای، یک پیشرفت، نشان داده می شود. یک بچه در حال حاضر یک مرد بالغ است که به اندازه کافی به فردی باهوش تبدیل می شود که بتواند انتخاب های پیشگامانه خود را بفهمد، و تلاش می کند به کلبه خود، به خود بازگردد، و همه چیز را بازسازی کند. در هر صورت، او برای مقابله با نگرانی هایش مبارزه می کند، که تصمیم او را در دوران کودکی به طور مداوم به عنوان یک رویای بد به او یادآوری می کند. در پایان زمان، او به مجازاتی برای اعمال غیرمستقیم خود پایان می دهد. زمستان که سرد و ساکت است به پیری فرد اشاره دارد. او باعث نظم و انضباط شد، و در حال حاضر پیر و باهوش است، همانطور که کشیش پیر در دوران جوانی خود بود. او به مرحلهای رسید که به اندازه کافی آگاه است که بتواند به پایهها، خود و کلبهاش بازگردد. علاوه بر این، او به خانه نماینده خود باز می گردد و به کارکردهای قدیمی که در جوانی آموخته است، ادامه می دهد. نکته دوم جالب اینجاست که یک مار وحشی که در جوانی بازمانده یک مرد بود، در کلبه تبدیل به "حیوان خانگی" می شود، در حالی که کشیش پیر در هر فصل حیوانات خانگی متفاوت و در عین حال بیشتری داشت، از جمله خروس، و گربه علاوه بر این، انسان به طور کاملاً تصادفی به توضیح یک مرگ دیگر انسان تبدیل می شود. اینها نمایانگر یک کارما، معیاری اخروی از شرایط و نتایج منطقی در دین بودایی است. آخرین زمان انسان به عنوان یک دوره بهاری، دوباره گرم و شاد نشان داده می شود. فرزندی که تازه آبستن می شود تا یک مرد جوان بزرگ می شود و به همسر مرد و فداکار دین بودایی تبدیل می شود، به گونه ای غیرقابل تشخیص، مانند زندگی جوانی خود. به طرز عجیبی، سرگرمیهایی که نقش این دو جوان را بازی میکنند، یک فرد هستند، به این ترتیب این امکان را نشان میدهند که زندگی بیزمان است. یکی دیگر از شبیههای بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار که احتمالاً قابل توجهترین آنها بود، دور یک جوان دیگر است که دور مشابه کشتن موجودات نمادین مشابه را بازی میکند: قورباغه، مار و ماهی. این دوباره به ما در مورد کارما یادآوری می کند، که هر کاری که در زندگی خود انجام می دهیم دیر یا زود به ما باز می گردد. به عنوان یک قاعده کلی، علیرغم این واقعیت که فیلم در زندگی واقعی گفتمانهای متعدد و بسیار اساسی ندارد، و در کمال تعجب، در دقایق خاصی ساده است، مجموعهای از احساسات را به وجود میآورد و باعث میشود تا مختصری درباره زندگی، انتخابهایمان و شناخت ما من به بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار 9 از 10 امتیاز می دهم و قاطعانه تماشای آن را تجویز می کنم، همه چیزهایی که در مورد وجود انسان از منظری گسترده در نظر گرفته می شود، نه تنها یک بودیسم یا برخی درمان های سختگیرانه دیگر.
دانلود فیلم Spring, Summer, Fall, Winter... and Spring 2003 (بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
فیلم "بهار، تابستان، پاییز، زمستان و ... بهار" رئیس کره جنوبی کیم کی دوک، که عملاً ساکت است، در عین حال با حاشیه های بسیار با اهمیت عمیق، تأثیر زیادی بر من گذاشت و علاوه بر این، با چند پرس و جو رفت. در واقع، همانطور که من می بینم، پاسخ درستی به سوالات خاص ارائه نمی دهد و به ناظران اجازه می دهد خودشان انتخاب کنند. فعالیت های فیلم همگی در منطقه محصور و پناهگاه در نقطه کانونی دریاچه بود. سالها - تمام وجود دو کشیش پیر و جوان به عنوان تغییر فصل به نمایش گذاشته شد. در طول فیلم، آداب و رسوم بودایی متعددی نشان داده شد، با این حال، از همان ابتدا، تا حد زیادی به انسانها ختم شد: تمام وجود یک مرد جوان، از ناآگاه، بیعیب تا مشتاق، و بازیابی تخلفات و عقبنشینیهایش. . سپس در صورتی که بر روی هر یک از بدنهها تمرکز بیشتری داشته باشید، پیامهای مخفی بسیاری را مشاهده خواهید کرد، بینشهایی از بودیسم. بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار بیشتر شبیه یک فیلم داستانی است که عموماً با کلمات، شخصیت های بازیگری و تغییر لوکیشن کینه توز هستند.
