در حالی یک سلسله از قتلها در حال وقوع است، بلا، در حال نزدیک شدن به زمان فارق التحصیلی اش است و باید بین ادوارد که خون آشام است و جیکاب که یک گرگ نما است یکی را به عنوان عشقش انتخاب کند و …
در قسمت جدید فیلم گرگ و میش این بار نیز خطری تازه نمایان شده است. گروهی از جادوگران و تبهکاران شب در سیاتل ظهور کرده اند که شبانه به مردم حمله ور شده ، خون آنها خورده و آنها را می کشند.اکنون ادوارد و گروه دوستانش باید خود را برای مقابله با آنها که قصد دارند تا حمله ای را علیه شان ترتیب دهند آماده شوند و در این بین بلا نیز مجبور لست انتخابی سخت داشته باشد بین ادوارد یا دوستی با جیکوب
بلا سوان از دبیرستان فارغالتحصیل شده و به زودی قصد ازدواج با ادوارد را دارد اما ویکتوریا خونآشامی که بلا سوان را عامل اصلی مرگ نامزدش جیمز میداند بار دیگر بازگشته. او این بار قصد دارد با ایجاد ارتشی از تازه متولد شدهها (خونآشامهایی که به تازگی به خونآشام تبدیل شدهاند) انتقامی سخت از بلا و خانواده کالن بگیرد. اما خواهر ادوارد، آلیس به لطف قدرت آینده بینی خود پی به این موضوع میبرد و…
در حالی که مجموعه ای از قتل های مرموز سیاتل را در بر می گیرد، بلا، که فارغ التحصیلی دبیرستانش به سرعت نزدیک می شود، مجبور می شود بین عشقش به ادوارد خون آشام و دوستی اش با گرگینه جیکوب یکی را انتخاب کند.
داستان درباره ادامه قسمت قبل است. بعد از اینکه بلا از دبیرستان فارغالتحصیل شد تصمیم گرفت تا با ادوارد ازدواج کند ولی ویکتوریا که بلا را عامل اصلی مرگ نامزدش جیمز میداند قصد دارد تا با ایجاد ارتشی از تازه متولد شدهها (کسانی که به خون آشام تبدیل شده اند) انتقامی سخت از بلا و خانواده کالن بگیرد ولی ...
بلا سوان از دبیرستان فارغالتحصیل شده و به زودی قصد ازدواج با ادوارد را دارد اما ویکتوریا خونآشامی که بلا سوان را عامل اصلی مرگ نامزدش جیمز میداند بار دیگر بازگشته.
دانلود فیلم The Twilight Saga: Eclipse 2010 (گرگومیش: خسوف) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
در حالی که گرگ و میش به بلا و ادوارد اختصاص داشت ، سپس ماه جدید همه چیز در مورد بلا و یعقوب بود ، Eclipse مثلث عجیب و غریب عشق را که ادوارد / بلا / یعقوب است کشف می کند. ادوارد و جیکوب که فقط چند صحنه را با هم در فیلم The Twilight Saga: Eclipse های قبلی به اشتراک گذاشته اند ، می توانند مدت زمان زیادی را با هم در این قسمت به اشتراک بگذارند - که بیشتر آن در چهره یکدیگر صرف می شود (ظاهراً هر دو با هم صحبت می کنند).
کریستن استوارت همچنان به عنوان بلا سوان به تجسم وادار شدن ادامه می دهد. او کاملا مناسب است. هرچند که حداقل او مانند ماه جدید همه آرزوی مرگ ندارد (و لبخند می زند!). اگرچه جیکوب میخ را به سر می کوبد ، وقتی به ادوارد می گوید بلا مطمئن نیست که چه می خواهد. به نظر می رسد ، نیمی از وقت دختر نمی تواند تصمیم خود را بگیرد. ادوارد خودش بسیار تلاش می کند تا بلا از دیدن جیکوب جلوگیری کند ، در حالی که جیکوب به فضای شخصی او حمله می کند و در یک مورد "نه" را به معنای "بله" می گیرد (او سعی می کند به او یک درس بدهد ، اما در عوض او فقط می آموزد که چرا شما گرگها را مشت نمی کنید). اگرچه ، در صحنه چادر ، ادوارد و جیکوب به درک درستی از انواع ... البته کوتاه مدت می رسند. هیچ یک از شخصیت ها مقدس نیستند. هر یک عیب های خود را دارد ، اما در عین حال ، آنها ویژگی های بازخرید خود را نیز دارند. بلا ، ادوارد و جیکوب توسط استوارت ، پتینسون و لاوتنر به خوبی به تصویر کشیده شده اند.
