دختری نوجوان عاشق یک خون آشام می شود و بعد از آن حاضر است هر خطری را بپذیرد تا با او باشد.
اما سوان به شهر فورک اسباب کشی میکند و در مدرسه با ادوارد کولن آشنا شده و رابطه عاشقانهای پیدا میکند، پسری که جذاب و زیبا است اما راز بزرگی دارد...
داستان فیلم در مورد دختری افسرده به نام "بِلا سوان" (کریستین استوآرت) است که برای مُدتی پیش پدرش نقل مکان میکند و در آنجا عاشق یک خونآشام به نام "اِدوارد" (رابرت پتینسون) میشود و حاضر بخاطر او هرکاری بکند و...
خلاصه داستان: «بلا سوان» هفده ساله (استوارت) از فینیکس آریزونا به شهر کوچک فورکس (اغلب بارانی با هوای ابری) در واشینگتن می آید تا با پدرش (برک) زندگی کند. «بلا» مورد توجه یکی از هم شاگردی هایش، «ادوارد کالن» (پتینسن)، قرار می گیرد و خیلی زود می فهمد که او خون آشام است. «ادوارد» عمر جاودانه دارد و از سال 1918 به بعد پا به سن نگذاشته است. در ضمن از خانواده ای است که «گیاه خوار»ی می کنند یا در واقع به جای خون انسان از خون حیوانات استفاده می کنند. پس از چندی «ادوارد» باید از «بلا» در قبال تهدیدات دیگر خون آشام های خبیث دفاع کند.
وقتی بلا سوان به شهر کوچکی در شمال غربی اقیانوس آرام نقل مکان می کند، عاشق ادوارد کالن، همکلاسی مرموز می شود که خود را یک خون آشام 108 ساله نشان می دهد.
"بلا سوان" دختر جوانی است که وقتی عاشق یک خون آشام زیبا می شود همه چیز را به خطر می اندازد و...
داستان درباره دختری به نام بلا که در مدرسه ای در حال تحصیل است می باشد. داستان از آنجایی شروع می شود که پسری به نام ادوارد آشنا می شود، ادوارد یک انسان معمولی نیست و بلا را از این موضوع با خبر می کند و…
دانلود فیلم Twilight 2008 (گرگ و میش) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
توجه: این بررسی نظر منصفانه و بی طرفانه کسی است که دانش بسیار کمی از سریال Twilight دارد. من گرگ و میش را با چند هوادار سخت پسند که بعد از فیلم با آنها صحبت کردم تماشا کردم و برخی از افکار آنها را برای بررسی مرور خواهم کرد.
یکی دیگر از مجموعه های کتاب بسیار دوست داشتنی در این کشور زنده شده است شکلی از گرگ و میش ، که علی رغم این که هیچ شباهتی با سری هری پاتر ندارد ، بدون شک به دلیل خشم و عصبانیت اطراف آن ، مقایسه خواهد کرد. تفاوت اصلی این دو در این است که فیلم های هری پاتر به طور کلی فیلم های خوب و محکمی هستند. گرگ و میش ، با وجود اینکه چند کار را به درستی انجام داده است ، درست نیست.
به عنوان یک داستان ، اعتراف می کنم ، گرگ و میش بسیار جذاب و جالب است. حالا من می بینم که همه اعتیاد به مواد مخدر در مورد چیست. اگر من یک دختر جوان بودم ، این موارد را نیز آجیل می کردم. این فقط یک خون آشام و یک انسان عاشق یکدیگر نیست ، اما به دلیل این دو منجر ، یکی از بهترین های عاشقانه های صفحه نمایش در این دهه است. با این وجود ، این واقعیت که Twilight به راحتی از بین بدترین نوشتارها و ویرایش هایی که دیده ام ، بسیار مبهوت است. در مورد VFX وحشتناک و آرایش خمیری نیز فراموش نکنیم. این یکی از جذاب ترین فیلم های سال است و به طور قطع می توان آن را در گروه "خیلی بد است که تقریباً خوب است" قرار داد. بله ، من همین دسته را اختراع کردم.