بهار: فیلم با گشودن راه هایی به جهان کشیش ها آغاز می شود. آهسته، آرام، به طور مداوم مانند دیگری است، با این حال هیچ حصارکشی وجود ندارد، بنابراین ورودی ها بیشتر شبیه به تصویری ساده از دنیای جایگزین هستند. صحنه زیر یکی از اصول زندگی راهبان را نشان می دهد - درخواست مجسمه بودا هر روز، تسبیح چوبی روی کتاب، کاسه با ماهی قرمز. هیچ چیز دیگری در داخل محراب وجود ندارد، کشیش ها از هیچ کاری که هر فرد انجام می دهد استفاده نمی کنند. آنها دعا می کنند، حرم را تمیز می کنند، برای جمع آوری ادویه های ترمیمی به ساحل می روند، این برنامه های روزمره آنهاست. همانطور که در تصاویر معمولی، کشیش قویتر که بچهای را میبیند که به ماهی، قورباغه و مار کوچولو سنگ میچسبد، دقیقاً همین کار را با او انجام میدهد و دستور میدهد که موجودات را به طور کلی و زایمان ردیابی کند. در اینجا می توان به بینش اولیه توجه کرد: «اگر یکی از آنها گذشت، سنگ دلت را تا پایان روزگار می رسانی». علاوه بر این، واقعاً، پس از نیش ماهی و مار، بچه به ندرت گریه می کند، پس از چندین سال واقعاً به یاد می آورد که آن را به یاد می آورد و دوباره با یک سنگ بزرگ به پشتش به بالاترین نقطه کوه می رود. این صحنه ها نشان می دهد که چگونه کشیشان بودایی به هر حیوان زنده در این سیاره اهمیت می دهند. تابستان: به هر حال فرقی نمی کند، به نظر می رسد چیزی تغییر نکرده است، با این حال هیچ سگ کوچک سفید جوانی وجود ندارد که با بچه بازی کند. همانطور که قبلا اشاره کردم، فیلم حاوی انبوهی از تصاویر است: موجودات، نقاشی روی پناهگاه، قایق، افراد. کشیش جوان دو مار در هم تنیده را می بیند، و شما می توانید درک کنید که این اواخر بهار چه خواهد بود. او نمیتوانست شور و شوق خود را کنترل کند، وقتی یک خانم جوان به پناهگاه جدا شده آنها میآید تا به دنبال بهبود روحی او باشد. علاوه بر این، کشیش مستقرتر، پس از آن که خانم بسیار به او ابراز نظر کرد که حرم را ترک کند، زیرا "شهوت، اشتیاق بی پایان به داشتن را ایجاد می کند، میل به کشتن را ایجاد می کند". او مدام آن کلمات را با آب به سنگ مینویسد، با این حال شور و شوق کشیش جوان باعث میشود که او را دنبال کند، علیرغم اینکه او با او تماس نگرفت. سقوط. "آنچه ما دوست داریم، ممکن است توسط دیگران نیز ترجیح داده شود." کشیش بزرگشدهای که در حال حاضر بزرگ شده است، پس از کشتن دیگری به محل قدیمی و آرام برمیگردد. او گوش ها، چشم ها، دهانش را می بندد تا نشنود، نبیند، چیزها و کلمات وحشتناکی را نگوید، با این حال نتوانست احساسات درونی خود را مهار کند، کشیش با سابقه تر او را با چوب کتک زد و مدتی محدود شد. به همین ترتیب، او مجبور به قطع نمودهای نمادین سوترا شد، که آرامش واقعی را با یک تیغ باز می گرداند. علاوه بر این، کشیش بالغ برای اجرای یک تنبیه با هماهنگی اکتسابی باز می گردد. از آن نقطه به بعد، صحنه ای بود که من را وحشت زده کرد: کشیش پیر گوش، چشم، دهانش را بست، چوب چید و خود را در یک قایق ختم کرد. حدس می زنم او احساس می کرد که زندگی کمی باقی مانده است و نیازی نیست که در صورت انتقال، نسوخته بماند. بوداییان ماهایانا در رستاخیز سهام قرار دادند، بنابراین او تجربه زیادی در مورد انتقال نداشت. علاوه بر این، باید گربه سفیدی را مشخص کنم که با دم کدام کشیش پیر تابلوها را می کشد. بودایی ها می پذیرند که وقتی بودا به سطل لگد زد، همه موجودات به استثنای گربه غمگین شدند، بنابراین آنها گربه را موجودی منفی می دیدند. در هر صورت، آنها به هر حال می پذیرند که گربه سانان به عنوان مردم می توانند به تعالی برسند. بدين ترتيب، شايد در اينجا اشاره كردند كه مردي كه مرتكب خطا شده است، مي تواند بهبود يابد. زمستان. کشیش بزرگ بعد از زندان دوباره برمیگردد، لباس معلمش را میپوشد، میخواهد، تلاش میکند تا مشکلات را جبران کند. یک روز خانمی با یک بچه می آید و بچه را در حرم می گذارد. علاوه بر این، شروع بهار دیگری بود.
