تلاش هزار ساله ی مردی (جکمن) برای نجات زندگی زنی (وایس) که دوست دارد؛ در هیئت یک فاتح اسپانیایی قرن شانزدهمی، یک دانشمند در زمان حال و یک فضانورد در قرن بیست و ششم.
فیلم از سه داستان تو در تو تشکیل شدهاست که در انتها به هم میپیوندند. فیلم با داستان یک شوالیه قرن شانزدهمی اسپانیایی به نام توماس (هیو جکمن) آغاز میشود.. داستان دوم و اصلی به زندگی دکتر تام کرئو (باز هم با بازی هیو جکمن) میپردازد و در داستان سوم که در ذهن تام روایت میشود و بسیار سورئالیستی است تام را دنبال میکنیم که در فضا روان است، شناور بر جزیره کوچکی که تنها درختی کهنسال (نماد ایز در ذهن تام) در آن وجود دارد
تامی، به عنوان دانشمندی در عصر مُدرن، با یاس و نااُمیدی تلاش میکند تا راهی برای نجات جان همسرش که مبتلا به سرطان است، پیدا کند.
به عنوان یک دانشمند امروزی، تامی با مرگ و میر دست و پنجه نرم می کند و به شدت به دنبال پیشرفت پزشکی است که زندگی همسر سرطان زده اش، ایزی را نجات دهد.
چشمه، فیلمی در سبک حماسی رئالیسم جادویی و درام به کارگردانی دارن آرونوفسکی و با بازی هیو جکمن و ریچل وایس است. داستان تلاش هزار ساله مردی (جکمن) برای نجات زندگی یک شخص در هیئت یک فاتح اسپانیایی قرن شانزدهمی، یک دانشمند در زمان حال و یک فضانورد در قرن بیست و ششم…
سه داستان - یکی از گذشته ، حال و آینده - درباره مردان در جستجوی ابدیت با عشقشان. یک conquistador در کشور مایان برای آزاد کردن ملکه اسیر خود در جستجوی درخت زندگی است. یک محقق پزشکی ، با کار با درختان مختلف به دنبال درمانی است که همسر در حال مرگ خود را نجات دهد. یک مسافر فضایی که با یک درخت مسن محصور در حباب سفر می کند ، به سمت یک ستاره در حال مرگ که در یک سحابی پیچیده شده حرکت می کند. او با عشق خود به دنبال ابدیت است. داستان ها از هم و همزمان هستند. تلاش ها موفق و موفق می شوند
به عنوان یک دانشمند امروزی ، تامی با مرگ و میر دست و پنجه نرم می کند ، به طرز ناامیدی در جستجوی پیشرفت پزشکی است که باعث نجات جان همسر سرطان وی ، ایزی می شود.
دانلود فیلم The Fountain 2006 (چشمه) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
سخت است که بدانید از کجا شروع کنید. اکنون سعی می کنم ملیله را به نقاشی چوبی تبدیل کنم. عنصر اساسی داستان این است که ما نمی توانیم در وضعیت فعلی خود برای همیشه زندگی کنیم. در کتاب مقدس ، آمده است که انسان را از باغ عدن بیرون انداختند تا از دسترسی او به درخت زندگی جلوگیری کند. می گوید خداوند این کار را کرد تا انسان در حالت گناه آلود خود برای همیشه زنده نماند. سپس کتاب مقدس می گوید که خداوند دو کروبیم را با شمشیرهای شعله ور قرار داد تا از این درخت محافظت کند. طبق افسانه آفرینش مایان ، اولین انسان قبل از بنیانگذاری جهان کشته شد و از بدن و خون او ، درخت زندگی برخاست. این دو داستان مذهبی پایه و اساس کتاب "چشمه" است.
توجه: کتاب مقدس همچنین از عیسی مسیح به عنوان آدم دوم صحبت می کند و می گوید که او قبل از بنیانگذاری جهان به صلیب کشیده شد. برخی تصور می کنند که محل درخت زندگی محل صخره عصرها و سنگ بنایی است که خداوند بر آن آواز جهان است. این مکان فعلی گنبد سنگ است. این مکان باستانی مقدس مقدس در معبد یهودیان است. صندوق میثاق ، که بر روی آن دو کروبی ساخته شده بود ، بالای این نقطه نشسته بود. سالی یک بار ، کاهن اعظم وارد مقدسات مقدس می شد و خون قربانی را بر روی این کشتی می گذارد ، که به آن صندلی رحمت نیز می گویند. از نظر کتاب مقدس ، مسیح قبل از بنیانگذاری جهان قربانی شد و خون او بر روی این سنگ قرار گرفت. مسیح تحقق شریعت است ، و او به عنوان کاهن اعظم ما ایستاد و در حالی که هنوز گناهکار بودیم ، زندگی ابدی به ما داد. از نظر کتاب مقدس ، در مسیح بشریت به طور کامل احیا خواهد شد.