به نظر می رسد "جذابیت" فیلم شخصیتی است که رابرت پتینسون بازی می کند ، که از قضا قبلاً به خاطر بازی در سریال هری پاتر شناخته شده بود. پتینسون در آنجا موفق شد و او بیش از آنکه موفق شود ، همانطور که بیش از آنچه در کار بود برای کاراکتر مناسب بود. اکثر بازیگران معتقدند که تنها لازمه کاراکتر خوش قیافه بودن است ، اما پتینسون آن را یک قدم جلوتر می برد و ادوارد کالن را بسیار دوست داشتنی ، قابل اعتماد و در آخر قهرمان خوبی برای مخاطب می کند. کریستن استوارت به نوعی ملکه عدم نمایش حالت های چهره است ، بنابراین او برای بازی در نقش نوجوان ناجور بلا سوان عالی است. با این حال ، بعضی مواقع کمبود احساسات او مرا آزار می داد.
بازیکنان پشتیبانی ما ... خوب ، هیچ یک از آنها مانند پتینسون قابل توجه نیستند. شرور فیلم لنگ ، پنیر و با بازیگری است که نمی توانم جدی بگیرم. نیکی رید احتمالاً به عنوان روزالی ، خواهر ادوارد ، بهترین است و احساسات متخاصمانه ای که از او احساس می شود ، جنبه دیگری به فیلم اضافه می کند.
خوب ، من واقعاً نمی دانم نویسنده این مقاله چه چیزی را در اختیار داشته است این فیلمنامه را بسیار وحشتناک کرده است (آیا این منبع اصلی بود؟) ، زیرا گفت وگو آنقدر بد است که من در لحظات جدی خندیدم. شوخی عمدی زیادی وجود دارد ، بیشتر در آغاز که بلا و ادوارد احساس می کنند نوجوانان ناجور عاشق هستند. حدس می زنم فیلم خیلی خوب پیش رفته ، چون من اصلا حوصله ندارم. من یا می خندیدم که چقدر احمقانه است گفتگو ، می خندیدم به برخی از لطیفه های خنده دار یا اینکه مجبور شدم شیمی برق بین استوارت و پتینسون را به خود جلب کند.
این مردم دلیل بسیاری از مردم است قادر به نشستن در گرگ و میش خواهد بود. شیمی بین این دو منجر ، عاشقانه و جنسی ، شگفت انگیز است. از این نظر ، پتینسون و استوارت کاملاً بازیگران انتخاب شده اند و این باعث می شود که من تعجب کنم که آیا آنها می توانند روزی در زندگی مشترک با هم باشند. من بسیار متعجب شدم که چقدر دوست دارم یکی از آنها را در یک صحنه ببینم ، به همان اندازه که VFX و ویرایش بسیار لطیف و بد است.
تا آنجا که این جلوه های بصری پیش می رود ، من چند خون آشام دیده ام فیلم در روز من. من تصور می کنم کارگردان کاترین هاردویک چند مورد را دیده است. خوب ، او باید چند مورد دیگر را تماشا کند. صحنه های مبارزه او به طرز وحشتناکی رقص ، بسیار شلیک شده و از شدت لازم برای تحریک موفقیت آمیز مخاطبانش برخوردار نیست. تقریباً می توانستم سیم هایی را که بازیگران از آن طرف عبور می کنند ، مشاهده کنم. من در ویرایش نیز متوجه یکسری خطا شده ام ، مانند موارد اساسی مانند حرکت دهان و بیرون آمدن کلمات و کلماتی که هیچ دهانی حرکت نمی کند. صحنه جنگ در انتها نیز ویرایش بدی دارد ، زیرا میکس صدا نیز آسیب می بیند.
در کل ، با گرگ و میش ، هرچقدر فیلم Twilight بدی باشد ، نمی توانم کمک کنم اما به دلیل شیمی الکتریکی بین لیدها به آن علاقه مند باشید. این تنها من را در تمام مدت در صندلی نگه داشت. گرگ و میش از نظر فنی یکی از بدترین فیلم های سال است ، اما عامل سرگرمی در موارد فوق ، آن را از شرکت فیلم هایی مانند Disaster Movie و College دور نگه می دارد. من واقعاً خوش شانس بودم که آن را با برخی از طرفداران کتاب دیدم ، و همه آنها (5) فیلم را "ناامیدکننده" توصیف کردند و گفتند که فیلم "با نیمه داستان" به نیمه راه رسیده است ، یا آنها را شروع می کند و رها می کند ، یا به طور تصادفی آنها را در نیمه راه یک زیرمجموعه جداگانه شروع کنید. آنها از گرگ و میش به هیچ وجه راضی نبودند ، اما در یک مورد اتفاق نظر داشتند: رابرت پتینسون ادوارد کالن کامل بود. من در تمام این نکات با آنها موافقت خواهم کرد و می گویم گرگ و میش دقیقاً همان چیزی است که فکر می کردم باشد: خیلی بد که از همه بهتر است.