تا آنجا که بقیه شخصیت ها پیش می روند ... خوب ... بعضی ها در واقع لحظاتی برای درخشش در گرگومیش: خسوف بدست می آورند. مثلاً دو عضو کالنز. امیدوارم که این خوانندگان نیکی رید با عملکردی که این بار در نقش روزالی ارائه می دهد ساکت شوند. ما داستان او را برمی گردانیم ، و به همان اندازه که شایسته است احساس و دلشکستگی (و اشاراتی جزئی از شوخ طبعی) دارد. جاسپر نیز منشا خود را نشان می دهد (و حداقل این بار او باید کارهای دیگری انجام دهد فقط به نظر می رسد که همیشه در گوز نگه داشته است). فکر کردم هر دو فلش بک خیلی خوب انجام شده / انجام شده است. در همین حال ، به سایر کالن ها وقت زیادی برای نمایش داده نمی شود ، اما آنچه آنها می گیرند کافی است (من هنوز هم تلخ هستم که ما نمی توانیم سابقه آلیس را در صفحه نمایش بررسی کنیم. اشلی گرین خیلی عالی است که آلیس لحظه شخصی خود را از دست ندهید. او در صحنه با جذابیت فوق العاده ای که جاسپر نشان می دهد چگونه با نوزادان مبارزه می کند را نشان می دهد - که بسیار لذت بخش بود).
من از اینکه رایلی خون آشام نوزاد تازه متولد شده چقدر وقت صفحه داشت تعجب کردم. چندین راه برای رسیدن به آنچه که او با ارتش خون آشام آماده است وجود دارد - مهمترین مورد در آنجا رابطه وی با ویکتوریا برقرار است. من هرگز به عنوان ویکتوریا با راشل لوفر مشکلی نداشتم ، و گرچه شرم آور است که او جایگزین شد ، برایس دالاس هوارد بیش از این که جبران کند. او در واقع عمق بسیار لازم را به نقش می بخشد (که با توجه به کوتاه آمدن او کاملاً شاهکار است) و جنبه دستکاری ویکتوریا را به نمایش می گذارد. نبرد اوج گیری او و ادوارد کاملاً متشنج است و به خوبی انجام شده است.
به اعضای جدید فرقه بی پیراهن سام (لیا و ست) زمان بسیار کمی روی صفحه داده می شود ، اما بازیگرانی که آنها را بازی می کنند قول نشان می دهد و امیدوارم در دو فیلم بعدی زمان کافی تری برای نمایش داشته باشد. بقیه بسته های گرگ یک خط به اینجا و آنجا می رسند. پدر جیکوب ، بیلی ، بیشترین گفتگو را از همه آنها دارد (حسن نیت ارائه می دهد از او یک افسانه باستانی Quileute را تعریف می کند - که در پایان فیلم مهم می شود).
برای فیلم خیلی بد نباشید بسته گرگها - آنها بیشتر از "دوستان" بلا برای آنها وقت می گذرانند (هرچند مثل همیشه ، آنا کندریک در نقش جسیکا برجسته است). از میان چهار عضو ولتوری که دوباره می بینیم ، داکوتا فانینگ در نقش جین به یادماندنی ترین است. او در لذت بردن از دردی که به دیگران تحمیل می کند در بهترین حالت است.
مادر بلا در گرگومیش: خسوف دوباره ظاهر می شود تا اوقات با کیفیتی را با دخترش بگذراند ، اما این بیلی بورک است که همچنان به عنوان پدر بلا ، چارلی می درخشد . عدم تأیید وی از ادوارد ، حسن نیت نسبت به یعقوب و کاملاً هیبت کلی وی باعث شده است که او بسیار عالی باشد. متأسفانه ، پویایی عالی و جذاب او با آلیس فقط مختصراً مورد بازدید قرار می گیرد (هرچند حداقل این بار آنها را با هم روی صفحه نمایش قرار دادیم! لطفاً دفعه بعدی تعامل بیشتر چارلی / آلیس!).
فیلم خودش عالی به نظر می رسد . فقط از دهانه تاریک / بارانی ، می توانید بگویید که این تفاوت بسیار متفاوت با دو مورد گذشته دارد. کسانی که برای بیدار نگه داشتن آنها نیاز به اقدام دارند باید خوشحال شوند ، زیرا درگیری ها / خرد شدن جمجمه / پارگی اندام بسیار در حال انجام است. David Slade سبک بصری و احساس خاص خود را به Eclipse می دهد که آن را از دو فیلم قبلی متمایز می کند. صحنه تعقیب و گریز بین Cullens و Victoria ، Cullens در مقابل نوزادان و به ویژه صحنه مبارزه در برف همه تماشایی است. من از موسیقی متن فیلم هم لذت بردم. آهنگ ها در کل بسیار مناسب استفاده می شدند.