اولین فیلم آرونوفسکی ، PI ، درباره کابالیسم و قدرت عجیبی بود که ما به عنوان یک انسان هنگام شناخت از خود داریم. من معتقدم که چشمه جنبه دیگری از این اکتشاف است. چشمه با مهمترین مسئله فلسفی مرگ روبرو است. تا زمانی که شخصی قلب خود را به طور جدی بررسی نکرده باشد ، من اعتقاد ندارم که او چشمه را درک کرده یا از آن لذت خواهد برد. من عاشق فیلم هستم و این فقط تعبیر من است.
جكمن در تلاش است تا مرگ را در مسیر خود متوقف كند. از آنچه می توانم بگویم ، تلاش برای درخت زندگی و سفر به شیبالبا در واقع اتفاق نیفتاده است ، بلکه روایتی است که توسط همسر شخصیت جکمن ، ایزی (ویس) نوشته شده است. وقتی ایزی به مرگ نزدیک می شود ، او درگیری را که تامی طی می کند درک می کند و سعی می کند به او کمک کند تا درک کند. او در تلاش برای جلوگیری از عذاب قریب الوقوع او ، دیگر وقت خود را با او نمی گذارد و در آزمایشگاه خود مشغول تحقیق است. در این مدت ، او در حال نوشتن یک کتاب است ، و این کتاب داستان همسرش است که به طور نمادین در یک کنکویستادور که به دنبال درخت زندگی است و یک ویجر که راهی شیبالبا می شود ، گفته شده است. این داستان داستانی از همان مرد است ، در دو زمان متفاوت ، گرفتار همان معضل همسرش است. قبل از مرگ ایزی ، او کتاب را برای تامی می گذارد تا فصل آخر را بنویسد و به او می گوید "آن را تمام کن". وی با تعیین توانایی پایان زندگی مشترکشان ، تامی را ترک می کند. او ، با اقدامات خود ، "آن را تمام کنید". پس از مرگ او ، هدف از وجود تامی فاش می شود. سپس کتاب روی صفحه تمام می شود. Conquistador به درخت می رسد ، و خودش از شیره آب می نوشد. زندگی ابدی به او اعطا می شود ، اما در دستیابی به خواسته خود ، او را به گیاه تبدیل می کند. ویجر به شیبالبا می رسد ، فقط می فهمد که برای اینکه در کنار زنی که دوستش دارد باشد ، باید بمیرد. او این را می پذیرد و با رسیدن به شیبالبا ، ستاره منفجر می شود و او بخار می شود. او نمی تواند در وضعیت ناقص خود باقی بماند و برای همیشه زندگی کند. او باید بمیرد تا دوباره جدید شود. اخلاق داستان: مرگ به یک دلیل وجود دارد. در جستجوی رسیدن به زندگی ابدی برای خود ، در وهله اول هدف زندگی را نابود می کنیم. ما باید بمیریم ما باید آنچه را که خوب می دانیم گنجینه کنیم و باید منبع و هدف همه چیزهای خوب را پیدا کنیم. ما باید ببینیم که فراتر از زمان ، چیزی را که نمادین زندگی ما توصیف می کند ، می بینیم. من فکر می کنم دلیل این که بسیاری از مردم فیلم را دریافت نمی کنند این است که با یک سوال به پایان می رسد. ما باید پایان را بنویسیم. واقعاً به دنبال چه هستیم؟ چرا اگر مرگ بخشی طبیعی از زندگی است از مرگ متنفر هستیم؟ وضعیت فعلی ما درباره ریشه و آینده ما چه می گوید؟ چرا ترسیده ایم؟ چرا باید بمیریم؟ به شما فراخوانده می شود تا این س questionsالات را از خود بپرسید. مرگ وجود دارد. کسانی که دوستشان دارید می میرند. چه می توانیم بکنیم؟ هیچ چیزی. شما تصمیم می گیرید که چگونه به پایان برسد. شما می توانید زندگی کنید ، مشت خود را در بیهودگی تکان دهید ، یا هدف وجود را مشاهده کنید. حالا تمومش کن