در نهایت، فیلم واقعاً جذاب بود، علیرغم این واقعیت که فعالیتهای گفتمانی متعددی وجود نداشت. هر شرایطی با داستان، زیرکی کشیش پیر معنا پیدا کرد و زندگی به عنوان چرخه ای نشان داده شد که هرگز متوقف نمی شود، فقط مردم تغییر می کنند، قانون سامسارا، که ایده ای کانونی در بودیسم است. در پی بررسی ظرایف صریح فیلم، می توانم بگویم که احساس دین را با موفقیت نشان داد.
دانلود فیلم Spring, Summer, Fall, Winter... and Spring 2003 (بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
فیلم «بهار، تابستان، پاییز، زمستان و... بهار» سرشار از ماورایی و تصویرسازی قابل توجه است. در نگاه اصلی، این فقط یک بیوگرافی در مورد یک دانش آموز بودایی جوان است. با این حال، فیلم حاوی بسیاری از افکار عمیق است که شایسته بررسی مستقل است. در این نظرسنجی، من باید به صحنههای خاصی از فیلم نگاه کنم که ریشههای سختگیرانه را به تصویر میکشد و بررسی کنم که چقدر با دنیای واقعی مقایسه میشوند. من، بلافاصله، ایده مجموعه ای از تغییرات را بررسی خواهم کرد. علاوه بر این، نحوه نمایش ایده کارما در فیلم Spring, Summer, Fall, Winter... and Spring را در نظر خواهم گرفت. ثالثاً، من در مورد چهار بصیرت قابل احترام در بودیسم توضیح خواهم داد. علاوه بر این، در نهایت سعی می کنم فیلم را با اندیشه الیاده در مورد فضاهای مقدس گره بزنم و احساسات کلی خود را نسبت به بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار بیان کنم.
یکی از افکار اصلی فیلم، الگوی طولانی مدت است. از زندگی که می رود، همانطور که فصل ها جایگزین یکدیگر می شوند. علیرغم این واقعیت که کسی می تواند تضمین کند که ایده سامسارا با این فکر مرتبط است، من می پذیرم که ایده Yijing Divination دین اولیه چینی آن را بهتر معنا می کند. پیشگویی Yijing مجموعه ای از تغییرات است. یک چارچوب اعتقادی وجود دارد که با ییجینگ مرتبط بود. اول اینکه جهان/جهان پرفراز و نشیب یا دلبخواه نیست. دوم اینکه تمام اتفاقاتی که میافتد توسط یک مثال هدایت میشود، بهطوری که فصلها عموماً به یک شکل پیش میروند. با در نظر گرفتن این موضوع، تصور میشود که دانشآموز بودایی بدشانس بود که در سنین جوانی خود از تمام سختیها عبور کند، آشتی را انجام دهد و خود را به یک مربی تبدیل کند. پذیرفته شده است که حکیمان می توانند با ایجاد آداب و رسوم منحصر به فرد، نمونه هدایت شده را پیش بینی کنند. به احتمال زیاد کشیش فیلم از سرنوشت شاگردش خبر داشت، اما هیچ مراسمی به طور مستقیم نشان داده نشد. در نتیجه، او در یک صحنه "سقوط" برای کم مطالعه خود آویزان شد تا به او کمک کند تا خود را توجیه کند، و تنها پس از آن، کشیش مرگ را انتخاب کرد.