کسوف ممکن است برای برخی افراد کمی کند به نظر برسد ، زیرا زمان زیادی را صرف کاوش در پویایی شخصیت ها می کند و به دنبال تیک تیک آنها می رود / روابط آنها ، اما حداقل دارای قلب (و شوخ طبعی) است. نکته آخر اینکه ، اگر از کاری در رابطه با گرگ و میش متنفر هستید ... پس ، نه ، احتمالاً گرگومیش: خسوف نظر شما را تغییر نخواهد داد. به خود لطف کنید و به کاری بپردازید که * در عوض ممکن است دوست داشته باشید؟ برای آن دسته از ما که کتاب ها را خوانده ایم / از فیلم ها لذت می بریم ، این یک اقتباس کاملاً مناسب از کتاب سوم است. اگرچه ممکن است طرفداران یعقوب با پایان فیلم کمی فریب خورده احساس کنند. علیرغم آن ، این مجموعه همچنان وظیفه بسیار خوبی را دارد که می تواند قسمتهای مهم / عناصر / خطوط گفتگو را از کتابها حفظ کند (در حالی که سایر قسمتهای کتاب را که به آن مقدار توصیف نشده اند نیز پر یا گسترش می دهد) جزئیات) اگر طرفدار گرگ و میش هستید و انتظار یک سازگاری کامل را ندارید ، باید امیدوار باشید که از آن لذت ببرید. من این کار را کردم و تصمیم دارم با احتیاط نسبت به Breaking Dawn Parts 1 & 2 خوش بین باشم.
دانلود فیلم The Twilight Saga: Eclipse 2010 (گرگومیش: خسوف) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
بنابراین بلا ، هنوز عاشق ادوارد خون آشام بود ، اما جیکوب گرگ مدام بدون پیراهن ظاهر می شد تا او را گیج کند. و سپس ، ویکتوریا انتقام جویانه به قصد فرو رفتن دندانهای خود به بلا به شهر بازگشت ، بنابراین خانواده های خون آشام و گرگینه برای محافظت از وی و پاک کردن گروه تازه نفس های خونخوار ویکتوریا با هم متحد شدند ... ممکن است طرفداران آن را دوست داشته باشند ، من می توانم داشته باشم نه اینکه به نظر من همه چیز خیلی سرگرم کننده و لذت بخش نبود ، بلکه این تمام کاری بود که واقعاً سرگرم کننده بود. من باید حداقل یک بار تحت تأثیر عمیق یا احساسی خود قرار بگیرم و کمی قبل از شروع کار در نظر گرفتن یک فیلم خوب به شخصیت ها اهمیت بدهم. همه اسباب بازیهای معمول شامل دوستان معمولی و خسته کننده مدرسه بلا بود و پدر قلقلک هنوز هم در اطراف سر و صدا می کرد ، اگرچه آنها موفق شدند یک صحنه طنز خوب را با او همراه کنند. معجزه ای ساختگی اوه خدای عزیز ، همه آن مونولوگ های دوپی بین پتینسون و استوارت! "تو همیشه بلا من خواهی بود." گاه این مزخرفات همیشه خیلی گنگ به نظر می رسد. در واقع فکر می کردم که آنها در مقایسه با قبل خیلی سرد شده اند. از این نظر من صریحاً از هر دو شخصیت خسته شده ام. شخصیت آنها فقط می آید و می رود ، و هیچ یک از آنها خیلی عمیق و جالب نیست. آنها فقط مثل سریال خوب نیستند. من دوست ندارم که چطور او می خواهد خون آشام شود. این از نظر فنی چیز خوبی نیست ، درسته؟ نباید باشد که به نوعی او را فاسد می کند. اوه ، خیلی عزیز بود که چطور ادوارد تا وقتی که ازدواج نکردند نمی خواست این کار را بکند! خوش به حال شما ، اد! آن لاتنر لوتنر لگن عواقب لخت نیز وجود داشت. اوه وای ، یعقوب حالا حسود است! هرگز ندیدم که این اتفاق می افتد ... او بسیار زشت است ، هر زمان که چهره او را در نمای نزدیک نشان می داد تمام آنچه که من می توانستم روی آن تمرکز کنم غول های بزرگ بود! خوب ، به اعتبار او به نظر می رسید که او با نقش خود آرامش و اعتماد به نفس بیشتری دارد. حداقل یک وضعیت غیرمعمول ، تقسیم یک چادر با دو هیولا که برای قلب شما دعوا می کنند و سپس در کنار یکی از مواردی که هرگز نمی تواند شما را برای گرما داشته باشد ، جمع می شود ، در حالی که واقعیت این است که یکی از آنها می تواند بخواند ، بیشتر پیچیده است تمام افکار کثیف دیگران! شما نمیتوانید آنرا آرایش کنید ، چه صحنه بی ارزشی! و من عاشق این خط تقلید شخصی از لوتنر هستم: "من از شما گرم ترم." او آرزو میکند! جدی ، حتی یک سوال هم نیست. این چیزی است که من خیلی دوست داشتم جدید بود ، کمی شوخ طبعی. چندین خط ناخوشایند زبون گونه وجود داشت که واقعا باعث خنده من شد. گرگ های تولید شده توسط کامپیوتر کمی قابل تحمل تر بودند. آنها آنها