دانلود فیلم The Fountain 2006 (چشمه) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
در حال نوشتن این بررسی ، من واقعاً نمی دانم از کجا شروع کنم. این احساسی را به من یادآوری می کند که وقتی تئاتر را ترک کردم پس از تیتراژ پایانی فیلم - کاملا گیج و متحیر. من حتی نمی توانم احساساتی را که از تئاتر ترک کردم شروع کنم ، اما به راحتی می توانم بگویم هیچ فیلمی بر من تأثیر نگذاشته است مانند The Fountain از زمان آفتاب آفتابی ذهن لکه بینی دو سال پیش (و این به عنوان همه چیز من شناخته می شود) فیلم مورد علاقه-زمان) همه خلاصه ها و تلاش ها برای ارائه طرح بی فایده است ، زیرا واقعاً توصیف ناپذیر است. خلاصه ای که ممکن است درمورد این داستان خوانده باشید بی فایده است - واقعاً ، فیلم را قضاوت نکنید به نظر می رسد که به نظر می رسد. این فیلمی است که باید برای خود تجربه کنید. و چه تجربه ای است.
تمرکز روی جنبه های فنی فیلم بسیار ساده تر به نظر می رسد ، که همانطور که از دارن آرونوفسکی کارگردان انتظار می رود کاملاً باورنکردنی است. استفاده وی از زوایای دوربین و حرکاتی که در طول فیلم تکرار می شوند ، مانند عکسهایی از بالای صحنه ، و استفاده گسترده از زوم / دالی (یک تقلید مهم از پیام فیلم ، حداقل آنچه که من تصور می کنم) است. مشاهده کل رنگ رنگ فیلم کاملاً زیباست - ترکیبی زیبا از رنگ های طلایی و سیاه. بیشتر نورها تیز اما با رنگ طلای ملایم است که فضای خاصی را ایجاد می کند. بسیاری از صحنه های فیلم در فضایی از نوع بیمارستان اتفاق می افتد - فضایی که به طور معمول در رسانه های فیلمبرداری شده با نور سفید بسیار روشن مشاهده می کنید. آرونوفسکی این صحنه ها را با چراغ های طلایی نرم بسیار ویژه روشن می کند ، که بیشتر قسمت ها را در سیاهی قرار می دهد و یک فضای وهم آلود و مالیخولیایی ایجاد می کند.
هر دو هیو جکمن و راشل وایس در نقش های خود کاملاً پدیدار هستند ، با وایس خصوصاً برجسته ، بازی کردن شخصیت او با آنچه من فقط می توانم توصیف کنم به عنوان شدت عقب. این یک عملکرد همزمان با ظرافت و علاقه است. جایزه های اضافی باید به الن بورستین داده شود که یک اجرای کاملاً دلچسب و کاملاً درخشان پشتیبانی کند.
امتیاز موسیقی توسط کلینت منسل کاملاً کاملاً کاملاً عالی است. مینیمالیستی است (کاملاً قطبی در مقابل عمیق بودن فیلم است) اما بسیار شدید است. این نمره ای است که کاملاً از احساسات ، عواطف و خلق و خوی فیلم تقلید می کند. این نوع عالی از نمره است و ملودی با استفاده گسترده و تقریباً منحصر به فرد از سازهای زهی برای گوش بسیار جذاب است.
و البته جلوه های ویژه (و وقتی ظاهر می شوند ، کاملا برجسته هستند) هیچ چیز شگفت انگیز نیست. فقط ... شگفت انگیز است. من چیزی دیگر برای اضافه کردن ندارم ، فقط خودتان آن را ببینید و تحت تأثیر قرار بگیرید.