فیلم به خوبی ایده کارما را نشان می دهد. در واقع، حتی فردی که بر مذاهب تمرکز نکرده است، میداند کارما به چه معناست. در مورد این است که هر فعالیتی قطعاً واکنشی را در یک لحظه یا دیر یا زود تحریک می کند. ما میتوانیم تأثیر کارما لحظهای را در یک صحنه «زمستانی» ببینیم، زمانی که زنی که فرزند جوان خود را به خاطر ترک پناهگاه، به دهانه یک دریاچه یخ زده میافتد و میگذرد. علاوه بر این، ما می توانیم درک کنیم که چگونه آزار و اذیت موجودات در جوانی باعث ماندگاری قهرمان در بزرگسالی شد. همانطور که می بینم این نمایشی از واکنش کارما پس از چندین سال بود. به همین ترتیب، من می پذیرم که در "زمستان" محل پرش روی سوار شدن با یک سنگ بسته به طور پویا نشان می دهد که ما چقدر فعالیت های کاملاً غیرمستقیم انجام می دادیم، هر یک از کارهای اشتباه ما (سنگ) باعث می شود پیش بردن در طول زندگی روزمره سخت شود ( عبور از کوه).
در بودیسم، چهار بیت نوبل از بینش وجود دارد که مسلم است. من باید سه مورد اولیه را توضیح دهم، که همانطور که من فکر می کنم به درستی در فیلم Spring, Summer, Fall, Winter... and Spring به تصویر کشیده شده است. در وهله اول، دهخا است که دلالت بر این دارد که زندگی مملو از مصیبت است. دومی تریشنا است که دلالت بر این دارد که اساس رنج ها امیال هستند. علاوه بر این، سوم این است که برای شکست دادن رنج ها باید امیال را شکست داد. واضح است که وجود قهرمان مملو از رنج بود. این معمولاً با ظاهر ضعیف او در صحنه "پاییز" دیده می شود. توجیه پشت سر ماندن او این بود که دیگر مهم خود را به خاطر خیانت به قتل رساند. با این حال، او را در نتیجه اشتیاق به تصاحب او کشت، و این خواسته از طریقی ایجاد می شود که او زمانی نتوانست بر امیال زشت خود غلبه کند.
یکی دیگر از عناصر جذاب فیلم این است که ورودی های بدون دیوار ما می توانیم آنها را در یک پناهگاه، جایی که آنها استراحت می کنند و در یک دریاچه ببینیم. افراد باید از این راهروها عبور کنند، اما هیچ دیواری وجود ندارد. همانطور که من می بینم، آن ورودی ها ورودی را به یک نقطه منحصر به فرد با خلوت ماورایی می رسانند، جایی که افراد می توانند در هر فرصتی کمک بگیرند، جایی که می توانند روحیه خود را بهبود بخشند. نمادی از دو الوهیت در ورودی های یک دریاچه وجود دارد. علیرغم این واقعیت که در فیلم Spring, Summer, Fall, Winter... and Spring به صراحت گفته نشده است، حدس میزنم که آنها مظهر نگهبانانی هستند که هم از ورود دشمنان انسانی و هم از ارواح شیطانی محافظت میکنند. همانطور که می بینم، کاملاً با ایده الیاده در مورد مکان مقدس مرتبط است.
به طور خلاصه، فیلم «بهار، تابستان، پاییز، زمستان و... بهار» بسیار عمیق است. اهمیت، که برای هر فرد، علیرغم دیدگاههای سختگیرانهاش، مفید خواهد بود. با این حال، همانطور که می خواهم فکر کنم، چند صحنه بسیار گسترده وجود دارد، و از این رو برای من یک قطعه خسته کننده بود. علاوه بر این، میتوانستم بدون بازیگران و بازیگران آنها کار کنم. در کل، امکان فیلم عالی است، با این حال من میتوانستم بدون نحوه فیلمبرداری آن کار کنم، که برای چنین اثری به عنوان یک فیلم بسیار مهم است.