دانلود فیلم Twilight 2008 (گرگ و میش) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
تنها دلیلی که من هرگز هنگام انتشار گرگ و میش را نخواندم ، مدتها قبل از محبوبیت آن ، این بود که من یک نقد کتاب را خواندم که بیان داشت کلیشه ای و سنتی است - دو چیزی که بیش از هر چیز از آنها متنفرم. تنها دلیلی که من فیلم را تماشا کردم این بود که در واقع می توانستم بفهمم اکثریت قریب به اتفاق آمریکا وقتی از این موضوع خشنود می شدند از چه حرف می زدند. من با انتظارات کم و ذهن باز آمدم. به خودم اطمینان دادم ، از این گذشته ، وقتی از داستان های عاشقانه اصلی و به یادماندنی لذت می برم ، لذت می برم ، بنابراین این نمی تواند خیلی بد باشد ، درست است؟ سه ساعت بعد ، تئاتر را ترک کردم انگار تازه از دستگاه شکنجه رها شده ام و ناامیدکننده با ماشینم روی پاهای ضعیف که فقط از جهنم روی زمین قدم می زد ، مبارزه کردم. آیا جمله آخر من ملودرام است؟ شاید ، اما در مقایسه با ملودرام دلپذیر که داستانی از گرگ و میش است ، من که در آن فیلم فجیع نشسته ام کاملاً مرگ یا مرگ به نظر می رسد.
از صحنه اول تا آخرین ، حداقل 1/3 از هر صحنه در فیلم Twilight پر از چیزی نیست جز شخصیت هایی که به یکدیگر یا چیزهای مختلف خیره شده اند. من هرگز فکر نکرده ام که مجبور باشم اینجا بنشینم و یک پاراگراف کامل را تایپ کنم و از میزان خیره شدن در یک فیلم شکایت کنم ، اما مردمان ، روز فرا رسیده است. بلا با ادوارد ملاقات می کند: آنها صحبت نمی کنند ، بلکه به معنای واقعی کلمه خیره می شوند. نقطه توطئه خون آشام آشکار می شود: آنها خیره می شوند. بلا در یک وضعیت مرگ یا زندگی قرار دارد: او به هر چیزی که قصد دارد او را بکشد خیره می شود. در یک لحظه ، یک ماشین آماده است تا او را خرد کند ، و او واقعاً چه کاری انجام می دهد؟ به آن خیره شوید.
بازیگری به طرز خنده داری بد است. در بیشتر فیلم ، بلا ظاهری از چهره دارد که ترکیبی از بالا بودن و ارگاسم است - در حالی که خیره است. ادوارد ، علیرغم آنچه دختران شاخدار قبل از نوجوانی (و زنان میانسال) می خواهند باور کنند ، یک خود-تقلید مسخره انگیز است. خطوط پنیری (که او بارها و بارها تکرار می کند) ، خطوط پنبه ای ناخواسته ("من خیلی داغ هستم ، و این باعث می شود من یک قاتل کامل باشم!") ، و آیا من اشاره کردم او ظاهرا صدها سال سن دارد اما هنوز هم مانند یک عصبانی-خزنده-عجیب-باکره-پسر؟
بنابراین ، داستان چگونه بود؟ این براساس یک رمان ساخته شده است ، بنابراین باید یک طرح داستانی داشته باشد ، درست است؟ اشتباه. به زبان ساده ، عاشقانه خون آشام غیر اصلی ترین ایده ای است که تاکنون در ادبیات رواج داشته است. نیازی به گفتن نیست فیلم هایی مانند Near Dark و Let the Right One In در حال حاضر در صفحه بزرگ با استفاده از طرح بیش از حد خونین کتک می زند. اساساً ، گرگ و میش در یک خط این است: پسر و دختر عاشق یکدیگر می شوند ، پسر باید همه چیز را فدای دختر کند زیرا او مانند یک عروسک زیبای باربی در آنجا نشسته است (و کریستن استوارت حتی اینجا را نگاه نمی کند) ، هر دو متعهد می شوند. و در حالی که آن را تماشا می کنید ، جالبتر از آن هم به نظر می رسد. ارزش سرگرمی صفر است ، مگر اینکه شما یک زن شاخی ناامید باشید که بالش خود را با تصاویر ادوارد در سر خود قوز می کنید ، یا یک مرد ناامیدکننده رنجور هستید که می خواهد دوست دختر خود را تحت تأثیر قرار دهد زیرا او می تواند با یک "داستان عشق عاطفی" ارتباط برقرار کند " من نمی توانم در مورد اولی اظهار نظر کنم ، اما ، جدی ، من پسری هستم که داستان های عاشقانه را دوست دارد و این یک داستان عاشقانه نیست. این مقاله انگلیسی سنتی دبیرستانی است ، با شخصیت های تخت و هیچ طرح دیگری به جز: دو بچه شاخ را کنار هم قرار دهید ، اما با ساختن آن یک داستان خون آشام ، جمعیت "تاریک" را جلب کنید. . . بدون نشان دادن نیش.