اما واقعاً ، حذف یک ذهن از منظره ای که در چشمه است دشوار است. Fountain ، خیلی ساده ، برخلاف هر فیلم دیگری که من دیده ام. تنها فیلمی که از نظر مبهم و جو تقریباً کمی به آن شباهت دارد: 2001: یک ادیسه فضایی ، اگرچه The Fountain فقط تا این حد کمی زمینی است. این بدان معنا نیست که این تقلید از ادیسه فضایی است و نه اینکه چیزهای مشابهی برای گفتن دارد ، اما شما هنگام تماشای The Fountain این احساس را به شما دست می دهد که چیزی فوق العاده عمیق را تجربه می کنید. و عمیق است از وقتی شنبه گذشته چشمه را دیدم ، هیچ وقت فکر کردن را متوقف نکردم و هنوز هم فکر نمی کنم همه چیزهایی را که فیلم ارائه می دهد ، کاملاً بفهمم. اما کاملاً با ماده رسیده برای تفسیر همراه است. من اخیراً نظریه ای راجع به برخی از مضامین فیلم ایجاد کرده ام ، اما هنوز چیزهای زیادی برای رمزگشایی وجود دارد. آنچه گفتن مهم است این است که نوعی از فیلم است که در آن تک عکس گرفته می شود. هر تصمیم ویرایش ، تک تک دقیقاً تا آخرین جزئیات تفکر می شود ، زیرا همه این جزئیات کوچک هستند که برای ایجاد تصویر وسیع تر ، معنای عمیق ، ترکیب می شوند.
چشمه نیست "آفتاب ابدی امسال". این "ادیسه فضایی بعدی" نیست ، اگرچه من می توانم به شما اطمینان دهم ، اگر از هر یک از این دو فیلم لذت بردید (و ترجیحاً هر دو) ، باید "چشمه" زیادی را پیدا کنید که مورد علاقه شما باشد. این فیلمی است که خیلی ها دوست ندارند ، حتی شاید از آن متنفر باشند. اما من عمیقا تحت تأثیر آن قرار گرفتم. ببین خودت تصمیم بگیر این قطعاً یک تجربه فیلم باورنکردنی است.
دانلود فیلم The Fountain 2006 (چشمه) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
حمله به عراق باید روی کاغذ خوب به نظر می رسید، اما در عمل خیلی خوب از آب درنیامد. فواره خیلی شبیه آن است. یک حماسه علمی تخیلی/فانتزی با هیو جکمن، با پرداختن به حقایق جهانی - باید عالی باشد، درست است؟ اشتباه است.
چشمه فقط حدود 80 دقیقه بدون تیتراژ پایانی پخش می شود. و 10 دقیقه خوب از آن مطالبی است که در طول فیلم تکرار می شود. پس چطور شد که کمتر از 10 دقیقه پس از شروع به طور مکرر ساعتم را چک کردم؟ دو دلیل وجود دارد. یکی، چشمه به طرز شگفت انگیزی کسل کننده است. دو، به طرز اسرارآمیزی غیرقابل درک است. روایت در جاهایی که نیازی به آن نیست، غیرخطی است. چیزهایی بدون توضیح باقی می مانند. تماشاگران کاملاً سرگردان هستند و حتی به آنها کمک کوچکی برای پیمایش در بخشهای مختلف ارائه نمیشود. و هر ثانیه که به آرامی می چکد، نشان می دهد که فیلمسازان چقدر خودآگاه باهوش بوده اند. بدیهی است که بسیار باهوش تر از من (و، آه، چقدر متنفرم وقتی فیلمسازان بینی شما را می مالند که چقدر باهوش هستند و شما نیستید! مروری بر نقدهای دیگر داشته باشید و ببینید که چه تعداد از آنها توسط افرادی است که باهوش هستند. تحت تأثیر قرار گرفتهاند، اما اعتراف میکنند که آن را نمیفهمند.و کسانی که میگویند آن را میفهمند، اما نمیفهمند! ابهامی که منجر به تفسیرهای متعدد میشود، لزوماً چیز بدی نیست، اما به این معناست که ممکن است آنقدرها هم هوشمندانه نباشد. همانطور که فکر می کردید.