دانلود فیلم Spring, Summer, Fall, Winter... and Spring 2003 (بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
بررسی فیلم «بهار، تابستان، پاییز، زمستان و... بهار» فیلم مربوط به بودیسم توسط کره جنوبی ضبط شده است. این در مورد سیر همیشگی زندگی است، مربی به تحصیل ادامه می دهد. در هر صورت، برای فردی که هرگز از آن خبر نداشته است، معلوم خواهد شد که چه اتفاقی در این دین می افتد. نام واقعی به فکر اصلی - جریان زندگی اشاره می کند. سال ها مثل فصل ها این شامل موضوعات محوری است - 4 بیت شریف بینش یا معادله اساسی دین: پایداری، دلیل اندوه، پایان مصیبت، راه به انجام رساندن آن. این بصیرت ها ذره ذره در فیلم Spring, Summer, Fall, Winter... and Spring نمایش داده می شد. واقعیت ماندگاری در کل فیلم از ابتدا تا انتها نمایان می شود. با صحنه ای شروع می شود که یک بچه ماهی، قورباغه و مار را عذاب می دهد. آنها را به سنگی می چسباند و در حالی که به آنها می خندد، آنها را تحمل می کند. کارشناس بعد از کم مطالعه تمیز نمی کند و خطاب نمی کند، با همه چیز مساوی است، به او اجازه خطا و تحمل می دهد. او دانش آموز خود را راهی برای یافتن زندگی راهنمایی می کند. فرد کم مطالعه وقتی ماهی و مار مرده را می بیند احساس پشیمانی می کند، پس باید اکنون با سنگی در قلبش زندگی کند - زندگی پر از رنج است. آنچه در ادامه میآید واقعیت دلیل تحمل خواستههای مردم است. زمانی که دانشآموز با بانوی اول ملاقات میکند و در یک زندگی طولانی عاشق میشود، به وضوح قابل درک است. دانشآموز تسلیم احساسات، تمایلات و انگیزهها میشود. خواسته های او باعث می شود که بینایی ضعیف، نزدیک به خانه و وحشی باشد. او سر و هماهنگی درونی خود را با پرستش و میل از دست داد. در یکی از صحنهها، در اولین نقطهی مرجع، هنگامی که بانوی جوان برای درمان به چاهشان آمد، در یکی از سنگهای قالبگیری شده آنها مینشیند که برای متخصص ارزشمند است. بچه به خانم جوان هشدار می دهد که برای متخصص حیاتی است. اما در آن لحظه متوجه می شویم که او دیگر به این سنگ های شکل گرفته فکر نمی کند و به محبت خود اجازه می دهد روی آن بنشیند. بنابراین ما می توانیم درک کنیم که چگونه عشق، آرزوهایش او را به سرعت کور می کند. در نهایت، او دیگر مهم خود را در نتیجه هوس های خود می کشد، کنترل خود را از دست می دهد و متخصص طرز تفکر بودیسم را مطرح می کند: "گاهی اوقات ما باید چیزهایی را که دوست داریم کنار بگذاریم". در این راستا، اکنون و بارها باید افرادی را که بدون آنها نمیتوانیم زنده بمانیم، کنار بگذاریم. کارشناس زیرک بدون هیچ حرفی و در عین حال فعالیتی به او کمک می کند. او به دانش آموخته خود کمک می کند تا هماهنگی درونی خود را با "پراجناپارامیتا سوترا" - مجموعه ای در حدود چهل متن - برقرار کند. بنابراین دانشآموز هر فرد را با تیغهای که با آن شخص مهم خود را کشته است قطع میکند و هماهنگی درونی پیدا میکند. بدین ترتیب سومین حقیقت پایان مصائب اینجاست. برای پایان دادن به رنج ها باید به آرزوها و آرزوهای خود پایان داد. علاوه بر این، واقعاً نیازی به تمرکز بر خودتخریبی نیست، همانطور که فرد مورد مطالعه سعی کرد با شخصیت چسبنده که به معنای "خفه شو، توقف کن" انجام دهد، با این حال هر یک از گام های اشتباه شما را تصدیق کرد، یک مثال وجودی روزانه داشت و به راه خود ادامه داد. ، صرف نظر از اینکه چقدر دردسر ساز است. سرانجام، چهارمین حقیقت بزرگوار، راه پایان دادن به این مصائب است. فکر میکنم فیلم با نزدیک شدن به عقب دانشآموز از زندان یا مرگ کارشناس به آن میپردازد. آنها واقعاً با پیروی از روش هشتگانه محترمانه، حس آشتی را در درون خود کشف کردند: دیدگاه درست، تفکر، گفتمان، فعالیت، کار، تلاش، مراقبت، تثبیت. آسیاب و الگوی بودا به قتل هایی می پردازد که او تقریباً در تمام عمرش تا آخر عمر از آن ها تاسف می خورد. او این کارما را در تمام زندگی خود آورد و به سراشیبی رساند و سرانجام رنج ها را رهایی بخشید و دنبال کرد. همکار کوچک به سمت شروع و تکمیل افراد را مورد خطاب قرار می دهد. زندگی عالی با نداشتن تفکرات وحشتناک به دست نمی آید، اما با تسلط بر ملاحظات شما. با غلبه بر خود و بهتر شدن. نحوه رفتار ما ما را انتخاب نمی کند، هر چند که آن را انتخاب می کنیم. ما کسی را که باید باشیم انتخاب می کنیم و هیچ کس جز ما کنترلی بر خود نداریم. برای برخی از افراد دیگر دردسرسازتر است، با این حال پایان دادن به مصائب با پیروی از راه شریف هشتگانه قابل تصور است. همه با اعمال نادرست به دنیا آمده اند و هرکسی راه خود را به طبیعت بهشتی دارد. فیلم با نشان دادن کودکی مشابه در پایان و شروع فیلم، الگوی همیشگی افراد را نشان می دهد. مربی به تحصیلات خود ادامه می دهد. بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار موضوعات محوری دین را نشان می دهد، مثلاً بینش اربعه که معادله اصلی و اساسی دین است. آنها "Pajnaparamita Sutra" را نشان می دهند که به فرد کمک می کند تا هماهنگی درونی را دوباره برقرار کند. که هر کس راه خودش را برای به پایان رساندن رنج ها در دو صحنه دارد: مردان جوانی که باعث می شوند موجودات هم در ابتدا و هم به سمت پایان تجربه کنند. فکر یکی است، با این حال فعالیت ها منحصر به فرد هستند. با جمع بندی آخرین ذره آن، فیلم امکان بودیسم را واقعاً معنا می کند.