سایر موارد بی آبرو: 1) گرگ و میش = ناپلئون دینامیت - شوخ طبعی + زیرمجموعه های احمقانه 2) "خود را محدود کن ، ادوارد ، خون او را ن مکش!" صحنه پنیر ناخواسته را به سطح جدیدی می رساند 3) فیلم هرگز به پایان نمی رسد. به نظر می رسد دو ساعت ابدیت است (در جهنم) 4) بیس بال عمل شما را نشسته است 5) هیچ عملی وجود ندارد 6) هیچ خون آشام واقعی وجود ندارد مگر اینکه شما پسران زیبا را بشمارید 7) استفانی مایرز کاملا پیچ می کند افسانه های خون آشام
من تقریباً برای کاترین هاردویک متاسفم. او یک کارگردان شگفت انگیز است و به تنهایی این crap-fest احمقانه را به یک فیلم خوب در سطح فنی تبدیل کرد و همه چیز دیگر از دست او خارج بود. اما چه کسی صادقانه پولی را که گرگ و میش می آورد رد کند؟ من او را سرزنش نمی کنم ، من استفانی مایرز را سرزنش می کنم.
من همچنین برای افراد بی شماری که گرگ و میش را تماشا می کنند و فکر می کنند این یک داستان عاشقانه با کیفیت است ، متاسفم ، بنابراین هرگز در معرض داستان های واقعی عشق قرار نمی گیرم . گرگ و میش چیست؟ یک تخیل شاخدار ، غیر اصیل و کودکانه که در یک فیلم قرار داده شده است. این ، مثل همیشه ، موجبات تحسین خوانندگان انبوه و اکنون بینندگان را فراهم می کند. فقط آرزو می کنم روزی داستان های عامیانه مترادف داستان های عقب مانده نبودند.
دانلود فیلم Twilight 2008 (گرگ و میش) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
پس از انبوهی از توجهات که مجموعه ادبی استفانی مایر به خود جلب کرد (ترکیبی منحصربفرد از اضطراب نوجوانی به سبک رومئو و ژولیت، شهوت هورمونی و وحشت ماوراء طبیعی)، یک اقتباس سینمایی نه تنها اجتناب ناپذیر به نظر می رسید، بلکه تقریباً انتظار می رفت که تصاویری تند را برای داستان عاشقان ستاره دار ارائه کند. و اثبات تاریخ قطعی فیلم برای ماه های آینده. با این حال، لعنت بر اقتباسهای ادبی رایج اجتنابناپذیر است، با هیجانهایی که پیرامون اکران وجود دارد که منجر به تبلیغات بیش از حد فیلم تا حدودی غیرمنطقی میشود. و در حالی که گرگ و میش به سختی شکست کامل یک فیلم با هیچ معیاری است، حس اجتناب ناپذیری وجود دارد که وجود آن برای مطابقت با یک استاندارد تعیین شده به جای صرفاً هدف گذاری برای موفقیت به عنوان یک فیلم، وجود دارد که نتیجه کلی را به طور یکسان ناامیدکننده می کند. چه برای طرفداران منبع یا کسانی که با رمان ها آشنا نیستند.