اجازه دهید من سعی کنم داستان را توضیح دهم - و باید به خاطر داشته باشید که این یک روایت خطی تلاش شده است که از بخش هایی ساخته شده است که به ترتیبی کاملاً تصادفی به نظر می رسد، هیچ کدام ارائه شده اند. هیو جکمن یک فاتح است که توسط ملکه ایزابلا اسپانیا (راشل وایز) به دنیای جدید فرستاده می شود تا درخت زندگی را پیدا کند (ظاهراً خدا آن را از سرزمین مقدس به آنجا منتقل کرده است، او به تنهایی می داند چرا) هدف از این کار این است که ملکه و کنکیستادور هر دو برای همیشه و همیشه زنده بمانند تفتیش عقاید لغو خواهد شد (ها؟). جکمن درخت زندگی را پیدا می کند، مقدار زیادی شیره می خورد و آنقدر کلم جوانه می زند که می میرد/با طبیعت/خدا یا چیزی به همان اندازه نامحتمل/غیرقابل درک یکی می شود. در همین حال، در حال حاضر، دانشمند محقق، هیو جکمن، در آستانه کشف درمانی برای سرطان است، درست به موقع برای نجات همسرش ایزی (جدیت؟ دوباره راشل وایز) که از تومور مغزی رنج می برد. وای خیلی دیر او در وسط یک بیابان پوشیده از برف دفن شده است، اما نه قبل از اینکه به جکمن بگوید آخرین فصل کتابی را که به زیبایی دست نوشته است، تمام کند، و به نظر می رسد داستان کنکیستادور را روایت می کند. او حتی یک خودکار عمیق به او میدهد تا آن را بنویسد (او، احمق، از آن برای خالکوبی حلقه ازدواج جوهری روی انگشتش استفاده میکند تا جایگزین حلقهای که در آزمایشگاه گم شده است. و/یا در درخت زندگی اگر شما معتقدید که او همان شخص Conquistador است، علیرغم اینکه تبدیل به یک تکه کلم شده است). در همین حال - یا بعد از آن - جکمن به عنوان یک راهب طاس گوشه نشین در یک زیور درخت کریسمس طلایی عظیم که شامل یک درخت است زندگی می کند. من کمی گیج بودم که آیا این درخت زندگی است یا درختی که حاوی جوهر راشل وایز (یا هر دو) است. من گیج نشدم که چگونه آن و/یا جکمن وارد زیور درخت کریسمس شدند، یا چرا آنها در اتر طلا در حال چرخیدن بودند - به سادگی نمی دانم، زیرا هرگز توضیح داده نشد. جکمن وقت خود را با قلم خود برای خالکوبی حلقه های بیشتر و پایین بازوهایش می گذراند، با عصبانیت بر سر تظاهرات ریچل وایز فریاد می زد، تکه هایی از پوست درخت را نیش می زد و در موقعیت نیلوفر آبی معلق می ماند (به فصل آخر هیو، تو ادامه بده. به اندازه کافی برای خالکوبی های زیادی آنجا بودم!). و سپس زینت درخت کریسمس را ترک می کند و در اتر شناور می شود تا زمانی که در شعله ای از نور ناپدید شود. پایان.
اتفاقاً، ویژگیهای ویژه روی دیویدی شامل یک سکانس پرچین از راهب کچل جکمن است که سوپ قارچ را در نزدیکی شدید آماده میکند. او با کنایه گفت نمی توانم بفهمم چرا آن را از فیلم حذف کردند.
در مورد موسیقی متن نیز باید چند کلمه نظر بدهم. "Constant" و "Dreary."
چشمه در مرتبه اول یک فیلم پرمدعا بود. من شک ندارم که سازندگان فیلم فکر میکردند که دارند چیزی با اهمیت و تأثیر هنری عمده تولید میکنند. بنابراین، پیشنهاد میکنم خیاطی که لباسهای جدید امپراطور را تولید کرد، این کار را انجام داد.
IMDb مملو از نظرات افرادی است که میگویند «این بدترین فیلمی است که تا به حال دیدهام». من به راحتی خشنود هستم و به راحتی این اظهار نظر را نمی کنم و انصافاً، برخی از بصری های قابل توجه وجود دارد و ایده اصلی که به شیوه ای کمتر "هنرمندانه" به آن پرداخته شده است، ممکن است فیلمی نیمه آبرومند ساخته باشد. بنابراین نمیتوانم بگویم این بدترین فیلمی است که تا به حال دیدهام، اما میتوانم بگویم که یکی از کم سرگرمکنندهترین فیلمهایی است که تا به حال دیدهام، و آن را بهعنوان لکهای بزرگ در رزومه جکمن، یک بازیگر میدانم. در غیر این صورت از کارهای او لذت برده ام (Weisz? Meh).
اگر به رانندگی خودمهم علاقه دارید، پس چشمه برای شماست. اگر نه، مانند طاعون از آن اجتناب کنید.