را در سایه ای از نور شدید روز نگه داشتند. یک حرکت عاقلانه گرچه آنها هنوز فقط جسورانه به نظر می رسیدند. خیلی کاذب است که من در حضور آنها چیزی جز ناجور بودن احساس نمی کنم. داستان سرانجام به ویکتوریا متمرکز شد و ناامید کننده بود. من واقعاً در دو قسمت اول او را دوست داشتم ، اما این بار شخصیت را چندان چشمگیر ندیدم و می دانم چرا. به هر حال برایس دالاس هوارد به خوبی بازیگر نقش اصلی او را بازی نکرد ، او فقط همان آتش خاص را نداشت. گرچه هیچ تصوری نداشتم تا وقتی که آن را جستجو کردم همان زن نبود! من فکر کردم که آنها با ساختن یک شرارت تمام عیار او را به هدر دادند. او به عنوان یک کولی / سرکش یا هر آنچه که قرار بود قبلاً باشد بسیار جذابتر بود. هوم اوه خوب فکر کردم یکی از معدود یادداشت های واقعی است که شخص خاویر پرهیزکار به عنوان یار کوچک کوچولوی ویکتوریا است. من فکر کردم که او برای یک خدا بد خسته کننده خسته کننده ساخته است ، و من می توانم بگویم که او فقط بلافاصله بازی او بود. بسیار سرگرم کننده بود که ببینیم داکوتا فانینگ با ظرفیتی قابل توجه تر از فیلم کمدی که در قسمت 2 داشت ، بازگشت. خیلی بیشتر او به تنهایی اکنون نشان دهنده خشم عالی شورای خون آشام های باستان بود. او یک شکستن واقعی بود. دوست داشتم که- "قدرت درد!" بدم نمی آید که خودم چند نفر را امتحان کنم! بنابراین کامرون برایت قرار بود برادر او باشد ، من فکر کردم آنها شبیه هم هستند. کامرون اندکی بیشتر از این بدست نیاورد ... هیچ ضرر بزرگی در آنجا وجود ندارد. اگرچه فکر می کردم او عالی است ، اما هنوز او را به عنوان نوع شخصیت مقتدر تهدید کننده ای که به تصویر می کشید ، خریداری نکردم. خیلی لعنتی لعنتی بود و جدی نمی گرفت! چه جادوگر کوچک شیطانی. بیچاره کوچولوی جودل فرلاند. من او را از قسمت عالی استادان وحشت "The V- Word" شناختم. آنچه که من در مورد گرگومیش: خسوف بیشتر دوست داشتم سه داستان بود که در فلش بک گفته شد و نشان می دهد که چگونه قبیله گرگ ها برای اولین بار با خون آشام ها روبرو شده اند و ریشه های دو نفر از کالن ها را نشان می دهند. من فکر کردم این هر دو به آنها عمق داده است. در داستان جاسپر ، سه گانه بانوان خون آشام سه خواهر گورگون اساطیر یونان را به ذهن من آورد. این تاریخ تکرار شد ، روشی که ویکتوریا از رایلی استفاده می کرد ، روشی که جاسپر دستکاری کرده بود. و به نظر من داستان شرم آور و انتقام موجه روزالی نیز عالی بود. فکر کردم اتفاقی که برای او افتاده کاملاً زننده است ، به همین دلیل. این یکی از مشکلات است ، اگرچه مردم و همه چیز می میرند ، مثل اینکه همیشه در سطح PG و خانواده دوستانه نگه داشته می شود. با وجود این سکانس های بسیار چشمگیر ، من فکر کردم که طرح اصلی همه چیز گیرنده نیست و گام به گام به سمت انتها حرکت کرد. ساخت خوب بود ، اما جنگ بزرگ اوج گیری برای من کمی کوتاه بود. همه چیز با یک صحنه نهایی بسیار ناخوشایند و ناخوشایند همراه با ادوارد و بلا در برخی از مناطق پر گل و درخشان ، منتظر عروسی آنها است ... در نهایت با به دست آوردن اعتبارات ، یک نوع احساس صاف برای من باقی ماند. فکر کردم این کمک سوم از گرگ و میش بهتر از کمک دوم است. آنها اکشن و شوخ طبعی چشمگیر سینمایی را کاهش دادند و مونولوگهای بی معنی و برخی از جلوه های مضحک را پایین نگه داشتند. این درست تر از اشتباه بود تلاشی تحسین برانگیز.
دانلود فیلم The Twilight Saga: Eclipse 2010 (گرگومیش: خسوف) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
این همه هیاهو در رسانه های گروهی جهان درباره «کسوف»! و - هیاهوی زیادی در مورد هیچ.
"Summit Entertainment" لطفا با کاترین هاردویک یا حداقل کریس ویتز تماس بگیرید! فرنچایز از بد به بدتر می شود. اگر روند آغاز شده توسط دیوید اسلید ادامه یابد، در خطر از دست دادن میلیون ها بیننده برای "Breaking Dawn" هستید! اگر به فیلم های با کیفیت اهمیت نمی دهید، حداقل به سود خود اهمیت دهید. "Eclipse" یک هک ارزان است که تنها هدف آن کسب درآمد آسان است. این دو بار کار نخواهد کرد.