معدودی از تولیدات هالیوودی این دغدغه را دارند که هم جمعیتی را که به سمت فیلمهای عاشقانه و هم فیلمهای اکشن فراطبیعی هجوم میآورند، جلب کنند، و به همین دلیل، غالباً تصور میشود که گرگ و میش بیش از چیزی که میجوید، گاز میگیرد. این بلاتکلیفی بین تمرکز بر جنبههای فراطبیعی یا عاشقانه فیلم منجر به یکی از ایرادات آشکارتر تصویر میشود - احساس اینکه هیچ یک از آنها تمرکز کافی برای برتری واقعی ندارند. در حالی که نبرد اوج به طرز وحشتناکی موثر است، در بیشتر موارد، جلوههای ویژه فیلم شتابزده، کمهزینه و ساده به نظر میرسند، که با حرکت آهسته وحشتناک غیرقابل قبولی، سرعت فوقالعاده خونآشام را نشان میدهند و لحظاتی را میسازند که باید مملو از آن میشد. تعجب و هیبت در عوض خنده ها و ناله های ناخواسته را برمی انگیزد. با این حال، برداشت تجدیدنظرطلبانه مایر از داستان خونآشامها جذاب است و بیننده آرزو میکند که فیلم بیشتر به جنبههای فنی سبک زندگی خونآشامهای جاودانه میپرداخت - سکانسی که بلا آرام آرام به هویت واقعی پسر مرموزی مشکوک میشود. با به طرز چشمگیری وهم انگیز و سرد کننده است. چنین لحظاتی با کمک موسیقی فوق العاده کارتر بورول که ترکیبی جسورانه از مضامین گوتیک برنجی و موتیف های وهم انگیز و دلهره آورش کاملاً شدت فیلم را تحسین می کند، کمک می کند.
با این حال، نگرانی اصلی گرگ و میش در فیلم Twilightنامه آن نهفته است، که جدا از کمبود کلی شخصیت پردازی که متأسفانه از ژانر عاشقانه نوجوانان انتظار می رود، دارای برخی تکه های دیالوگ به خصوص وحشتناک است. به طور مشابه، علیرغم اینکه کارگردان کاترین هاردویک کاندیدای عالی برای هدایت چنین فیلمی به نظر میرسد (با اولین کارگردانی سیزده که دانش ذهنی دختر نوجوان را نشان میدهد)، متأسفانه مدیریت او با منبع اصلی متزلزل است. فیلم بارها طعمه فیلم میشود. «سندرم هری پاتر» که در پایبندی تقریباً روباتیک خود به مواد اولیه خود تا حدودی درهم و برهم است و به آن حس پریدن ناشیانه از نقطه طرح به نقطه طرح و فاقد انسجام و جریان روایی لازم را می دهد.
اما مهمتر از همه، برای فیلمی که حول محور جاذبه رمانتیک و تنش جنسی خود می چرخد، به تماشاگر هرگز واقعاً این فرصت داده نمی شود که عاشقانه را احساس کند، تا در شهوت و شهوت متقابل و به دام افتادن آنها کشیده شود. دو سرنخ برای یکدیگر در یک سکانس عجولانه عجیب، عشق نوپا بین بلا و ادوارد قهرمانهای داستان به چند جلسه بیهیچوپیچنشینی خلاصه میشود که بیشتر از طریق مونتاژ نشان داده میشود، پس از آن روایت بلا (عمدتاً غیرضروری) عشق صریح او را به ادوارد اعلام میکند. این انتقال نسبتاً ناگهانی خط طنز ظاهری عاشقانه نوجوانی را در بر می گرفت اگر این واقعیت نبود که بیننده متوجه می شود که این لحظه قرار است کاملاً صمیمانه باشد. چیزی که احتمالاً در فرم ادبی بسیار مؤثرتر بود، با شانس درک احساسات و فرآیند ذهنی بلا، که عاشقانه را بسیار معتبرتر می کرد، به فیلم تبدیل نمی شود. به این ترتیب، در حالی که این رمان عاشقانه مهم فاقد جرقه لازم است که باعث موفقیت رمان شده است، گرگ و میش، با همه پتانسیل های سینمایی دوره ای اش، تا حدودی غیر ضروری به نظر می رسد.