دانلود فیلم The Fountain 2006 (چشمه) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
توماس به جستجوی کشور مایاها میپردازد و به دنبال درخت افسانهای زندگی ابدی میگردد که به او فرصتی میدهد تا ملکه اسیر خود را آزاد کند. یک محقق پزشکی مرزهای اخلاق حرفه ای را تحت فشار قرار می دهد و تلاش می کند یک درمان طبیعی برای همسر در حال مرگش استخراج کند. مسافری در اعماق فضا تلاش می کند تا خود را به ستاره ای در حال مرگ که درون یک سحابی پیچیده شده است برساند تا ابدیت را با عشق مقدر خود سپری کند.
The Fountain هنگامی که برای یک فیلم کوتاه سینمایی در سال 2018 منتشر شد، نظرات متفاوتی دریافت کرد. انگلستان. شاید قابل درک باشد زیرا، اگرچه از سوی برخی او را تحسین می کنند، اما از سوی برخی دیگر او را کنار گذاشته اند. تا کنون تجربیاتم نشان داده است که در حد وسط قرار گرفتهام، زیرا پی کاملاً من را به شیوهای که دیگران انجام میدهد برنده نشده است، اما Requiem for a Dream را به همان اندازه که شنیده بودم تأثیرگذار میدانستم. بنابراین من به چشمه آمدم که مطمئن نبودم چه چیزی پیدا خواهم کرد و مطمئن نبودم که آیا آن را دوست دارم یا با این که خلاصهها و نظرات این ترفند چقدر غیرقابل نفوذ به نظر میرسند مبارزه میکنم. در نگاه اول این طور به نظر می رسد زیرا پیوند بین این سه داستان (و ماهیت حداقل دو مورد از آنها) آن را مانند یک مفهوم به نظر می رسد که باید ترک خورده و با هم ترکیب شود. من فکر میکنم که چنین کاری فقط منجر به ناامیدی میشود. اعتقاد من این است که بخش مدرن واقعی است و دو مورد دیگر در کتاب وجود دارند - این توضیح به من کمک کرد زیرا به من این امکان را داد که به جای تلاش برای یافتن دلیل روایی دقیق یک کچل روی احساسات و موضوعات درون این بخش ها تمرکز کنم. مردی درون یک سفینه فضایی که شبیه حباب است.
با انجام این کار، فیلمی برایم باقی ماند که از ابتدا تا انتها برایم جالب بود، با موضوع حرکت از زندگی تا مرگ و شاید تولد دوباره یکی باشد. که به همان اندازه که در مطالب بود به صورت بصری بررسی شد. گفتن آن به این صورت خطر این را دارد که به نظر بد به نظر برسد، اما با این رویکرد، واقعاً خوب عمل میکند و ایدهها و مضامین را لایهبندی میکند تا جلوهای عالی داشته باشد. رابطه مرکزی فیلم را نگه می دارد و اگرچه برخی از دو رشته دیگر به عنوان ضعیف تر انتقاد کرده اند، من شخصاً آنها را به همان اندازه که صحنه های اصلی خودشان بودند، موضوع اصلی می دانستم. از اینکه در نقاطی چقدر تحت تأثیر قرار گرفتم متعجب شدم و متوجه شدم در حال تماشای یک داستان علمی تخیلی با یک داستان انسانی شدید در سراسر آن هستم (یا برعکس - مطمئن نیستم).
برخی گفته اند که سبک آرنوفسکی به عنوان کارگردان کمی سرد و دور از سوژه هایش است. از نظر فنی با آن موافقم، به همین دلیل است که اجراها در اینجا اهمیت بیشتری دارند. در حالی که دوربین ممکن است در مورد قلب نباشد، اجراها باید باشند و بر این اساس ما یک جفت اجرای فوق العاده از این دو ستاره دریافت می کنیم. جکمن بر فیلم مسلط است. پیدا کردن شخصیت او در میان افکت ها و مفاهیم بسیار دشوار است، اما او این کار را انجام می دهد و در حالی که می بینید در برخی صحنه ها از لحاظ فنی تلاش زیادی انجام می شود، هرگز تمرکز خود را بر آنچه که هست از دست نمی دهد. تلاش برای انجام دادن وایس زمان کمتری دارد و مطالب کمتری دارد، اما تقریباً همین کار را میکند - واقعاً با جکمن ارتباط برقرار میکند و پذیرش انتقال او را قانعکننده نشان میدهد - چیزی که من آن را کلیدی در ارائه دیدم. برستین نقش کوچکی دارد، در حالی که چهرههای معروفی مانند توماس، مارگولیس، کرتیس و سوپلی، حتی اگر زمانشان محدود باشد، چرخشهای محکمی ایجاد میکنند.