دیوید اسلید غیرممکن را انجام داده است - او موفق شد رمان "کسوف" را به کلی از بین ببرد! به جای پویاترین کتاب حماسه، که – اگرچه فاقد ویژگی های ادبی ادبیات بزرگ است – حداقل یک صفحه واژگون کننده است، او یک هش دیش فوق العاده زیبا از قسمت های جدا شده را تولید کرد که هیچ کدام به اندازه کافی شارژ و منسجم نیستند. بیننده معنای آن را برای طرح و توسعه شخصیت ارزیابی کند. فیلم هیچ جادویی از "گرگ و میش" کاترین هاردویک که بر پدیده عشق اول با تمام سایه های احساسی، لطافت و اشتباهاتش متمرکز بود، ندارد. طیف رنگی "گرگ و میش"، دیالوگ ها، انگیزه شخصیت ها، سرعت متفاوت از سرعت آهسته تا برق آسا - همه چیز برای کمک به جادو وجود داشت. از سوی دیگر، کریس ویتز روی شخصیت جیکوب تمرکز کرد و در پایان، زمانی که بلا به ایتالیا می رود، شتاب فیلم را جمع کرد. این وقفه از سرعت آهسته زمان برای بلا تا سرعت شکستن قسمت ایتالیایی خسته کننده، اعتبار فیلم را دارد. گرچه در مقایسه با «گرگ و میش»، کریس ویتز تقریباً شخصیت ادوارد را خراب میکند تا در آخرین لحظه در اپیزود با ولتوری آن را نجات دهد، اما هر دو فیلم فضای خاص خود را دارند. به نظر می رسد «کسوف» اینطور نیست.
به نظر می رسد اسلید و روزنبرگ در حین فیلمبرداری از کتاب به شدت متنفر بوده اند. در غیر این صورت چگونه می توانستند این ... این ... محصول را ایجاد کنند؟ بدون دیالوگ منسجم و منسجم، بدون دیالوگ به اندازه کافی معنادار که به بازیگران حداقل فضایی برای نمایش مهارت های بازیگری خود بدهد، بدون انگیزه شخصیت، بدون شیمی بین شخصیت ها. فلاش بک ها با روزالی و جاسپر تا حدودی نویدبخش بود، اما نه، دیوید اسلید نیز در از بین بردن جذابیت آنها بسیار ثابت قدم بود. هر دو داستان فاقد برخی از بخشهای ضروری برای درک شخصیتها هستند. در مجموع، همه بازیگران باید از خطوط مزخرفی که برای دیالوگ عبور می کنند، زیر لب غر بزنند. به نظر می رسد که همه آنها وجود دارند فقط به این دلیل که فرنچایز باید روی آن کار کند. ناله های مکرر ادوارد در مورد ازدواج بلا با او واضح است که حتی اعصاب خودش را هم به هم می زند. عمل؟ گربه ام را نخندید. اگر بتوان این بخش کوچک از آموزش خون آشام ها و یک قطعه کوچک از مبارزات واقعی را که هیچ ذوقی ندارد، اکشن نامید، پس کلاهم را خواهم خورد. شرط می بندم که مردم خیلی بیشتر از آن کمی ورزش صبحگاهی، تکان دادن دست ها و بالا بردن پاها انتظار داشتند. تنها افتخارات در این زمینه به جاسپر و امت تعلق دارد.
بازیگری؟ افتضاح. به نظر میرسد که شخصیتهای اصلی از بیماریهای مختلفی رنج میبرند و به سرعت به دارو نیاز دارند.
ادوارد با حالت چهره فردی مبتلا به سوء هاضمه مزمن درگیر است. به نظر می رسد که حضور تک تک بلا سر صحنه برای او تهوع آور است و او مردانه با این احساسات مبارزه می کند تا آن را پنهان کند. Motilium و داروهای بیماری، سریع! این یک پیشرفت در بازیگری نیست، بلکه یک قدم به عقب است. ادوارد در "گرگ و میش" بهترین بود، در "ماه نو" بدتر شد، حالا یک فاجعه است. ادوارد باید در حال تغییر باشد، اما - پس؟ به نظر می رسد که ادوارد در حال تبدیل شدن به برده مایل بلا است و خود را کاملاً محو می کند. بدیهی است که از یک طرف، بازیگر بدون انتخاب خودش و نقش چندانی برای ایفای آن باقی مانده است، از طرف دیگر، او از فرانچایز هر چه که ممکن است در انظار عمومی بگوید خسته شده است (و هر کسی می خواهد بگوید) از گرگومیش: خسوف "خیلی متفاوت با دو فیلم قبلی" خسته باشید). به هر حال، ما باید به آقای پتینسون اعتبار بدهیم، زیرا او صادق است - او گفت که می ترسید کسی برای دیدن فیلم بیاید. او قطعا نسخه پیش از انتشار را دیده است. دفعه بعد به پیام هایی که او می فرستد بیشتر توجه خواهم کرد.