انتخاب بازیگران فیلم کاملاً قابل قبول است و تنوع کافی از زیباییهای نوجوان و بکر را ارائه میکند که میتوانند نوع شخصیتهای خود را شرح دهند، اما برای کتابی که با چنین شدت و اشتیاق اصیل هدایت میشود، میتوان کمک نمی کند که همه اجراها تا حدودی بی حال و مسطح باشند. در حالی که کریستن استوارت در نقش بلا سرسخت نقش اول رمانتیک قابل قبولی دارد، او فاقد جرقه کاریزماتیک لازم برای گرم کردن تماشاگر با او است، و باعث میشود که همدردی با میانآهنگهای هیجانانگیز نوجوانش سختتر شود. رابرت پتینسون در نقش ادوارد، خون آشام قایق رویایی نوجوان، تمام تلاش خود را می کند، و شیمی قوی ای را با استوارت به اشتراک می گذارد، حتی اگر «نگاه های خشن و بد خلقی» او در ملودراماتیک به حدی برسد که گاهی اوقات به کمیک می رسد. بقیه بازیگران بازیهای ملایم اما مفیدی را ارائه میدهند، شخصیتهای برجسته Cam Gigandet است که با مهربانی به او این فرصت داده میشود که با خوشحالی مناظر را تماشا کند و تهدید کافی بهعنوان جیمز و اشلی گرین، خونآشام شرور سادیستی، که تعادل ایدهآل از جذاب بودن شیرین و بدون جذابیت را بیان میکند. در نقش آلیس، خواهر مهربان ادوارد، بیش از حد غوغا می کند. با این حال، علیرغم تمام تلاشهایش، بیلی برک مجبور میشود از کلیشههای «پدر سختگیر اما غایب» عبور کند تا جایی که بهعنوان شخصیت والدینی که از نظر عاطفی کوتاهمدت بلا قابل مشاهده است، تقریباً نامرئی میشود، و تیلور لاتنر بهعنوان علاقهمند عشقی اسرارآمیز آیندهنگر به جیکوب بهتر عمل میکند.
در حالی که گرگ و میش به سختی در همه زمینه ها شکست خورده است، با تلفیق پراکنده لحظات موثر، کلمه ای که به بهترین شکل فیلم را به عنوان یک کل توصیف می کند، "قابل عبور" است، فاقد شدت یا تاثیر لازم برای واقعی است. برم خونه. به راحتی می توان تصور کرد که این اقتباس اگر به عنوان یک تولید کوچکتر و مستقل در خارج از سایه هالیوود انجام شود، بسیار رضایت بخش تر است، محصولی که از به تصویر کشیدن شور و اشتیاق واقعی و شدت رابطه اصلی بدون غم انگیز شدن در چشم انداز یک جوشاندن طفره نمی رود. رابطه نوجوانی بدون جنسیت همانطور که هست، فیلم هاردویک راضی است که تسلیم داستانگویی کلیشهای و شلخته و از خود راضی شود، و آن را بسیار «بیخون» میکند تا واقعاً راضی کند.
دانلود فیلم Twilight 2008 (گرگ و میش) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
ببینید، هر که شما خواننده هستید، من یک دختر نوجوان نیستم. من یک آقای 20 ساله هستم که فقط دوست دارم فیلم ببینم، معمولا فیلم های خوب. من همچنین میتوانم سراغ فیلمهای بد واقعا احمقانه/سرگرمکننده یا لذتهای گناه باورنکردنی بروم. با گرگ و میش، میدانستم که طبق شنیدهها، خواندهها و دیدههایم در مورد آن، *منظور* دختران نوجوان است، فکر میکنم، زیرا یکی از آن داستانهای فوقالعاده تاریخخورده و آزمایششده دختری است که عاشق یک دختر میشود. مردی که قرار نیست و اتفاقات بدی می افتد - فقط با خون آشام ها. من نمی توانم به جای خودم صحبت کنم و فقط بگویم که فیلم خوبی نیست. دوره.
و این فقط در مورد درمان خون آشام ها نیست. مطمئنا، این وجود دارد. مطمئناً جنبه ای وجود دارد که اینها به اصطلاح خون آشام ها رقیق و آب می شوند تا جایی که چیزی جز تمسخر کردن نیستند. اما این صرفاً داستانی است که به خودی خود به خوبی بیان نشده است. از طریق فیلتر رنگ سفیدتر-آبی-سایه-از-رنگ پریده عکس گرفته شده است، جایی که، حدس میزنم، هدف این است که ایالت واشنگتن (مخصوصاً شهر فورک) را همیشه به این شکل نشان دهد.
کارگردان، کاترین هاردویک، پیش از گرگ و میش های شایسته ای را کارگردانی کرده است، مانند سیزده در سال 2003. اما در اینجا او بدون هیچ ظرافتی به مطالب پرداخته است. بازیگرانی که گاهی اوقات بازیگران بسیار خوب کریستن استوارت و (بله) رابرت پتینسون را به نمایش میگذارند، به نظر میرسد که از نوعی «روش* ظرافتی است که با آن اخطار سالها مدرسه بازیگری همزاد جیمز دین همراه است. دوربین او. مردم معمولاً بدون هیچ گونه حس قرار گرفتن به خاطر داستان در اطراف پرسه میزنند، و خوب، خود داستان بوی حماقت و پیامد در حیرتانگیزترین اتفاقات را میدهد.