اگر چه او بهعنوان کارگردان سردرگم است، اما شکی نیست که آرونوفسکی در این زمینه نقش دارد. کارگردانی ماهر با نیروی خلاق بزرگ. کنترل او بر مضمون در سرتاسر فیلم باعث میشود که لیباتیک کنترل فوقالعادهای از نور تولید میکند که من حتی نمیتوانم درک کنم که او چگونه چیزی را که میخواست خلق کرد و توانست آن را در فیلم The Fountain ثبت کند. سکانسهای فضایی بیشتر چشمها را به خود جلب میکنند، اما من به همان اندازه تحت تأثیر استفاده از نور در صحنههای امروزی قرار گرفتم که استفاده از نور از راه دور، بیرون بودن از نور و غیره یک گسترش بصری عالی برای موضوع بود.
همانطور که انتظار داشتم، در ظاهر چشمه آسانی برای شکستن آن نیست و اگرچه غیرقابل دسترس نیست، اما قابل درک است که چرا در بین مخاطبان عمده جریان اصلی پخش نشد. با این حال، در هسته خود، داستانی ساده و تاثیرگذار است که هوشمندانه از نظر موضوعی در سراسر رشته های کتاب گسترش یافته است. در حالی که به نظر می رسد کارگردان و گروه با استعداد روی ارائه فنی مضامین تمرکز می کنند، آنها با چرخشی استادانه از جکمن مطابقت دارند - به این معنی که این احساسات در تمام مدت وجود دارد و ما را در داستانی مبتکرانه و از نظر فنی تأثیرگذار نگه می دارد. همانقدر که انسان است
دانلود فیلم The Fountain 2006 (چشمه) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
فوق العاده به تمام معنا. چشمه در واقع شعر است و گواهی زیبا بر عشق و چرخه زندگی و ناپایداری مرگ. وای. فیلمنامه فشرده است و ارائه غیرخطی بسیار خوب کار می کند. ترکیب بندی صحنه ها عالی بود. امتیاز فیلم بدون زیادهروی افزایش یافت، که اغلب در فیلم The Fountainهای معاصر دیده میشود.
بازیها کاملاً فوقالعاده هستند، اما هیو جکمن و ریچل وایز را در اختیار دارند. من نمی توانم تصور کنم که برد پیت هیچ گونه عدالتی را در مورد چشمه انجام دهد. دارن آرنوفسکی در درازمدت با جذب فردی که طیف وسیعی از احساسات مورد نیاز برای توماس/تامی/تام را به تصویر میکشد، موفق شد. وایس عمق دسیسه سلطنتی و لطف روحی را دارد. شیمی آنها داستانهایشان را حتی جذابتر میکند.
چشمه به مغز متفکر نیاز دارد تا قدردانی شود.
دانلود فیلم The Fountain 2006 (چشمه) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
این نیمی از یک بررسی است. برخی از فیلم ها برای درک کامل باید بیش از یک بار دیده شوند. این یکی از آنهاست.
می خواهم نقد پل شریدر را درباره چشمه بخوانم. نه به این دلیل که فیلمنامه راننده تاکسی را نوشته است، بلکه به این دلیل که کتابی درباره «سبک ماورایی در فیلم The Fountain» نوشته است و «آبنما» قطعاً در این دسته از فیلمسازی قرار دارد.
به خاطر کتاب شریدر من تعداد زیادی فیلم از درایر، اوزو و برسون را تماشا کردهام که میتوانم روی آنها دست بگذارم، بهویژه فیلمهای رابرت برسون. شباهتهای زیادی بین فیلم آرنوفسکی و برسون وجود دارد، اما سبک آنها کاملاً متفاوت است. با این حال، هر دو کارگردان فیلمهایی میسازند که بهتر است بیش از یک بار دیده شوند. هر دو سبک چیزهای زیادی را به تخیل میسپارند که در اولین مشاهده میتواند ناامیدکننده باشد. من قطعا بودم. به همین دلیل است که من این را نیمی از یک بررسی می دانم. من فقط یک بار چشمه را دیدهام.