دانلود فیلم Spring, Summer, Fall, Winter... and Spring 2003 (بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
این یک فیلم تقریباً دو ساعته در مورد یک کشیش بودایی و یک بچه است که توسط کشیش آورده می شود. از 5 دقیقه ابتدایی تماشا، متوجه نمیشویم که فیلم در اکثر موارد آرام و به جای خستهکننده خواهد بود. علیرغم اینکه چند گفتار در آن وجود دارد، این بحث ها بیشتر برای روشن شدن آنچه در حال رخ دادن است برای ناظر و برای درک عمیق تر از ایده دین مطرح شد. طبق دیدگاه من، افکار اولیه فیلم در فعالیت ها و انتخاب شخصیت ها به تصویر کشیده می شود. بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار به منظور انتقال برخی از ایدههای متعدد بودیسم، مانند سامسارا، تولد دوباره، و چهار اندیشه که در ماهایانا به عنوان ایدههای کلیدی در نظر گرفته میشوند، به افراد منتقل شده است.
ایده سامسارا را میتوان مستقیماً کشف کرد. به دور از نام فیلم - چهار بار طبیعت به طور مداوم در درخواست بازنگری جریان دارد. این ایده نشان می دهد که هیچ کس نمی تواند این ترتیب جریان طبیعت و زندگی را تغییر دهد. بخشی از راه محترم هشتگانه در قسمت بهار فیلم به تصویر کشیده شده است. یک کشیش و یک بچه را نشان می دهد که هر دو در بتکده ای در دریاچه زندگی می کنند. مردی عقاید بودیسم را به جوان نشان می دهد. از آن نقطه به بعد، صحنه ای وجود دارد که بچه نزدیک دریاچه کوچکی قدم می زند و شروع به تمسخر ماهی، قورباغه و مار می کند و آنها را با سنگ محدود می کند. این شوخیها توسط یک کشیش دیده میشد که در آن زمان تصمیم میگیرد با بچه نیز همین کار را انجام دهد تا یکی دو چیز را نشان دهد. یک بچه متوجه می شود که این کار طاقت فرسا است و به او گفته می شود که موجودات را آزاد کند. کشیش افزود: "اگر هر یک از موجودات از بین برود، برای همیشه سنگی در قلب خود خواهید داشت." جوان به نقاطی که موجودات را ردیابی می کرد باز می گردد. او در پرتو این حقیقت که مار و ماهی مرده اند گریه می کند و آنها را می پوشاند. چهار بینش محترم در قسمت Mid year از فیلم معرفی می شوند. بچه رشد می کند و به یک نوجوان تبدیل می شود. خانمی به خاطر بیماری دختر کوچکش به کشیش مراجعه می کند. هموطن جوان چنین بانوی جوان دلپذیری را به طرز جالبی می بیند. مادر دختر کوچکش را می سپارد تا با او برخورد شود. بچه شروع به مراقبت از خانم جوان می کند، و احساساتش با جریان زمان در حالی که خانم های جوان اهداف او را نمی بینند، رشد می کند. پس از دو روز، او در نهایت توجه او را تصدیق می کند و دیگر اجتناب نمی کند. این باعث تظاهرات جنسی بین آنها شد. کشیش همه چیز را می بیند، خانم جوان را آسوده می بیند و به بچه می گوید: "شهوت، اشتیاق به داشتن را برمی انگیزد و این نقشه قتل را برمی انگیزد" که با مضمون صحبت هماهنگ می شود: "اساس رنج ها خواسته ها (تریشنا) است. " سپس کارشناس بانوی جوان را به عقب می فرستد، که بچه نمی تواند در مورد آن فکر کند و تصمیم می گیرد او را تعقیب کند. در قسمت پاییز فیلم، کشیش سن بالایی پیدا میکند