بلا. او تمام جذابیت یک دختر جوان بیتجربه را از دست داده است که از همه مراقبت میکند، مشتاق است صدمه نبیند، دور هم جمع کند، قلبی که برای همه خونریزی میکند. حالا ما میبینیم که یک دختر مکر خودخواه است که به هیچکس انجیر اهمیت نمیدهد، همانطور که در پایان میآموزیم، تنها هدف او این بود که انگیزههایش را غربال کند و انتخاب درست را انجام دهد، و این تبدیل شدن به یک خونآشام است، عشق در اینجا در درجه دوم اهمیت قرار دارد. آیا او این کار را برای کوچک شدن خود انجام می دهد؟ بلا، دفعه بعد ماشین حساب جیبی خود را بیاورید تا موجودی را جمع کنید. تلاش بلا برای اغوای ادوارد تهوع آور به نظر می رسد، بنابراین از قبل برنامه ریزی شده است. عشق کجا، اخلاص کجا، شور جوانی کجا؟ رفت سمت سگ ها در کل، با قضاوت از حالت چهره بلا، مشخص است که دختر بیش از یک بار در دوران نوزادی خود سرش را پایین انداخته اند و اکنون در درک آنچه در اطرافش گفته می شود مشکل دارد. استازولامید ممکن است کمک کند، اگر قبلا مصرف شده بود. بلا همچنین به وضوح یک نفس نفس می کشد. بلز، آدنوئیدهای خود را بردارید. قبل از اینکه خیلی دیر شود و شما خیلی دور شده باشید.
جاکوب. هیچ پیشرفتی در مقایسه با "ماه نو"، خطوط بسیار کم و بسیار بد، زمان نمایش بسیار کم.
ویکتوریا. راشل لوفور هوسباز، هوسباز و خطرناک بود. برایس دالاس هاوارد لاغر، رقت انگیز، به شدت نقاشی شده و ترسو است. او نمی تواند راشل لفور را لمس کند. یک انتخاب بسیار بد کلاه گیس به تنهایی شخصیت را نمی سازد. اشتباه بد "Summit".
آیا چیز خوبی وجود داشت؟ به جاسپر، آلیس، امت، کارلایل، چارلی، رایلی احترام میگذارم (اگرچه نقش رایلی میتوانست دراماتیکتر و منسجمتر باشد، اما نه با فیلمنامه شگفتانگیز فعلی، افسوس). اوه، بله، مناظر چشمگیر بود.
دانلود فیلم The Twilight Saga: Eclipse 2010 (گرگومیش: خسوف) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
آنها می گویند که جذابیت سه نفر است، و برای این قسمت سوم از حماسه گرگ و میش چقدر درست است - لحظات دلپذیر عشق در فیلم The Twilight Saga: Eclipse اول، تنش های عاشقانه داغ در فیلم The Twilight Saga: Eclipse دوم بسیار پراکنده است، و برخی از آنها واقعاً هیجان انگیز است. اقدامی که قبلاً در هر دو نسخه قبلی وجود نداشت. در واقع، این بدون شک بهترین فیلم در مجموعه گرگ و میش تاکنون بوده و احتمالاً افرادی را که همیشه از محبوبیت بیسابقه این فرنچایز بیخبر یا حتی بدبین بودهاند، به دست آورده است. کارگردان، دیوید اسلید و ملیسا روزنبرگ، فیلمنامه نویس، با تصمیم عاقلانه ای که رویدادها را در کتاب به طور عمده دنبال نمی کنند، حس تنش قابل لمسی را در طول فیلم تزریق کرده اند. اسلید با تصمیم گیری برای شروع فیلم با تصویری گیرا که در آن پسر بچه شهر کوچکی رایلی (خاویر ساموئل) تحت تعقیب قرار می گیرد و سپس توسط یک خون آشام گاز گرفته می شود، اسلید همیشه حواسش به تهدید خون آشام سریع و مو قرمز ویکتوریا (برایس دالاس هاوارد) است. جلو و مرکز - حتی همانطور که ادوارد کالن، خون آشام نوجوان مورد علاقه ما و گرگینه نوجوان، جیکوب بلک، همچنان برای محبت بلا سوان رقابت می کنند. اینکه بلا نسبت به جیکوب احساسات دارد یا نه در «ماه نو» چندان واضح نبود، اما در «کسوف» است که بلا به وضوحی که مخاطبان منتظر آن بودند، خواهد رسید. در همین حال، هنگامی که بلا 18 ساله می شود، از ادوارد می خواهد که او را به یک خون آشام "تغییر" کند، و آنچه ولتوری پس از نجات جانش دستور داده بود را برآورده کند و در این روند یک پیمان عشقی با ادوارد امضا کند. بر کسی پوشیده نیست که بلا در نهایت با چه کسی همراهی می کند، اما بر خلاف ابهام در فیلم The Twilight Saga: Eclipse دوم که احتمالاً برخی از مخاطبان را ناامیدتر کرده است، "کسوف" روشن می کند که چرا بلا یکی را بر دیگری انتخاب می کند - و اعتبار باید از بین برود. به روزنبرگ به دلیل ظرافت او در بیان آنچه استفنی مایر نویسنده