فواره سه خط داستانی دارد: یکی در گذشته، یکی در حال و دیگری در ظاهر در آینده. سه خط زمانی مانند یک پازل چینی از یکدیگر جدا می شوند. گذشته شاعرانه، حال واقع بینانه و آینده قابل قبول است. علاوه بر این، آینده یا آینده ای واقعی است (همانطور که آینده های سینمایی پیش می روند) یا صرفاً رویایی از آینده. بنابراین، این می تواند یک داستان بسیار ذهنی باشد که اکنون اتفاق می افتد. مبهم، مرموز و قابل تفسیر شخصی است. از این نظر، فواره بسیار شبیه فیلمهای برسون است.
برسون زمانی اشاره کرد که عمداً از چیزهای بدیهی در فیلم The Fountain خود دوری میکند. این راز است که علاقه بیننده را به جلو سوق می دهد. اغلب صحنه های بعدی راز آن معمای قبلی را آشکار می کند. این یک فرم بسیار ادبی از فیلمسازی است. دیشب، اطرافم را افرادی در میان تماشاگران احاطه کرده بودند که میخواستند تمام جزئیات طرح در یک بشقاب نقرهای به ما تحویل داده شود. از آنجایی که این یک پیش نمایش مخفیانه بود، همه ما به صورت رایگان وارد آن شدیم. برخی احتمالاً انتظار افراطی «مرثیه برای یک رویا» را داشتند. گروهی که کنار من بودند زود رفتند. وقتی داشتم می رفتم، صدای نوجوانی را شنیدم که به تلفن همراهش گفت: "زحمت نزنید برای چشمه هزینه کنید منتظر آن باشید که در تلویزیون پخش شود". و من موافقم: اگر بتوانید تلویزیون تجاری زیادی را تحمل کنید و مجلات را به کتاب ترجیح دهید، ممکن است چشمه را دوست نداشته باشید. اگر برخی از بررسی ها را برای برسون بخوانید، همان بی صبری را خواهید دید. اینها فیلم هایی هستند که با آنچه شما از یک فیلم انتظار دارید می شکنند. فراموش کنید که در یک سینما هستید. این قطعه به یک ذهن باز پاداش می دهد.
بازیگری در فواره بسیار پویا است اما فضای تنفس کافی برای همدلی وجود نداشت. تنها یک وقفه در تنش وجود دارد، زمانی که می توانست بیشتر باشد. در عوض، برای خدمت به سه خط داستانی، تنش مانند یک صعود مداوم احساس می شود. یک لحظه اشکبار، از یک خط داستانی، به لحظه اشک بار دیگر در خط داستانی دیگر منجر می شود. گروهی که در کنار من بودند آنهایی که در نهایت رفتند پوزخند می زدند. احساس میشود که بیش از حد بازی میکنید، اگرچه هر اجرا به تنهایی متقاعدکننده است. بنابراین، من همدلی خود را در تعلیق احساس کردم. یک ویرایش متفاوت میتوانست قدرت بیشتری به صدای عاطفی بازیگری اضافه کند. می بینم که آرزو دارم 20 دقیقه داستان دیگر مرا به خود جلب کند.
موسیقی به خوبی با داستان ترکیب شده است. با این حال، تصاویر، در چند مورد، تعلیق ناباوری را شکستند. در یک مورد، یک شات ردیابی وجود داشت که از یک دیدگاه منحصر به فرد استفاده می کرد که من را از داستان خارج کرد، به جای اینکه فکر کنم "معجب است کجا می رود". در برخی از فیلمبرداریها و جلوههای ویژه، حس سرگرمی خاصی وجود دارد که از داستان کاسته میشود. اما، این عکس ها حقه نیستند. آنها پیشآگاهیها و پژواکهای کنش در سکانسهای دیگر هستند. آنها بسیار جسورانه هستند، مانند ضربات قلم موی ون گوگ که یک منظره را ردیابی می کند. این ضربه های پررنگ اولین چیزی است که در مورد «فواره» متوجه می شوم. اما، با تأمل، تصویری نسبتاً آرام ترسیم میکنند.
من مشتاقانه منتظر دیدن دوباره چشمه هستم.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر ابتدا وارد اکانت خود شوید.