و کمتحصیلیاش به 30 سال میرسد. یک روز آخرین گزینه به متخصص باز می گردد تا پرجنا را به انجام برساند و به این دلیل که او مورد تحسین خود را به دلایل نامعلومی کشته است، دور شود. کشیش بدون فلاش بک وحشتناک از او استقبال می کند و با او به شیوه ای مثبت صحبت می کند. دانش آموز با خودش هجوم می آورد و سعی می کند به همه چیز پایان دهد. کارشناس به او می گوید که خودکشی به این راحتی دشوار است و او را وادار می کند که شخصیت ها را روی زمین خم کند تا نارضایتی را از قلبش بیرون کند. این همان چیزی بود که در حین انجام این کار، دو افسر پلیس ظاهر شدند و باید قانون شکن را دستگیر کنند. در هر صورت، کارشناس آنها را متوقف کرد زیرا شاگردش باید کار آغاز شده را پایان دهد. پلیس آن را به دست آورد و در بتکده ماند تا زمانی که مطالعه به پایان برسد. در طول مدتی که آنجا سپری شد، آن سه نفر مهربانتر شدند و یکی دو روز پیش، دانشآموز بدون اجرا با پلیسها میرود. پس از آن، با درک آنچه که شونیاتا، پراجنا، کارونا، و اوپایا هستند، که ایده های کلیدی ماهایانا هستند، خود را در قایق مصرف می کند. در فصل سردتر فیلم، قانون شکن قبلی خودش تبدیل به یک کشیش می شود و در بیشتر راه می ایستد تا تمام ایده های ذکر شده قبلی را ببیند. او به بتکده باز می گردد و آداب و رسوم اساسی بودایی را انجام می دهد و بر این اساس با سرعت گذشته وجود پروردگارش پیش می رود. او یک مرجع کلمه قدیمی را دنبال می کند، جایی که ملزومات یوگا نشان داده شده است. به غیر از آن، صحنه هایی وجود دارد که موجودات اخیراً کشته شده یک بار دیگر در آن ساکن هستند. در پایان آن بخش، بانویی مبهم به بتکده می آید و بچه اش را می گذراند تا توسط راهب بزرگ شود.
در آخرین قطعه فیلم، چرخ سامسارا بسته می شود. جوان کارهای مشابهی را که این کشیش در تجربه بزرگ شدنش انجام داد بزرگ می کند و انجام می دهد. چنین فیلم جذابی ساخته شده است تا زندگی را به طور قابل توجهی و با توجه به دیدگاه های مختلف بررسی کند. این ایده که چرخه هستی برای همیشه ادامه دارد و ادامه دارد، هنوز مرا رها نمی کند.
دانلود فیلم Spring, Summer, Fall, Winter... and Spring 2003 (بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
یکی از بخشهای اصلی فیلم، نحوه پرداختن به فرهنگ و انتقال اعتقادات یک کشور به بقیه جهان است. فیلمهای ناآشنا را تماشا میکنید و موضوعات مختلفی را در نظر میگیرید که هرگز نمیتوانستید به آنها فکر کنید، و در ابتدا با محدودیت و شوک، خود را در فرهنگ کشور مذکور میپیچید، تا آخر با شفقت عمیق و درک قابل توجه. به عنوان مثال، کره، کشوری است که من به سختی در مورد آن بینش دارم، و به جز اثر هنری چان وونگ پارک "پسر قدیمی"، هرگز فیلم کره ای را ندیده بودم که واقعاً مرا تحت تأثیر قرار دهد و مرا به کشف آنها نزدیکتر کند. فرهنگ متفاوت. "بهار، تابستان، پاییز، زمستان... و بهار" کیم کی دوک به طور قابل توجهی بر دیدگاه من تأثیر گذاشت و تبدیل به یکی از خیره کننده ترین و باشکوه ترین برخوردهای فیلمی شد که تا به حال داشته ام.