در کتابش انجام داد با کلماتی کمتر، اما بدون از دست دادن ذات آن. «ماه نو» نیز نتوانست معضلی را که بلا در انتخابش بین ادوارد و جیکوب با آن مواجه بود، حل کند- و جایی که کریس ویتز شکست خورد، کارگردان دیوید اسلید در «کسوف» به طرز ماهرانه ای به انجام رساند. در اینجا ما بالاخره متوجه مخمصهای میشویم که بلا با آن روبروست - نه فقط انتخاب بین دو نفر یا اینکه کدام یک را بیشتر دوست دارد، بلکه بین خودمختاری و تسلیم شدن، تصمیمی که در نهایت با پیامدهای غیرقابل برگشتی همراه است. اسلید همچنین از تهدید قریب الوقوع ویکتوریا و ارتش خون آشام های تازه متولد شده اش به رهبری رایلی استفاده می کند - ظاهراً شرورتر و وحشی تر از مکنده های باتجربه- تا بُعد دیگری از عشق بلا به ادوارد و جیکوب را اضافه کند. آنها بیش از انسان هایی با احساسات، موجوداتی نیز هستند - یکی خون آشام تشنه خون و دیگری گرگینه ای با خشم وحشیانه- که با انگیزه های خود مبارزه کرده اند تا از کسی که دوستش دارند محافظت کنند. همینطور اصرار ادوارد بر پاکدامنی قبل از ازدواج، مفهومی عمداً قدیمی از عاشقانه (همانطور که خود فیلم تصدیق می کند) که همراه با غریزه محافظتی ادوارد و جیکوب از بلا، دلایلی است که طرفداران توئی تا این حد عاشق این شخصیت ها هستند. نمایش فیلم اول از عشق تولهسگی شیرین و دستنخورده ممکن است برای برخی بیش از حد شربتآمیز باشد، نمایش فیلم دوم از عشق درهمتنیده نیز (خوب) پیچیده است، اما گرگومیش: خسوف سوم در نهایت در به تصویر کشیدن جذابیتهای سری گرگ و میش، نکات درستی را نشان میدهد. به خوبی می تواند جهانی باشد. البته، موفقیت دو فیلم قبلی بیهوده نیست - زیرا فرنچایز در نهایت به اندازه کافی اعتماد به نفس داشت که حتی (نفس) خود را مسخره کرد. دو فیلم طول کشیده است، اما «کسوف» در نهایت حس شوخ طبعی را توسعه می دهد که مسلماً تجربه کلی را بسیار لذت بخش تر کرده است. وقتی جیکوب برهنه به انتظار بلا می آید، ادوارد با تمسخر می پرسد "آیا او پیراهن ندارد؟" و یک شب در جنگل های برفی که بلا زیر پوشش می لرزد، جیکوب رو به ادوارد می کند و با عصبانیت می گوید: "ببین، من از تو داغ ترم." این درخششهای شوخطبعی خود تمسخرآمیز باعث میشود «کسوف» در مورد کلیشههای خودش کمتر مبهم به نظر برسد، و فرنچایزی را نشان میدهد که در نهایت یاد میگیرد تمام جزئیات خود را خیلی جدی نگیرد. اگر «کسوف» در بخشهایی به طرز طراوتآمیزی شوخآمیز است، در بیشتر قسمتها نیز بهشدت هیجانانگیز است. سکانسهای اکشنی که در دو فیلم اول وجود داشت در بهترین حالت کمکم بود، اما اسلید (که فیلم ترسناک «30 روز شب» را کارگردانی کرد) در نهایت از پتانسیل موجود در خونآشامها و گرگینهها برای ارائه اکشن سریع و خشمگین استفاده کامل میکند. با یک اوج هیجان انگیز که اگرچه بدون خون (بنابراین می تواند نوجوان پسند باشد) همچنان شما را در لبه صندلی خود رها می کند. مثل همیشه، کریستن استوارت بهترین بازیگر در بین این سه نفر است که اضطراب و عدم اطمینان شخصیت خود را کاملاً به تصویر می کشد. به نظر می رسد رابرت پتینسون در زندگی واقعی، روی صفحه نمایش راحت تر است و دامنه بیشتری را نسبت به شخصیت بداخلاق و متفکری که قبلاً داشت، نشان می دهد. از سوی دیگر، به نظر می رسد تیلور لاتنر در حال تبدیل شدن به یک بازیگر اصلی خوب است، بازی احساسی شدید او منعکس کننده وحشیگری ماهیت شخصیت او است. بنابراین نه تنها در بازیگری، بلکه در داستان و کارگردانی، «کسوف» یک گام قطعی نسبت به پیشینیان خود است. همانطور که به درستی باید، حول بلا، ادوارد و جیکوب لنگر انداخته است- اما بیشتر از آن، دلیلی برای عشق بین بلا و ادوارد و بین بلا و جیکوب است، دلیل کافی برای بازگرداندن نیش در انسان خون آشام و گرگینه. -عاشقانه انسانی این سومین فیلم که سرشار از شوخ طبعی و حجم سخاوتمندانه اکشن تپنده نبض است، جذابیت فرانچایز گرگ و میش را به خوبی در بر می گیرد و باید هم طرفداران و هم تازه گرایان را راضی کند.