شاید میتوانست وجود داشته باشد. حداقل یک داستان نیمه جالب یا متقاعد کننده در اینجا بوده است، با دختری خارج از شهر در یک شهر جدید با مرد جوان مرموز در دبیرستان خود ملاقات می کند و عاشق می شود و می بیند که او یک خون آشام است و هنوز هم واقعاً توسط او مخالف است. اتفاقات بدی می افتد. یا شاید من آرزوی چیزهای غیرممکن دارم. برگرفته از کتابی از استفنی مایر است که بیشتر عاشقانه هارلکین است تا افسانه خون آشام، مشکل اصلی این است که به ما شخصیت هایی می دهد که نه تنها دوست داشتنی نیستند، بلکه بدون شخصیت هستند. بگویید. آنچه شما در مورد جنبه های ناخوشایند Whedon می خواهید Buffy the Vampire Slayer، کاراکترها و خطوط داستانی داشت که در واقع معنایی داشتند، با شخصیت ها و طنز و درام واقعی که می توانست تأثیرگذار باشد. در گرگ و میش سردی محیط چهار برابر در شخصیتها و داستان منعکس میشود و فیلمسازی، هر چند نامرغوب، احتمالاً نشاندهنده نگرش کتاب است.
اوه، و البته ، خیلی وقت ها خشخاش کورنی است، اما باز هم نباید مشکلی ایجاد می کرد. حتی ممکن است به دلایل اشتباه به یکی از خنده دارترین صحنه های دهه با صحنه بیسبال خون آشام با صدای بلند خندیده باشم (بله، به همان اندازه مضحک است و سر خود را به دیوار بکوبید. -بدون هیچ نقطهای برای داستان، به غیر از یک بنبست داستان وست ساید، خونریزی میکنید). اما جدای از تمثیل صرفاً پرهیز آن (و باور کنید، این نقطه مقابل دندانهای سال 2008 است)، در اینجا بیننده چیزی وجود ندارد که ارزش آن را از بین ببرد. نادا زیلچ هیچ چیز جالبی در داستان عاشقانه وجود ندارد زیرا شخصیت ها یا بدخواهان خسته کننده هستند، شخصیت های فرعی گیج شده مانند پدر بلا، یا هواپیماهای بدون سرنشین 1/2 بعدی مانند آن خون آشام "بد" در آینه ها به اوج می رسند.
و در نهایت، هیچ چیز نیست. برای افزودن قابل توجهی به فرهنگ خون آشام، به جز پدیده های فرهنگ پاپ آن. شاید من چیزی را از دست داده ام که دختران نوجوان می بینند، شاید چیزی بسیار رویایی در مورد آن ادوارد ناف ناف پرمدعا وجود داشته باشد. اما یک اردک یک اردک است، و گرگ و میش یک قطعه بیش از حد ساخته شده و مداخله گر از یک فیلم جسد جسد است.
دانلود فیلم Twilight 2008 (گرگ و میش) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
شکی نیست که من یکی از اعضای بازار مورد نظر برای گرگ و میش نیستم (افسوس که سی ساله هستم) و به همان اندازه درست است که من هم جنسیت اشتباهی دارم، اما موفقیت خارق العاده گرگ و میش گیج کننده است. به من ساختن یک فیلم غیر جالب درباره خون آشام ها بسیار دشوار است - اگرچه تعداد کمی از آنها موفق شده اند - اما این، اولین فیلم از یک مجموعه، که در میان یک محیط دبیرستانی قابل تشخیص با جمعیت هدف آن قرار دارد، به همان اندازه کسل کننده است که کارگردان پالت کاترین هاردویک انتخاب می کند. عکس او را با او نقاشی کنید.