این یک فیلم تکان دهنده ساده و در عین حال عمیق، که در مورد هیچ چیز و همه چیز به طور همزمان است. همه چیز در خانهای در حال حرکت اتفاق میافتد که بیسروصدا بر روی یک آبراه عالی در اعماق جنگلی عظیم و نادیده گرفته شده شناور است. طبیعت اینجا توسط انسان ایمن و بیسابقه است، و همه چیز آرام، فوقالعاده زرق و برقآلود و بینظیر شگفتانگیز است. در این خانه متحرک با یک کشیش پیر و زیرک بودایی (جوان سو گودنس) و بچه دانشآموزش (جوان مین کیم)، با طبیعت یکی میشوند و از طریق تأمل و اقامت فروتنانه با خدای خود به اوج میرسند. فیلم این دو شخصیت را در مراحل مختلف زندگی و در فصول مختلف دنبال می کند. ما می بینیم که بچه بلندتر می شود و مرد می شود، و می بینیم که کشیش بزرگتر شده و به مرگ نزدیک تر می شود. وقتی یک بچه کوچک (یئو جین ها) برای رفع بی نظمی خود در خانه در حال حرکت باقی می ماند، احساس بی گناهی و شادی منظم ایجاد می کند، و این احساسات را برمی انگیزد که کودک هرگز در هیچ نقطه ای متوجه نشد که برای احساس مجهز است. br/>
هدف فیلم قطعاً این است که احساسات و احساسات افراد در حالت عادی خود را آشکار کند. تقریباً هیچ چیز در فیلم Spring, Summer, Fall, Winter... and Spring رخ نمی دهد، با این حال هر صحنه به یک تمایل انسانی مربوط می شود، و به گونه ای بزرگ و قدرتمند به تصویر کشیده می شود که ما با همه آنها ارتباط برقرار می کنیم و ریشه شگفتی محض به ما نشان داده می شود. همه اینها مطابق بودیسم نیز حرکت می کند، و ما با استانداردهای مختلف بودایی، نمونه های اساسی و در عین حال ضروری زندگی و احساس عمیق تری از ماورایی آشنا هستیم. تبادل کمی در فیلم Spring, Summer, Fall, Winter... and Spring وجود دارد (و منظورم تقریباً هیچ است)، با این حال این برای چیز خوبی است. کلمات بیهوده هستند وقتی که شما چنین تمایل خامی را روی صفحه نمایش دارید. استفاده عادلانه ای از نمادگرایی و تصویرسازی نیز وجود دارد - موجوداتی که خانه در حال حرکت را اشغال می کنند، مسیری که خانه به سمت آن شناور است، حتی فصل های تغییر ... نه فقط اهمیت دنیوی مناسبت ها را توسعه می دهند، بلکه به سمت بالاتری اشاره می کنند. اهمیت جهان و چگونگی تغییر شکل غریزه انسان و تلاش برای درمان چیزی که می تواند کمال مطلق باشد.
فیلم تا حدودی کمتر از دو ساعت دوام می آورد و علیرغم اینکه تبادلات کمی وجود دارد و موارد نادری وجود دارد، قدرت، سلیقه و اهمیت تصاویر معرفی شده شما را در صفحه نمایش جادو می کند و ملاحظات و افکار مختلف را آزمایش می کند. کیدوک کیم به صحنههای خیرهکننده، نمایشها، موسیقی مسحورکننده و فیلمبرداری فوقالعاده میپیوندد تا دیدگاههای جذابی را در رابطه با زندگی ارائه دهد و به شکلی بینقص واقعیت پشت بودیسم را به تصویر بکشد.
فیلم خود را به بررسی دقیق باز میکند. و یک تماشاگر میتوانست ساعتها را پشت سر بگذارد و تعداد زیادی بخش درباره اهمیت هر صحنه بسازد. به هر حال، من ترجیح می دهم یک یا دو دقیقه مکث کنم و اجازه بدهم که فیلم روی من بچرخد، و انفجار ملاحظاتی را برانگیزد که ساعت ها برای من به ارمغان می آورد تا روی کاغذ بیایم، اما در یک لحظه به نظرم خوب می رسد. به تدریج، شما شروع به کنترل بسیاری از چیزها خواهید کرد (با احتساب مراسم بودایی، هیچ سرنخی در مورد معنای آنها ندارید)، و احساس می کنید که از آنچه دیده اید چیزی مهم و ماوراء طبیعی گرفته اید، و که علیرغم این واقعیت که نمی توانید انگشت خود را روی آن بگذارید، از حضور آن در ذهن خود اطلاع دارید. همچنین، با این نوع فیلم، می توان گفت که کره خود را به عنوان یکی از کشورهایی که شاید فیلم اصلی را که جهان دیده است، به عنوان یکی از کشورهایی که فیلم اصلی را ارائه کرده است، به عنوان یک راهنمای بی پایان ساخته است. من مشتاقانه آن را پیشنهاد می کنم! امتیاز: 4 ستاره از 4!!
نظرات کاربران
برای ثبت نظر ابتدا وارد اکانت خود شوید.