دانلود فیلم The Twilight Saga: Eclipse 2010 (گرگومیش: خسوف) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
بلا (استوارت) تصمیمی برای گرفتن دارد و با ظهور خون آشام های جدیدی که می خواهند کالن ها را نابود کنند همه چیز پیچیده می شود.
خب، دوباره اینجا هستیم. آخرین مورد در سه گانه Twilight Saga. آیا ما هنوز سرگرم هستیم؟ فکر میکنم پاسخ به این سؤال که «بلا به کدام سمت میرود» برای اکثر ذهنهای پرسوجو برتر است.
بنابراین این یک طرح بود، دیگری خون آشام های جدید و برنامه های آنها برای شکست دادن کالن ها بود.
این بیشتر شبیه یک سریال صابون بود (آیا همه آنها نبودند؟) و تنها اقدامی که این بار دیدیم، نبرد بزرگ در میدان باز بین خون آشام های جدید و کالن ها با کمک گروه بود. گرگ ها CGI دوباره فوق العاده بود و نبرد بسیار واقعی به نظر می رسید. هی، گاهی اوقات دلم می لرزید.
این در ابتدا تا حدودی سخت بود که با خط داستانی همخوانی داشته باشم، زیرا زمان زیادی بین گرگومیش: خسوف و آخرین فیلم وجود داشت و من فراموش کرده بودم که چه چیزی شخصیت های دیگر درگیر بودند. اما مهم نیست که من فقط روی تصمیم بلا تمرکز کردم و می دانستم که نبردی بین New Vamps و Cullens در خواهد گرفت. این تنها چیزی است که واقعاً باید بدانید.
خطوط خوبی در ابتدا وجود داشت. شاید بهترین آن زمانی بود که در اتحادیه دانشجویی صحبت در مورد جشن فارغ التحصیلی آینده بود. یک دختر گفت که باید آن را بسیار خوب بسازند زیرا "چند وقت از دبیرستان فارغ التحصیل می شویم؟" سپس دوربین به سمت ادوارد میرود که آن لبخند پرخاشگر را روی لبانش دارد. و سخنرانی Valedictorian در جشن فارغالتحصیلی شاید یکی از بهترین سخنرانیهایی بود که تا به حال شنیدهام. خیلی خوب است. خیلی طولانی است که بتوان در اینجا بازگو کرد.
مشکلی نیست و ما اکنون بسته شدهایم. اما نمیتوانم فکر نکنم هر بار که رابرت پتینسون را در فیلم The Twilight Saga: Eclipseهای آینده میبینم، همچنان او را بهعنوان یک خونآشام تصور میکنم و منتظر خواهم ماند تا او این خونآشامها را به نمایش بگذارد. قدرت ها. می دانم، یک انتظار طولانی است. باید از پس آن بر بیایم.
در مورد خانم استوارت، من او را در فیلم The Twilight Saga: Eclipse های دیگری دیده ام که در واقع بیش از دو حالت چهره نشان داده است. باید بگویم. اعتبار او در اینجا بیشتر از من در گذشته است. برای انجام این کار باید به خونآشامها و گرگینهها اعتقاد داشت. شخصیت او معتقد است که برای او این یک موقعیت بسیار جدی است و وقتی خونآشام دارید واقعاً چیز زیادی برای لبخند زدن وجود ندارد. شاید بخشی از مشکل این باشد که بسیاری از مخاطبان وضعیت اسفناک او را درک نمی کنند. اوه؟ به او استراحت بدهید.
در مجموع، این مشکلی نداشت. اکنون کار ما تمام شده است، اینطور نیست؟
خشونت: بله. جنسیت: خیر برهنگی: نه زبان: خیر.
دانلود فیلم The Twilight Saga: Eclipse 2010 (گرگومیش: خسوف) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
خوب، پس من همه کتاب ها را نخوندم، من طرفدار وسواسی نیستم، اما فیلم اول را خیلی دوست داشتم، زیرا یک داستان عاشقانه با خون آشام ها است. ماه نو چیزی شبیه به آن نبود، چیزی بین درام بسیار بد، فیلم اکشن بد و غیره بود. چون من از گرگ و میش خوشم آمد، به آن فرصت دادم برای فیلم سوم. و من آن را دوست داشتم. داستان لنگ نبود، کند نبود، خوب بود. پس بله، تمام آن صحنه های عاشقانه، باعث شد بروم آه، اما من دیگر 15 ساله نیستم، من به آن عشق اعتقادی ندارم، اما می توانم ببینم چرا مردم می خواهند باور کنند و چرا حماسه گرگ و میش را دوست دارند. این مثبت است، مثل این است که می توانید از رویای بد فرار کنید، جایی که رویای بد واقعیت است. آره، وقتی 15 ساله بودم، چنین عشقی می خواستم، آنچه بلا و ادوارد دارند شگفت انگیز است، اما این فقط یک داستان است. بنابراین بله، فیلم همان چیزی است که باید باشد. یک افسانه زیبا
نظرات کاربران
برای ثبت نظر ابتدا وارد اکانت خود شوید.