در حالی که من فیلم های خون آشام را دوست دارم، اما واقعاً فیلم هایی را دوست ندارم که بیش از حد با افسانه خون آشام پذیرفته شده بازی می کنند. گرگ و میش آنقدر با قراردادهای خود بازی نمی کند بلکه آنها را کاملاً برای اهداف تا حدی بدبینانه خود دوباره اختراع می کند. خونآشامهای گرگ و میش هیچ ترسی از نور روز ندارند - آنها فقط وقتی در معرض نور مستقیم خورشید قرار میگیرند رنگ نقرهای خوبی پیدا میکنند - به این معنی که میتوانند با انسانها ارتباط برقرار کنند، به مدرسه بروند، شغلی را حفظ کنند - به عنوان یک پزشک، نه کمتر. آنها نه دندان نیش دارند، نه از آب یا نمادهای مقدس می ترسند، و نه از خون انسان ها تغذیه می کنند، بلکه ترجیح می دهند حیوانات وحشی را بجوند. در واقع، از بسیاری جهات آنها یک خانواده معمولی تمام آمریکایی هستند: انگشت شست خود را خار کنید و خون را بمکید و به اندازه این افراد خون آشام خواهید بود. (شاید من باید آن جمله آخر را به یک خانواده معمولی ناکارآمد تمام آمریکایی اصلاح کنم). به هر حال، شما میتوانید برای همیشه زندگی کنید و اگر مانند خونآشام سربی اینجا، در سنین نوجوانی به شما تبدیل شود، میتوانید ابدیت را با جذابیت برای دختران زیبای هم سن و سال سپری کنید. این که نوجوانان را هدف قرار می دهد، یک همذات پنداری قوی با آزمایشات یک فرد خارجی دارد. قهرمان جوان دختر جدیدی در شهر است که پدرش پلیس محلی است و خون آشام ها به خاطر شخصیتی که هستند خارجی هستند. همه اینها آنها را برای نوجوانانی جذاب می کند که احساس می کنند دنیا آنها را درک نمی کند و متعاقباً از جایگاه آنها در آن مطمئن نیستند.
برای اینکه نویسنده منصفانه باشد، حداقل یک ایده نسبتاً منحصر به فرد است. و کتاب های گرگ و میش به وضوح مورد توجه نوجوانان جوان قرار گرفته است. گرگ و میش نسبتاً خوب ساخته شده است، و اگرچه تجربه لذت بخشی برای بیشتر بزرگسالان ایجاد نمی کند، حداقل به این باور که نیازی نیست آنقدرها هم تلاش کند، صرفاً به این دلیل که هدفش کمتر است. تقاضای مخاطب هدف نسبت به متوسط
دانلود فیلم Twilight 2008 (گرگ و میش) دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی در فیلمازون.
از کجا باید شروع کنم؟ با خود داستان؟ با بازیگران؟ با کارگردان؟ به هر حال، قطعاً از کسانی که گرگ و میش را دوست دارند، صحبت های منفی خواهم داشت، اما هر کدام از ما سلیقه های متفاوتی داریم، درست است؟ :) بنابراین من قبل از خواندن کتاب، فیلم را دیده بودم، بنابراین هیچ انتظاری (نه!) نداشتم. اما بیا چطور می توانی نقش اصلی را به کسی بدهی که فقط پلک بزند و مدام سرش را تکان دهد؟!؟! سپس ناامیدی دوم آمد. رابرت او طوری رفتار نمی کرد که از دردی که می کشید رنج می برد، اما واقعاً به نظر می رسید که باید به شدت ادرار کند... او باید چیزی شبیه "آدونیس" می بود، اما عمیق تر به این نگاه نرو، ممکن است من یک مشکلی داشته باشم. تخیل کاملاً پیچیده آدونیس :))) وقتی کتاب را خواندم متوجه شدم که بازیگران کوچکترین مشکل فیلم هستند. چرا آخه چرا تقریبا روی همه صحنه ها نوشتند؟؟؟ بهترین قسمت ها به سادگی قطع شده بودند - آنها می خواستند درام بنویسند یا چه؟ آنها باید جوکها و گپهای آسان را حفظ میکردند تا از خفه شدن داستان در حوصله جلوگیری کنند... آنها میتوانستند جنبه واقعی بلا را نشان دهند - یک دختر نوجوان دوستداشتنی و بیتجربه به جای یک بازنده افسرده. تنها چیزی که می توانم 2 بدهم به خاطر بازیگرانی است که برای آلیس و چارلی انتخاب شده اند - من واقعا از آنها قدردانی می کنم! اوک، امت هم خوب است :) در کل، اگر می توانستم دوباره آن را شروع کنم، قطعا وقتم را برای فیلم تلف نمی کردم، بلکه کتاب را بارها و بارها می خواندم (مثل اینکه هر روز این کار را می کنم :)). من به آن با 10 امتیاز می دهم اما به فیلم نه.
نظرات کاربران
برای ثبت نظر ابتدا وارد اکانت خود شوید.